سرشناسه : صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 -
عنوان و نام پديدآور : پرتویی از فضایل امیرمؤمنان علیه السلام در حدیث/ لطف الله صافی گلپایگانی.
مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران، 1389.
مشخصات ظاهری : 179 ص.
شابک : 12000 ریال 978-964-973-318-0 :
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضایل -- احادیث
شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)
رده بندی کنگره : BP37/4/ص156پ4 1390
رده بندی دیویی : 297/951
شماره کتابشناسی ملی : 2330431
ص :1
ص :2
ص :3
ص :4
ص :5
ص :6
ص :7
ص :8
بسم الله الرحمن الرحيم
و اياه نستعين
گفتن و نوشتن درباره شخصيتى كه برتر از وصف، بالاتر از انديشه و والاتر از جوهر كلام است و فضايل و مناقب ارزنده اش به قدرى زياد و فراوان است كه قابل احصاء و احاطه نيست، كارى بسى دشوار، بلكه بدون هدايت خداوند سبحان غير ممكن است.
در حديثى از پيامبر اقدس صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان على عليه السلام آمده است:
اى على! جز خدا و من كسى تو را آن سان كه شايسته است، نشناخت.(1)
ابعاد مختلف و به ظاهر متضاد وجود ذى جود آن حضرت را كسى مى تواند درك و توصيف كند كه از او بالاتر باشد يا همتاى او. و به مصداق كلام معروف: «معرِّف بايد اجلى از معرَّف باشد» چه مى تواند بگويد انسان ملكى درباره انسانى ملكوتى كه «فضائلش به شماره نمى آيد»؟(2) و بنابراين فرمودۀ رسول خدا صلى الله عليه وآله «اگر جنگل ها همه قلم و درياها همه مركب و پريان شمارشگر و انسان ها نگارگر شوند، نمى توانند
ص:9
فضائل على بن ابى طالب را برشمرند.»(1)
از اين رو، بى ترديد بهترين ومستندترين منبع براى شناخت على عليه السلام، قرآن مجيد و سخنان نغز و شيرين رسول خدا صلى الله عليه وآله است.
با توجه به آنچه گفته شد بسيارى از نويسندگان بهتر آن ديده اند كه سيماى درخشنده امير مؤمنان عليه السلام را در آينۀ احاديث نبوى به نظاره بنشينند و بنگرند معلم و مربى امير مؤمنان عليه السلام آن حضرت را چگونه معرفى و توصيف مى كند.
يكى از عالمان برجسته كه بيان فضائل، ويژگى ها و برجستگى هاى امام امير المؤمنين على رامدنظر داشته و به بازشمارى قطره اى از درياى بيكران فضائل امام عليه السلام از لسان گهربار نبى مكرّم صلى الله عليه وآله از كتب و منابع عامه پرداخته است، آيت الله العظمى حاج شيخ لطف الله صافى گلپايگانى دام ظله الوارف است.
چرا اين كتاب را ترجمه كرديم؟
چون ترجمۀ اين گونه كتاب هاى پر ارج براى شيعيانى كه نمى توانند از منابع عربى استفاده كنند، سود بخش خواهد بود. زيرا مايۀ استوارى ساختارهاى اعتقادى و داد و اعتماد آنان شده و به جانشان نورانيت و به دلشان صفا و به انديشه شان روشنايى و به خود آنان آگاهى مى بخشد، صاحب اين قلم از سر عشق و ارادتى كه به سرور پرهيزكاران و اميرجانِ مؤمنان
ص:10
داشت، و بر حسب وظيفه، با استمداد از عنايت ايزدى به ترجمۀ آن پرداخت تا آن عده از برادران و خواهران ايمانى كه بهرۀ كافى از زبان عربى ندارند از اين كتاب ارزشمند بى نصيب نمانند.
كارى كه ما در اين اثر انجام داده ايم
علاوه بر ترجمه، براى احاديث كتاب، تيتر گذاشته و فهرست منابع را به طور مستقل در پايان كتاب افزوديم. در موارد معدودى توضيحاتى را در متن يا پانوشت، داخل آورده ايم.
اميد است اين خدمت ناچيز در پيشگاه با عظمت حضرت بقية الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مقبول افتد و مؤلف محترم، مترجم و ناشر مشمول رحمت بيكران حق تعالى و عنايات خاصه ولى او قرار گيرند. بمنّه و كرمه.
قم / آشيانۀ آل محمد صلى الله عليه وآله
ناصر باقرى بيدهندى
ص:11
ص:12
بنام خداوند بخشندۀ مهرورز
وَ ماذا يَقُولُ النَّاسُ في مَدْحِ مَنْ أتَتْ
مَدائِحُهُ الغَراءُ في مُحُكَمِ الذِّكْرِ
چه مى توان گفت در مدح شخصيتى كه مدح و منقبت بلندش در قرآن كريم آمده است.
سكوت معنى دار فصحا و بلغا و علما و حكما و عرفا و اولياء از ذكر مناقب امام امير المؤمنين عليه السلام - برادر رسول خدا، همسر فاطمه زهرا، داناترين مردم، كسى كه در خداشناسى و عبادت پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برترين شخصيت است - گوياتر از مديحت سرايى و ذكر فضائل و مناقب و مراتب رفيع و مقامات والا و حضور شكوهمند او در صحنه هاى مختلف و معجزات آشكار و عجائب زندگى اوست.
از اين رو اعتراف به عجز در پيشگاه مقدس و با عظمت آن حضرت براى همگان بهتر است. سَرورى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در خطابى درباره اش فرمود: «اگر انسان ها نويسنده و پريان حسابگر شوند، نمى توانند فضائلت را بنگارند.»
امير المؤمنين عليه السلام شخصيتى است كه خداوند متعال فضائلى غير قابل شمارش برايش قرار داد. فرزانه اى كه پروردگار سبحان در شب معراج با پيامبرش با صداى دلرباى
ص:13
حضرت على عليه السلام تكلم كرد.(1)
همو كه بعضى اصحاب در فراوانى فضائلش گفته اند: «على سوابق درخشانى دارد كه اگر سابقه اى از آن را بين همه آفريدگان توزيع كنند همه به خير مى رسند.»(2)
آن حضرت، بزرگترين نشانه خداى متعال و علم و قدرت و سائر صفات برجسته اوست و در عالم امكان مانندى جز پسر عمش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ندارد. همو كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله حامى بى نظير او بود. آن سَرور اسوۀ جانفشانى و در نصرت حق و اقامۀ عدل، يگانه و در اعلاء كلمة الله فوق العاده بود. با ضعفا ترّحم و با فقرا مواساتى عظيم داشت. از خداى متعال خوفى فراوان بر دل داشت. و افصح و ابلغ همگان بود و در خوراك و پوشاك و در تمامى احوال و افعال با عظمت بود.
بلند مرتبه است خداى على مرتبۀ عظيم، آفرينندۀ چنين انسانى و وديعت گذارنده اين عظمت ها و كمالات در اين آفريننده.
بزرگ است خدايى كه چنين انسانى در مقابل عظمتش كُرنش مى كند و در مقابل جلال و جبروت و سلطنتش خود را كوچك مى داند و از كبريايى اش خائف و ترسان است و در مقابل ذات پاكش به عجز و فقر اعتراف دارد. و اوست كسى كه گفت:
ص:14
اِلهي كَفي لي عِزّاً أنْ اكُونَ لَكَ عَبْداً، وَ كَفي لي فَخْراً أنْ تَكونَ لي رَبّاً
خداى من همين عزت مرا بس كه بنده تو باشم و براى من افتخار همين بس كه تو خداى منى.
اوست ممسوس در ذات حق، و بسيار گريان از خشيت الهى و مجاهد در راه خدا. اوست صراط مستقيم و عروة الوثقى و حبل الله متين، و ميزان اعمال، و تقسيم گر بهشت و دوزخ، و دست باز خداوندى و ديدۀ بيناى حق و حجت بالغه اش.
حضرت امير عليه السلام در نامه اى كه به معاويه نوشت فرمود:
فَاِنّا صَنائِعُ رَبِّنا وَ النّاسُ بَعْدُ صَنائِعُ لَنا
ما ساخته و تريبت يافتۀ مستقيم پروردگاريم و مردم تربيت شدۀ ما هستند.
ابن ابى الحديد در ذيل آن مى نويسد: «اين سخن بزرگ و برترين سخن است و معنايش سرآمد معانى، و ساخته و پرداختۀ خداوندگارى كه خدايش صانع اوست و منزلتش را رفيع و سرآمد مصنوعات نمود.
حضرت مى فرمايد: احدى از انسان ها بر ما نعمت ندارد، تنها خداست كه بر ما نعمت داده است. بين ما و بين او واسطه اى در كار نيست. ديگران به وسيله ما تربيت شده اند و ما واسطه بين خدا و آنان هستيم و اين مقام بلندى است. ظاهرش اين است كه شنيدى، و باطنش آن است كه آنان بندگان خدا هستند و مردم بنده آنان.»(1)
ص:15
و از سوى ديگر صاحب اين مفاخر عظيم را مى بينيم كه از خوف خدا چون مارگزيده به خود مى پيچد!
و آن گونه كه بعضى از يارانش [ضرار پسر حمزه ضبابى](1) او را توصيف كرده داراى چشمى گريان، و متفكر بود وقتى با خود خلوت مى كرد به محاسبۀ نفس مى پرداخت.
و مى گفت: «آه از كمى زاد و توشه و دورى راه و كمى انس، على را با نعمت هاى فناپذير و لذت هاى زودگذر چه كار؟» و مى فرمود: «بدان كه امام شما از دنياى خود به دو پاره تن پوش و از خوردنى هايش به دو قرص نان، بسنده كرده است به خدا قسم! از دنيايتان شمش طلايى، و از غنايمش ثروتى نيندوخته ام و حتى اين پيراهنى كه پوشيده ام را تن پوش ديگرى فراهم نكرده ام.»(2)
چه بگوييم از نفس پيامبر كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره اش فرموده بود: «تو مى شنوى آنچه من مى شنوم و مى بينى آنچه من مى بينم جز آنكه تو نبى نيستى.»(3)
از اين رو آنچه ما درباره امير المؤمنين و مولى الموحدين مى گوييم چون قطره اى است در مقابل دريا و ذره اى است در مقابل خورشيد. پس عقول جهانيان و زبان ستايش گران، كوچك تر و نارساتر از آن است كه حق اين امام همام را ادا كند.
لكن از همان آغاز كه خود را شناختم نسبت به يادمان آن
ص:16
حضرت و فرزندان گرامش حرص و ولع داشتم و اين امر به مرور ايام و گذشت سال ها فزونى مى يافت و شوقم بيشتر مى شد و قلبم به مطالعه احاديث و آثار و استماع مناقب و مدايحشان نورانى مى گرديد.
و گويا شاعر، اين اشعار را به زبان حال من سروده است:
حب آل الرسول خالط عظمى
«محبت خاندان پيامبر با استخوانم در آميخته و در مفاصلم جريان پيدا كرده پس مرا معذور داريد.
خدا را سوگند كه من شيفته آنان هستم.
با ياد آنان مرا از خود، بى خود كنيد.
مادرم را عذاب خدا فرا نگيرد كه جام عشق على پيمود و از راه شير به كامم فرو ريخت.»
و پدرى داشتم شيفته ابو الحسن على، و مرا شيفتگى على از اين پدر و مادر به ارث است.
ص:17
در اين كتاب صد و ده(1) حديث در مناقب حضرت از جوامع حديثى اهل سنت از مسانيد و صحاح سته و غير آنها بهگزين كردم و آن را «قبس من مناقب امير المؤمنين» ناميدم.
ناگفته نماندكه احاديث وارده دركتاب هاى اهل سنت دربارۀ حضرت على عليه السلام فوق العاده فراوان است. به رعايت اختصار و اين كه گفته اند گاه مختصر مفيد، انسان منصف بصير را از مراجعه به موسوعه هاى بزرگ و مجلات متعدد بى نيازمى كند؛ بر اين تعداد بسنده كردم واوست ياور ومددكار.
و حمد ويژۀ خدايى است كه ما را بدين موهبت عظمى رهنمون شده و اگر هدايت الهى نبود ما بدين امر هدايت نمى شديم. و صلى الله على سيد الانبياء و المرسلين ابى القاسم محمد و آله الطاهرين.
و دوست دارم اين مقدمه را به مُشك صلوات بر محمد و آل با نقل اين ابيات خاتمه بخشم:
يا ربّ صل على النبى وآله
ص:18
يا ربّ صل على النبى وآله
بار الها! بر پيامبر و آلش درود فرست.
پاكيزه ترين و بهترين و شايسته ترين درودها را.
پروردگارا! بر پيامبر و آلش درود فرست.
مادامى كه درخت اثلاث از نَفَس باد صبا در اهتزاز است.
خداوندا! بر پيامبر و خاندانش درود فرست.
تا زمانى كه آذرخشى در زمين هاى هموار بدرخشد.
ايزدا! بر پيامبر و آلش درود فرست.
تا آن گاه كه انسان كريمى به ميهمان خود خوش آمد گويد.
خداوندا! بر رسول خود و خاندانش درود فرست.
تا موقعى كه زائرى هست كه آهنگ يثرب كند.
ص:19
بار پروردگارا! بر پيامبر اعظم و خاندانش درود فرست.
تا لحظه اى كه پرندۀ خوش خوان بر شاخسار درخت بخواند.
بار الها! بر حضرت رسول و عترتش درود فرست.
مادام كه در آسمان ستاره اى در مقابل ستاره اى قرار مى گيرد.
خداوندا! بر پيامبر و آلش درود فرست.
[همان] كشتى هاى نجات و اصحاب عبا.
و قرار بده آنان را شفيعان ما.
در روز رستاخيز آن گاه كه مى پرسند از خبرها.
ص:20
1
على عليه السلام امير غدير
عن زيد بن أرقم و جماعة من الصحابة، قال رسول الله صلى الله عليه و آله:
مَنْ كنتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ.
زيد بن أرقم وگروهى از صحابه روايت كرده اند كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:
هر كس را كه من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست. خدايا ياران او را يارى و دشمنانش را دشمن بدار.(1)
ص:21
ص:22
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
أنَا المُنْذِرُ وَعَليٌّ هادِي - و أشارَ بِيَدِهِ إلي عَلِيٍّ وَ قالَ -: بِكَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ.
ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه آن سرور فرمود:
من بيم دهنده ام و على هدايت كننده - و با دستش به على عليه السلام اشاره كرده، فرمودند: به واسطه تو هدايت شوندگان راه مى يابند و هدايت مى شوند.(1)
ص:23
ص:24
عن على عليه السلام و ابن عباس و جابر بن عبدالله: قال صلى الله عليه وآله:
أنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بابُها، فَمَنْ أرادَ العِلْمَ فَلْيَأتِ الْبابَ.
على عليه السلام و ابن عباس و جابر بن عبدالله روايت كرده اند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:
من شهر علمم و على دروازه آن، پس هر كس طالب علم باشد ازدروازۀ آن وارد شود.(1)
ص:25
ص:26
ص:27
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
أنَا مِيزانُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ كَفَّتاهُ، وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ خُيُوطُهُ، وَفاطِمَةُ عِلاقَتُهُ، وَالأئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي عَمُودُهُ، يُوزَنُ بِه أعْمالُ الْمُحِبّينَ لَنا وَ الْمُبْغِضينَ لَنا.
ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده است كه حضرت فرمود:
من ميزان علمم، و على دو كفه اش، و حسن و حسين بندهايش و فاطمه آويزه (شاهينش)، و امامان بعدى دستگيره آن هستند، كه در آن كارهاى محبان و دشمنان ما وزن و سنجيده مى شود.(1)
,
ص:28
عن عايشة و ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
ذِكْرُ عَليٍّ عِبادَةٌ.
عايشه و ابن عباس از رسول اكرم صلى الله عليه وآله روايت كرده اند كه فرمود:
ياد كردن از على عبادت است.(1)
[توضيح: مناوى گويد: يعنى عبادت خداست و خدا در برابر آن پاداش مى دهد.]
ص:29
عن ابن عباس، قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
أنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ، وَ النَّاسُ مِنْ أشْجارٍ شَتّي.
ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت مى كند:
من و على از يك درخت آفريده شديم و مردم از درختان متعدد.(1)
[توضيح: ريشه نسبى مقصود نيست. «اشاره به نور نبوت و ولايت است كه از اين دو از ازل يك جلوه مى كردند هنگامى كه اين نور نبوت و ولايت به صلب عبدالمطلب رسيد، از هم جدا شده، يكى به پشت ابوطالب منتقل گرديد و ديگرى در صلب عبدالله».]
ص:30
عن وهب بن صيفى: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
أنَا اقاتِلُ عَلي تَنْزِيلِ الْقُرآن، وَ عَليٌّ يُقاتِلُ عَلي تَأويلِ القُرْآن.
وهب بن صيفى از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده است كه حضرت فرمود:
من براى تنزيل قرآن كارزار مى كنم و على در ارتباط با تأويل آن نبرد مى كند.(1)
[توضيح: يكى از معاصران در ذيل حديث فوق اين بيان را دارد:
مراد از تنزيل قرآن، تصديق به وحى بودن آن است كه پيغمبر براى آن جهاد كرد؛ و مراد از تأويل قرآن، فهم صحيح آن و عمل كردن به احكام آن است، كه على در جنگ جمل و صفين و نهروان انجام داد. (عترت ثقل كبير، ص 196)]
ص:31
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
أنَا شَجَرَةٌ، و فاطِمَةُ حِمْلُها، وَعَليٌّ لِقاحُها، وَالحَسَنُ وَالحُسَيْنُ ثَمَرَتُها، وَالْمُحِبُّون أهلَ البَيْتِ وَرَقُها مِنَ الجَنَّةِ حَقّاً حَقّاً.
ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه حضرت فرمود:
من به درختى مانم كه فاطمه باردان آن و على بارور سازنده آن، حسن و حسين ميوۀ آن و دوستداران خاندانم برگ هاى آن درخت اند كه آن درخت و توابعش از بهشت اند.(1)
ص:32
عن أنس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
أنَا وَعَلِيٌّ حُجَّةُ اللهِ عَلي عِبادِهِ.
انس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه حضرت فرمود:
من و على حجت خدا بر بندگانش مى باشيم.(1)
ص:33
عن جابر: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يُباهي بِعليِّ بْنِ أبِي طالِبٍ كُلَّ يَومٍ المَلائِكَة المُقَرَّبينَ حَتّي يَقُولَ: بَخٍّ بَخٍّ هَنيئاً لَكَ يا عَليُّ.
جابر از رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم روايت كرده كه حضرت فرمود:
خداوند با عزت و جلال هر روز بر فرشتگان مقربش به على بن ابى طالب افتخار مى كند. تا آنجا كه مى گويد: «به به! اى على گوارا باد بر تو.»(1)
ص:34
عن شراحيل بن مرة قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله:
أبْشِرْ يا عَليُّ حَياتُكَ مَعِيَ وَمَوْتِكَ مَعِيَ.
شراحيل فرزند مره گويد: از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه فرمود:
اى على! بشارتت باد كه زندگى و مرگ تو با من است.(1)
ص:35
عن أبى بكر قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول:
لا يَجُوزُ أحَدٌنِ الصِّراطَ إلّا مَنْ كَتَبَ لَه عَلِيٌّنِ الْجَوازَ.
ابوبكر گويد: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمود:
احدى از پل صراط نمى گذرد جز كسى كه از على جواز عبور داشته باشد.(1)
ص:36
عن عمر، قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول لعلى:
يا عَليُّ يَدُ كَ في يَدي تَدْخُلُ مَعِيَ الجَنَّةَ حَيْثُ أدْخُلُ.
از عمر بن خطاب نقل است كه گفت: شنيدم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على فرمود:
اى على! روز قيامت در حالى كه دست تو در دست من باشد وارد بهشت مى شوى و من هر كجا كه داخل شدم، وارد خواهى شد.(1)
ص:37
14
دشمنى عليعليه السلام وخاندان رسول خدا صلى الله عليه وآله
عن جابر بن عبدالله، عن رسول الله صلى الله عليه وآله:
ثَلاثٌ مَنْ كَُنَّ فيهِ فَلَيْسَ مِنّي وَ لا أنَا مِنْهُ: بُغْضُ عَليٍ، وَ بُغْضُ أهلِ بَيْتي، وَ مَنْ قالَ: الإيمانُ كلامٌ.
جابربن عبدالله از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه حضرت فرمود:
سه چيز است در هر كه باشد از من نيست و من از او بيزارم: دشمنى على، بغض خاندانم وهركس معتقد است كه ايمان صرف گفتار مى باشد.(1)
ص:38
عن أنس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
ثَلاثَةٌ تَشْتاقُ إلَيْهِمُ الجَنَّةُ: عَليٌّ وَ عَمّارٌ وَ سَلْمانُ.
انس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده است كه حضرت فرمود:
بهشت در آرزوى ديدار سه تن به سر مى برد: على، عمار و سلمان.(1)
ص:39
عن جابر: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
حَقُّ عَليِّ بْنِ ابيطالِبٍ عَلي هذِهِ الاُمَّةِ كَحَقِّ الوالِدِ عَلي وَلَدِهِ.
جابر از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه حضرت فرمود:
حق على بن ابى طالب بر مسلمانان چون حق پدر است بر فرزندش.(1)
ص:40
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
حُبُّ عَليِّ بْنِ ابي طالِبٍ يَأكُلُ الذُّنوبَ كَما تَأكُلُ النّارُ الْحَطَبَ.
از ابن عباس نقل شده كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:
دوستى على بن ابى طالب گناهان را مى خورد چنانچه آتش، هيزم را.(1)
ص:41
عن عمر بن خطاب: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
حُبُّ عَليٍّ بَراءَةٌ مِنَ النّار.
از عمر بن خطاب روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
محبت على مايه دورى از آتش دوزخ است.(1)
ص:42
عن معاذ بن جبل: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
حُبُّ عليِّ بْنِ ابيطالِبٍ حَسَنَةٌ لايَضُرُّ مَعَها سَيِّئَةٌ، وَ بُغْضُهُ سَيِّئَةٌ لاتَنْفَعُ مَعَها حَسَنَةٌ.
معاذ بن جبل از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت مى كند كه حضرت فرمود:
محبت على بن ابى طالب حسنه اى است كه با وجود آن، گناه زيان نمى رساند، و دشمنى او گناهى است كه با وجود آن، هيچ عمل نيكى سودى نمى بخشد.(1)
[توضيح: زمخشرى در توضيح اين گونه احاديث مى نويسد: زيرا دوستى على عليه السلام ايمان كامل است و با ايمان كامل گناهان ضررى نمى زنند.]
ص:43
عن عائشة: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و هو فى بيتى لما حضره الموت:
اُدْعُوا لِي حَبيبي. فَدَعَوتُ أبابَكْرٍ، فَنَظَرَ إلَيْهِ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله ثُمَّ وَضَعَ رَأسَهُ، ثُمَّ قَالَ: ادْعُوا لِي حَبيبي. فَقُلْتُ: وَيْلَكُم ادْعُوا لَهُ عَلِيَ بْنَ ابِي طالِبٍ، فَوَاللهِ مَا يُريدُهُ غَيْرَه، فَلَمّا رَآهُ أسْتَوي جالِساً، وَ خَرَجَ الثَّوبَ الَّذِي كان عَلَيْهِ، ثُمَّ أدْخَلَهُ فيهِ، فَلَمْ يَزَلْ يَحْتَضِنُهُ حَتّي قُبِضَ وَ يَدُه عَلَيْهِ.
از عايشه نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در مرضى كه بدان وفات يافت در بيت من بود كه فرمود:
حبيب مرا به نزدم بياوريد. من (پدرم) ابوبكر را دعوت كردم. پيامبر صلى الله عليه وآله بدو نگريست و آن گاه سر خود را بر بالين نهاد و همان سخن را تكرار كرده فرمود: «حبيبِ مرا به نزدم بياوريد». به حاضران گفتم: واى بر شما على بن ابى طالب را نزد او آوريد كه به خدا سوگند جز او كسى را نمى طلبد! چون على را مشاهده كرد از بستر جدا شد و پوششى را كه بر رويش بود عقب زد و على را در
ص:44
زير آن برد و همچنان او را در آغوش داشت تا از دنيا رحلت كرد در حالى كه دستش بر بدن على بود.(1)
ص:45
عن معاذ الغفارية:
كُنْتُ أنيساً لِرَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله أخْرُجُ مَعَهُ في الأسْفاِر، اقُومُ عَلَي الْمَرْضي، وَ اداوِي الْجَرْحي. فَدَخَلْتُ عَلي رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله بِبَيْتِ عائِشَةَ وَ عَلِيٌّ خارِجٌ مِنْ عِنْدِها، فَسَمِعْتُهُ يَقوُلُ لِعائِشَةَ: إنَّ هذا أحَبُّ الرِّجالِ إلَيَّ وأكرَمهُم عَلَيَّ، فَاعْرِفي لي حَقَّهُ، وَ أكْرِمي مَثْواهُ.
از معاذ غفارى روايت است كه گفت:
من انيس و همدم رسول خدا صلى الله عليه وآله بودم به طورى كه با ايشان به سفرها مى رفتم، و از سوى آن جناب بر بالاى سر مريض ها حاضر مى شدم، و جراحت زخم خوردگان را مداوا مى كردم. روزى به ديدار پيامبر كه در بيت عايشه بود رفتم در اين هنگام على در خارج از منزل حضور داشت. شنيدم حضرت، سفارش على را به عايشه مى كرد و فرمود: «اين محبوب ترين مردان نزد من و گرامى ترين آنها براى من است، پس به خاطر من حق او را بشناس و
ص:46
جايگاه او را گرامى بدار.»(1)
ص:47
عن أمّ سلمة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
عَليٌّ وَ شِيعَتُهُ هُمُ الفائِزُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ.
ازامّ سلمه روايت شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:
على و پيروانش در روز قيامت رستگاران اند.(1)
[نكته: از اين گونه احاديث كه كلمه «شيعه» به زبان مبارك پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله صادر شده مى توان فهميد كه نخستين كسى كه بذر تشيع را در سرزمين اسلام پاشيده، شخص رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده است.]
ص:48
عن سلمان: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
صاحِبُ سِرّي عَليُّ بْنُ أبي طالِب.
از سلمان روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
صاحب سرّ من على بن ابى طالب است.(1)
ص:49
عن داودبن بلال بن أجنحة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
الصدّيقَونَ ثَلاثَةٌ: حَبيبُ النَّجّار، وَ حِزْقيلُ مُؤمِنُ آلِ فِرْعَونَ، وَ عَليُّ بْنُ أبي طالِبٍ، وَالثّالِثُ أفْضَلُهُمْ.
داود بن بلال بن اجنحه روايت كرده كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:
صديقين سه نفرند: حبيب نجار، حزقيل مؤمن آل فرعون، علي بن ابي طالب كه از همه آنها با فضيلت تر است.(1)
[توضيح: حبيب، فردى است كه از جاى دور دست شهر با شتاب آمد و مردم انطاكيه را پند داد كه از فرشتگان خدا پيروى كنيد. داستانش در سوره مباركه يس است.
مؤمن آل فرعون همان است كه ايمانش را از فرعونيان پنهان مى داشت و آنان را از مخالفت با موسى عليه السلام باز
ص:50
مى داشت و مى گفت: «آيا مردى را مى كشيد كه مى گويد پروردگارم خداست؟»]
ص:51
عن محدوج بن زيد الذهلى - فى حديث -: قال النبى صلى الله عليه وآله لعلى:
ألا وَإنّي اخبِرُكَ يا عَلِيُّ إنَّ امَّتي أوَّلُ الْاُمَمِ يُحاسَبُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ، ثُمَّ ابَشِّرُكَ بِأنَّكَ أوّلُ مَنْ يُدعي لِقَرابَتِكَ مِنّي وَمَنْزِلَتِكَ عِنْدي فَيُدْفَعُ إلَيْكَ لِوائي لِواءَ الْحَمْدِ وَ هُوَ أوَّلُ لِواءٍ يُسارُ بِهِ بَيْنَ السِّماطَيْنِ؛ آدمُ وَ جَميعُ خلقِ اللهِ يَسْتَظِلُّونَ بظلِّ لِوائي يَومَ القِيامَةِ.
محدوج بن زيد ذهلى در ضمن حديثى نقل مى كند كه رسول خدا - كه درود خدا بر او و خاندانش باد -، به على عليه السلام فرموده است:
آگاه باش امتم نخستين امت هاست كه در رستاخيز محاسبه مى شوند، بشارت باد كه تو به لحاظ قرابت و خويشاوندى كه با من دارى و به جهت موقعيت و منزلتى كه پيش من دارى اولين كس هستى كه خوانده مى شوى و پرچم حمد من در اختيارت گذاشته مى شود و آن نخستين پرچمى است كه در
ص:52
بين دو گروه به اهتزاز در مى آيد. همه آفريدگان، روز رستاخيز در سايه پرچم من اند.(1)
ص:53
عن عمران بن حصين: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
عَلِيٌّ مِنّي وَ أنَا مِنْهُ، وَ هُوَ ولِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ مِنْ بَعْدي.
از عمران بن حصين روايت شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
على از من است و من از او هستم، و او سرپرست هر مؤمنى بعد از من است.(1)
ص:54
عن عمر و أنس و جابر بن عبدالله و غير هم: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
عَلِيٌّ مِنّي بِمَنْزِلةِ هارُونَ مِن موسي إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ (بَعْدي).
از عمر و انس و جابر بن عبدالله و غير آنان روايت است كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود:
نسبت على به من همان نسبتى است كه هارون به موسى داشت منهاى نبوت.(1)
ص:55
ص:56
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
عَلِيٌ مِنّي بِمَنْزِلَةِ رَأسي مِنْ بَدَني.
از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
على، به منزله سر از جسدم است.(1)
[علامه مناوى درشرح آن مى نويسد: اين سخن مبالغه در شدت اتصال و پيوند آنها با يكديگراست.]
ص:57
عن أنس: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:
عَليُّ بْنُ أبي طالِبٍ يَزْهَرُ فِي الجَنَّةِ كَكَوْكَبِ الصُّبْحِ لأهْلِ الدُّنْيا.
از انس روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
على بن ابى طالب در بهشت مى درخشد چنان كه ستاره صبحگاهى بر اهل دنيا مى درخشد.(1)
ص:58
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
عَلِيُّ بْنُ أبي طالب بابُ حِطَّةٍ، مَنْ دَخَلَ مِنْهُ كانَ مُؤْمِناً، وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كان كافِراً.
از ابن عباس روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
على بن ابى طالب باب حطه بنى اسرائيل است كسى كه از آن در وارد شود مؤمن است و كسى كه از او خارج گردد كافر است.(1)
[توضيح: لفظ حطه دو بار در قرآن به كار رفته است: سوره بقره، آيۀ 58 و سوره اعراف، آيۀ 161 و هر دو درباره بنى اسرائيل است. باب حطه آن درى بود كه بنى اسرائيل با وارد شدن از آن، در امان بودند. شايد وجه شبه در حديث چنين باشد كه آن باب مظهر فروتنى در مقابل ذات لايزال الهى و قوانين اوست. انقياد از على عليه السلام هم، چنين است.
مقصوداز «خرج منه»، «خرج عليه» است. يعنى كسى كه بر او خروج كند. نيز نك: فيض القدير، ج 4، ص 356]
ص:59
عن حذيفة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
عَليٌّ قَسيمُ النّارِ.
از حذيفه روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
على تقسيم گر آتش دوزخ است.(1)
ص:60
عن على عليه السلام قال: أخبرنى رسول الله صلى الله عليه وآله:
إنَّ أوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أنَا و فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ.
فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ، صَلَي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ فَمُحِبُّونا؟ قالَ: مِنْ وَرائِكُمْ.
از على نقل است كه فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله به من فرمود:
همانا نخستين گروهى كه به بهشت در آيند من و فاطمه و حسن و حسين مى باشيم.
پرسيدم: «دوستداران ما چه موقعيتى دارند؟»
فرمود: «ايشان به دنبال سر شما وارد بهشت مى شوند.»(1)
ص:61
عن انس بن مالك اهدى لرسول الله صلى الله عليه وآله طير فقال:
اللّهُمَّ ائْتِني بِرَجُلٍ يُحِبُّهُ اللهُ وَ يُحِبُّهُ رَسُولُهُ، قالَ أنَس: فَأتي عَلِيٌّ فَقَرَعَ البابَ فَقُلْتُ: إنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَشْغُولٌ وَ كُنْتُ احِبُّ أنْ يَكُونَ مِنَ الأنْصارِ ثُمَّ، إنَّ عَلِيّاً فَعَلَ مِثْلَ ذلِكَ، ثُمَّ أتَي الثالِثَةَ، فَقالَ رَسُولُ الله صَلَي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: يا أنَسُ أدْخِلْهُ فَقَدْ عَنَيْتُهُ فَلَمّا أقْبَلَ قَالَ: اللّهُمَّ والِ اللّهُمَّ والِ.
از انس بن مالك روايت شده: پرنده كباب شده اى براى رسول خدا صلى الله عليه وآله هديه آوردند حضرت فرمود:
خدايا مردى را برسان كه خدا او را دوست مى دارد و پيامبر نيز او را دوست مى دارد تا با من در خوردن اين مرغ بريان شريك شود.
انس گويد: «ناگهان على در را كوفته تا بر پيامبر صلى الله عليه وآله وارد شود.» گفتم: «رسول خدا صلى الله عليه وآله سرگرم كارى است و دوست داشتم شخصى كه مى آيد از انصار (مردم مدينه) باشد.» طولى نكشيد بار ديگر على در را به صدا درآورد،
ص:62
سومين بار نيز على در را زد. در اين هنگام پيامبر فرمود: «در را باز كن كه من در دعايم او را قصد كردم.» و چون على به نزد رسول خدا رسيد پيامبر اكرم گفت: «خداوندا! دوستش بدار، خداوندا! دوستش بدار.»(1)
ص:63
عن عبدالله بن حكيم الجهنى: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ أوْحي إلَيَّ في عَليٍ ثَلاثةَ أشياءَ لَيْلَةً اسرِيَ: إنَّهُ سَيِّدُ الْمُؤْمنينَ، وَ إمامُ الْمُتَّقينَ وَ قائِدُ الغُرِّ المُحَجَّلينَ.
از عبدالله بن حكيم جهنى روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خداوند، در مورد على در شب معراج سه نكته را وحى فرمود: «اين كه او سيد و سَرور مؤمنان و پيشواى پروا پيشگان و فرماندۀ سپيد جبينان است.»(1)
ص:64
ص:65
قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
فاطِمَةُ وَعَلِيٌ وَالْحَسَنُ وَالحُسَيْنُ في حظيرَةِ القُدْسِ في قُبَّةٍ بَيْضاءَ سَقْفُها عَرْشُ الرَّحمانِ عَزَّ وَ جَلَّ.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
فاطمه و على و حسن و حسين عليهم السلام در حظيرۀ قدس (جايگاه قدس) در گنبد سفيد رنگى كه سقفش به عرش خداوندى منتهى مى شود جاى داده شده اند.(1)
ص:66
عن ابن مسعود: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
قُسِّمَتِ الْحِكْمَةُ عَشْرَةَ أجزاءٍ فَاُعْطِيَ عَلِيٌّ تِسْعَةً وَ اعْطِيَ الناسُ جُزْءاً واحِداً.
از ابن مسعود روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
حكمت به ده بخش تفسيم شده كه نه جزء آن به على اختصاص يافته است و يك بخش باقيمانده به بقيه مردم موهبت گرديده است.(1)
ص:67
عن أم سلمة، قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
عَليٌّ مَعَ القُرآنِ، وَ القُرآنُ مَعَ عَليٍّ، لايَفْتِرَقانِ حتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوضَ.
ام سلمه نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
على با قرآن است، و قرآن با على است، و از يكديگر جدا نمى شوند تا آنكه در روز قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.(1)
ص:68
عن أبى ذر: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:
عَلِيٌّ بابُ عِلْمي، وَمُبَيّنٌ لِاُمَّتي ما ارْسِلْتُ بِهِ مِنْ بَعْدي. حُبُّه ايمانٌ، وَ بُغْضُهُ نِفاقٌ، وَ النَّظَرُ الَيْهِ رَأفةً وَ مَوَدَّتُهُ عِبادَةٌ.
از ابوذر روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
على دروازه دانش من است، و پس از من، تبيين كنندۀ رسالتم (دين خدا) براى امتم خواهد بود؛ دوستى اش ايمان و دشمنى اش نفاق و دورويى است، و نگريستن به رخسارش از روى رأفت و مودت، عبادت است.(1)
ص:69
عن سلمان: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
كنتُ أنَا وَ عَليٌّ نُوراً بَيْنَ يَدَيِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مُعَلَّقاً، يُسَبِّحُ اللهَ ذلِكَ النُّورُ وَ يُقَدِّسُهُ قَبْلَ أنْ يَخْلُقَ اللهُ آدَمَ بِأرْبَعَةِ (عَشْرِ) ألْفِ عامٍ، فَلَمّا خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ آدَمَ رَكَّبَ ذلِكَ النُّور في صُلْبِهِ فَلَمْ نَزَلَ في شَيْءٍ واحِدٍ حَتَّي افْتَرَقْنا في صُلْبِ عَبْدِ المُطَلِّبِ فَجُزْءٌ أنَا وَ جُزْءٌ عَلِيٌ.
از سلمان فارسى روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
من و على در پيشگاه الهى به صورت نورى معلق بوديم؛ آن نور، تسبيح و تقديس خدا را مى كرد. [تسبيح يعنى تنزيه و گفتن سبحان الله. تقديس يعنى خدا را بدون هر عيب و نقص دانستن] چهار (ده) هزار سال پيش از آن كه آدم را بيافريند. چون حضرت آدم را خلق كرد آن نور را در صلب او قرار داد، ما پيوسته با هم دريك چيز بوديم تا آن كه در پشت عبدالمطلب از يكديگر جدا شديم يك جزء
ص:70
آن من و جزء ديگر آن على شد. [من در نبوت بروز كردم و على در خلافت](1)
ص:71
عن حذيفة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
لَوْ عَلِمَ النّاسُ مَتي سُمِّيَ عَلِيٌ أميرَ المُؤْمِنينَ ما أنْكَرُوا فَضْلَهُ، سُمِّيَ أميرَ المؤمِنينَ وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ. قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: «وَ إذِ أخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مَنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِيَّتَهُمْ وَ أشْهَدَهُمْ عَلي أنْفُسِهِمْ ألَسْتُ بِرَبِّكُمْ» قالَتِ المَلائِكَةُ: «بَلي» فَقالَ تَبارَكَ وَ تَعاليَ: «أنَا رَبُّكُمْ وَمُحَمَّدٌ نَبيُّكُمْ وَعَلِيٌ أميرُكُم».
از حذيفه روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اگر مردم مى دانستند از چه وقت على، اميرمؤمنان نامگذار شده است، فضل و برترى اش را انكار نمى كردند. پس افزود: «او امير المؤمين ناميده شد در حالى كه آدم در هنگامه دميدن روح در جسدش بود.»
خداوند فرمود: «و چون پروردگارت از پشت فرزندان آدم، پيمان گرفت و آنان را بر خودشان گواه كرد كه: آيا من پروردگار شما نيستم؟» (اعراف/ 172)
فرشتگان گفتند: بلى.
ص:72
پس خداوند متعال فرمود: «من پروردگار شما و محمد پيامبرتان و على امير شماست.»(1)
ص:73
عن عمر بن الخطاب: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
لَوْ أنَّ السَّماواتِ وَ الأرْضَ وَضَعَتا في كَفّةٍ وَ ايمانُ عَلِيٍّ في كَفَّةٍ لَرُجِّحَ ايمانُ عَلِيٍّ.
از عمر بن خطاب روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اگرآسمان ها و زمين را در يك كفه ترازو بگذارند و ايمان على را در كفه ديگر، بى شك ايمان على از آن سنگين تر خواهد بود.(1)
[توضيح: ايمان امير المؤمنين عليه السلام در حدى است كه خود فرموده: لو كشف الغطاءُ ما ازددت يقيناً.]
ص:74
عن على بن ابى طالب عليه السلام: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:
لَوْ أنَّ عَبْداً عَبَداللهَ مِثْلَ ما قامَ نُوحٌ في قَوْمِهِ، وَكانَ لَهُ مِثْلُ احُدٍ ذَهَباً فَأنْفَقَهُ في سَبيلِ اللهِ، وَ مُدَّ في عُمْرِهِ حَتّي يَحُجَّ ألْفَ عام عَلي قَدَمَيْهِ، ثُمَّ قُتِلَ بَيْنَ الصّفا والْمَرْوَةِ مَظْلُوماً، ثمَّ لَمْ يُوالِكَ يا عَلِيٌ، لَمْ يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنّةَ وَلَمْ يَدْخُلْها.
از على بن ابى طالب عليه السلام روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
هرگاه بنده اى خدا را به مدت عمر نوح كه در ميان قومش قيام كرد [نهصد و پنجاه سال] به عبادت خدا بپردازد، و به مقدار كوه احد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق كند، و بر فرض به قدرى عمر كند تا بتواند با پاى پياده هزار سال حج به جا آورد، و بعد (دربهترين مكان) بين صفا و مروه به ناحق كشته شود، اما ولايت تو را قبول نداشته باشد بوى بهشت به مشام او نمى رسد و داخل آن نمى شود.(1)
ص:75
عن أبى سعيد الخدرى: قال رسول الله صلى الله عليه وآله (فى قصة إعلان البراءة):
يا عَلِيُّ! إنَّهُ لا يُؤَدّي عَنّي إلّا أنَا أوْ أنْتَ.
از ابوسعيد خدرى روايت است كه پيامبر اكرم (در ارتباط با اعلام برائت از مشركان) فرمود:
اى على! (آنچه وظيفه بر عهده من است) را ادا نمى كند جز خودم يا تو.(1)
[توضيح: پيامبر در سال نهم هجرت براى منع مشركان از ورود به مسجدالحرام و رفع هر نوع پيمان از آنها، ابوبكر را با شانزده آيه از آغاز سوره برائت به مكه اعزام كرد تا در موسم حج آيات را بر حاضران بخواند. ابوبكر در نيمۀ راه بود كه جبرئيل بر پيامبر نازل شد و فرمود: «امر الهى آن است كه اين آيات را يا خودت يا مردى از اهل بيت تو بر مردم ابلاغ كند.»]
ص:76
عن عمار بن ياسر: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
أوُصي مَنْ آمَنَ بي وَصَدَّقَني بِوِلايَةِ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ، فَمَنْ تَوَلّاهُ فَقَدْ تَوَلّاني وَ مَنْ تَوَلّاني فَقَدْ تَولَي اللهَ عَزَّوَجَلَّ، وَ مَنْ أحَبَّهُ فَقَدْ أحَبنَّي، وَ مَنْ أحَبَنّي فَقَدْ أحَبَّ اللهَ - تَعالي - وَ مَنْ أبْغَضَهُ فَقَدْ أبْغَضَني وَ مَنْ أبْغَضَني فَقَدْ أبْغَضَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ.
از عمّار بن ياسر نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
به آن كس كه به من ايمان آورده و مرا تصديق نموده سفارش مى كنم به ولايت على بن ابى طالب. هر كس ولايت او را بپذيرد در حقيقت ولايت مرا پذيرفته ومعتقد به ولايت من ولايت الهى را پذيرفته، و هر كس او را دوست بدارد در حقيقت مرا دوست داشته و كسى كه مرا دوست داشته باشد در حقيقت خدا را دوست داشته، و هر كس او را دشمن بدارد حقيقتاً مرا دشمن داشته و هر كس با
ص:77
من دشمنى ورزد در واقع با خداوند، دشمنى ورزيده است.(1)
ص:78
عن امّ سلمة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
لَوْ لَمْ يُخْلَقْ عَلِيٌّ ما كانَ لِفاطِمَةَ كُفْوٌ.
از ام سلمه روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اگر خداوند على را براى فاطمه نيافريده بود كفو (همتايى) براى فاطمه سلام الله عليها نبود.(1)
[توضيح: به طور مسلم مقصود از كفويت و همتايى مهين دخت رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه سيدۀ نساء عالمين است با امير المؤمنين عليه السلام كه سيّدِ وصيين است، در عصمت و دانش و بينش و نكات والاى اخلاقى و مقام قرب و فنا و آگاهى از اسرار قدسى و اسماء و صفات خداوند است نه همتايى از جهت خويشاوندى و امثال آن.]
ص:79
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
لَوِ اجْتَمَعَ النّاسُ عَلي حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ لَما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ النّارَ.
از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
اگر مردم بر محبت على بن ابى طالب اتفاق داشتند خداى بزرگ، آتش دوزخ را نمى آفريد.(1)
[توضيح: على بن عيسى اربلى در شرح اين روايت مى نويسد: راز مطلب اين است كه محبت على عليه السلام فرع محبت پيامبر است و محبت پيامبر صلى الله عليه وآله فرع محبت خدا و توحيد او و عمل به تكاليف و اطاعت از اوامر و نواهى الهى و التزام به كتاب و سنت نبوى است. بديهى است اگر مردم همگى بر اين فطرت مبارك پايبند بودند خداوند دوزخ را نمى آفريد. كشف الغمه، 1، ص 100.
عالم ديگرى درذيل حديث فوق مى گويد: ازاين حديث شريف فهميده مى شود كه عذاب و آتش فقط براى مخالفان (يعنى دشمنان امير و فرزندانش عليهم السلام، آفريده شده است.]
ص:80
عن أبى ذر و سلمان: أخذ النبى صلى الله عليه و آله بيد على فقال:
إنَّ هذا أوَّلُ مَنْ آمَنَ بي، وَ هذا أوَّلُ مَنْ يُصافِحُني يَوْمَ القِيامَةِ، وَ هذا الصِدّيقُ الأكُبَرُ، وَ هذا فارُوقُ هذِهِ الأُمَّةِ يَفْرُقُ بينَ الحَقِّ وَ الباطِلِ، وَ هذا يَعْسُوبُ المُؤمِنينَ، وَ المالُ يَعْسُوبُ الظالِمينَ.
ازابوذر و سلمان روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:
به درستى كه اين مرد اولين كس از امت است كه به من ايمان آورد. و نخستين كس است كه در روز رستاخيز با من مصافحه كند و اوست صدّيق اكبر (بزرگترين راستگو) و فاروق امت كه حق و باطل را از هم جدا و متمايز مى سازد. و اين است خسرو مؤمنان و مال، خسرو ستمكاران مى باشد.(1)
ص:81
عن معاوية بن حيدة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
لَمُبارَزَةُ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ لِعَمْرِوبْنِ عَبْدِود يَوْمَ الخَنْدَقِ أفْضَلُ مِنْ أعْمالِ امَّتي إلي يَومِ القِيامَةِ.
از معاوية بن حيده روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
بى شك مبارزه على بن ابى طالب با عمرو بن عبدود در روز (احزاب) و جنگ خندق از اعمال امتم تا روز رستاخيز برتر است.(1)
ص:82
عن معاوية بن حيدة: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:
مَنْ ماتَ وَ في قَلْبِهِ بُغْضُ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ فَلْيَمُتْ يَهودياً أو نَصرانِيّاً.
از معاويه بن حيده روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
هر كه بدرود حيات گويد و در دلش دشمنى على بن ابى طالب باشد پس بايست يهودى يا نصرانى از دنيا رخت بربندد.(1)
ص:83
ص:84
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:
مَنْ سبَّ عَليِاً فَقَدْ سَبَّني، وَ مَنْ سَبَّني فَقَدْ سَبَّ اللهَ، وَ مَنْ سَبَّ اللهَ أدْخَلَهُ اللهُ نارَ جَهَنَّمَ وَ لَهُ عَذابٌ مُقيمٌ.
از ابن عباس روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
كسى كه به على دشنام دهد، به من دشنام داده است و كسى كه به من دشنام دهد، در حقيقت به خدا دشنام داده است و هر كس به خدا ناسزا گويد خداوند او را در آتش دوزخ مى افكند و هماره دچار عذاب خواهد بود.(1)
ص:85
ص:86
عن جابر بن عبدالله: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
مَكْتُوبٌ عَلي بابِ الجَنِّةِ [لا إلهَ الّا اللهُ]، مُحمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، عَلِيُ بْنُ أبي طالِبٍ أخَوُ رَسُولِ اللهِ قَبْلَ أنْ يَخْلُقَ [اللهُ] السَّماواتِ وَ الْأرْضَ بِألْفَيْ عامٍ.
از جابر بن عبدالله روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
بر سر درِ بهشت نوشته شد: [خدايى جز الله نيست] محمد فرستاده خداست، و على برادر فرستاده خداست و پيش از دوهزار سال از آنكه خداوند آسمان و زمين را بيافريند.(1)
ص:87
عن حذيفة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
مَثَلُ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ فِي النّاسِ مَثَلُ «قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ» فِي القُرآنِ.
از حذيفه نقل شده كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
مَثَل على بن ابى طالب در ميان مردم مَثَل «قل هو الله احد» در قرآن است.(1)
ص:88
عن عائشة و أبوبكر و عمر و عثمان و ابن مسعود و ثوبان و أبى ذر و جابر و أنس و عمران بن الحصين: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
اَلنَّظَرُ إلي وَجْهِ عَليٍّ عِبادَةٌ.
از عايشه و أبوبكر و عمر و عثمان و ابن مسعود و ثوبان و أبى ذر و جابر و أنس و عمران بن حصين روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
نگاه كردن به سيماى على عبادت است.(1)
ص:89
ص:90
عن أنس بن مالك: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
هَبَطَ عَلَيَّ المَلِكانِ لَمْ يَهْبِطا مُنْذُ كانَتِ الأرْضُ، فَبَشَّراني أنَّ الحَسَنَ وَ الحُسَيْنَ سِيّدا أهْلِ الجَنَّةِ. فَقُلْتُ: ابُوهُما خَيْرٌ مِنْهُما.
انس بن مالك نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
دو ملك بر من نازل شدند كه از آغاز آفرينش زمين تا آن زمان، فرود نيامده بودند. آن دو به من بشارت دادند كه حسن و حسين سَرور و آقاى بهشتيان اند. من افزودم: «پدرشان از آن، بهتر است.»(1)
ص:91
عن على عليه السلام: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
اِذا جَمَعَ اللهُ الأوَّلينَ وَالآخِرِينَ يَوْمَ القِيامَةِ وَ نَصَبَ الصِّراطَ عَلي جِسْرِ جَهَنَّمَ ما جازَها أحَدٌ حَتّي كانَ مَعَهُ بَراءَةٌ بِوِلايَةِ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ.
از على عليه السلام نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
چون خداوند، اولين و آخرين را در روز رستاخيز جمع آورد و صراط را بر روى پل دوزخ؛ نصب كند، احدى از آن عبور نكند مگر كسى كه سند رهايى از آتش به واسطه ولايت على بن ابى طالب را در دست داشته باشد.(1)
ص:92
ص:93
عن عمر بن الخطاب: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
يا عَليُّ، أنْتَ اوَّلُ المُسْلِمِينَ اسْلاماً، وَ أنْتَ أوَّلُ الْمُؤمِنينَ.
از عمر بن خطاب روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اى على! تو اولين فردى كه اسلام را پذيرفتى و تو نخستين فرد از مؤمنان مى باشى.(1)
ص:94
لَمّا قَتَلَ عَلِيٌ عَلَيْهِالسَّلامُ يَوْمَ احُد أصْحاَب الْالويةِ، قال جبْرئيلُ: يا رَسُولَ اللهِ، إنَّ هذِهِ لَهِيَ المُواساةُ، فَقالَ النَّبِيُّ صَلّي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ: إنَّهُ مِنّي وَ أنَا مِنْهُ. قالَ جِبْرَئيلُ: وَ أنَا مِنْكُما يا رَسُولَ اللهِ.
هنگامى كه على در جنگ احد پرچمداران سپاه كفر را به قتل رساند، جبرئيل عليه السلام به رسول خدا صلى الله عليه وآله چنين گفت:
حقاً اين است معناى مواسات. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «آخر او از من است و من از اويم.» جبرئيل عليه السلام گفت: «من هم از شمايم اى رسول خدا.»(1)
ص:95
عن بريدة: قال:
أمَرَنا رَسُولُ الله صَلّي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ أنْ نُسَلِّمَ عَلي عَليٍّ عَلَيْهِالسَّلامُ ب «إمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ».
از بريده نقل است كه گفت:
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به ما امر كرد به على به عنوان فرماندۀ اهل ايمان و امير مؤمنان سلام كنيم.(1)
ص:96
عن سلمان الفارسى: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
يا عَليُّ، مُحِبُّكَ مُحِبِّي، وَ مُبْغِضُكَ مُبْغِضي.
سلمان فارسى نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اى على! محبّ تو دوستدار من است و دشمن تو دشمن من خواهد بود.(1)
ص:97
عن أبى سعيد: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
يا عَلِيُّ، مَعَكَ يَوْمَ القِيامَةِ عَصاً مِنْ عُصِيِّ الجَنَّةِ تَذوُدُ بِها المُنافِقِينَ عَنْ حَوْضِي.
ابو سعيد گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اى على! دررستاخيز عصايى از عصاهاى بهشتى در اختيار دارى كه به وسيله آن منافقان را از حوضم خواهى راند.(1)
ص:98
ص:99
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
يا عَلِيُّ، إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ زَوَّجَكَ فاطِمَةَ وَجَعَلَ صِداقَهَا الأرْضَ، فَمَنْ مَشِيَ عَلَيْها مُبْغِضاً لَكَ يَمْشي حَراماً.
از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
يا على! به درستى كه خداوند با عزّ و جلال فاطمه را به ازدواج تو درآورد و زمين را مهريه او قرار داد؛ پس هر كسى كه روى زمين راه برود در حالى كه دشمن تو باشد و بغض تو را داشته باشد اين راه رفتن او حرام است.(1)
ص:100
عن أبى بكر: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:
أنَّ اللهَ خَلَقَ مِنْ نُورِ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ مَلائِكَةً يُسَبِّحُونَ وَ يُقَدِّسُونَ وَ يَكْتُبُونَ ثَوابَ ذلِكَ لِمُحِبّيهِ وَمُحِبّي وُلْدِهِ.
از ابوبكر نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
همانا خدا از نور على بن ابى طالب فرشتگانى آفريد كه خداوند را تسبيح گويند و تقديس نمايند و ثواب آن را براى دوستان على و دوستان فرزندانش ثبت و ضبط كنند.(1)
ص:101
عن عمر بن الخطاب: قالَ: كُنْتُ أجْفُو عَليّاً، فَلَقَيِنى رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله فقالَ:
إنَّكَ آذَيْتَني يا عُمَر!
فَقْلُتْ: أعُوذُ بِاللهِ مِمَّنْ أذى رَسُولَهُ!
قاَل: إنَّكَ قَدْ آذَيْتَ علِيّاً، وَ مَنْ آذي عَلِيّاً فَقَدْ آذاني.
از عمر بن خطاب نقل است كه گفت: هماره به على جفا و اذيت روا مى داشتم. روزى پيامبر صلى الله عليه وآله مرا ديد و فرمود:
اى عمر! مرا آزار دادى.
گفتم: به خدا پناهنده مى شوم از كسى كه رسولش را بيازارد.
فرمود: تو على را اذيت كردى و هر كس على را آزرده و اذيت كند، در حقيقت مرا اذيت نموده است.(1)
ص:102
ص:103
عَنْ سَعْدِ بْنِ مالِك أمَرَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله بِسَدِّ الأبْوابِ الشّارِعَة فى الْمَسْجِدِ وَ تَرَكَ بابَ عَلى (قال الهِيْثَمِى: رَواهُ أحْمَدُ وَ أبُو يَعْلى وَ البزارُ وَ الطبرانى فِى الأوْسَطِ، وَ زادَ قالُوا: يا رَسُولَ اللهِ، سَدَدْتُ أبْوابَنا كُلَّها إلّا باب عَلى؟ قالَ:
ما أنَا سَدَدْتُ أبْوابَكُمْ وَ لكِنَّ اللهَ سَدَّها.
سعد بن مالك گفت: رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمان داد تمام درهاى خانه هايى را كه به داخل مسجد، باز مى شد ببنديم و در خانه على را وا نهاد.
هيثمى مى نويسد: اين حقيقت را احمد، و ابويعلى، بزار و طبرانى در الأوسط روايت كرده اند و افزوده كه ايشان گفتند: اى رسول خدا! درهاى ما را بستى و در خانه على عليه السلام را وا نهادى. حضرت فرمود:
درهاى شما را من نبستم، خداوند آنها را بست.(1)
ص:104
عن جابر، قال: قالوا: يا رسول الله! مَنْ يَحْمِلُ رايَتَكَ يَوْمَ القِيامَة؟ قالَ:
مَنْ يَحْسُنُ أنْ يَحْمِلَها إلّا مَنْ حَمَلَها فِي الدُّنْيا؟: عَلِيَ بْنَ أبي طالِبٍ.
از جابر روايت است كه گفت: اصحاب از رسول خدا صلى الله عليه وآله پرسيدند: آن كس كه پرچم شما را در روز قيامت حمل خواهد كرد كيست؟
حضرت فرمود: چه فردى جز همان كه آن را در دنيا در دست داشت، شايستگى حمل آن را خواهد داشت؟ (على بن ابى طالب)(1)
ص:105
ص:106
عن جابر بن عبدالله، قال: رَسُول الله صلى الله عليه وآله لعلى عليه السلام:
مَن أشْقَي الثَّمودِ؟ قالَ: مَن عَقَر النّاقَةَ. قالَ: فَمَنْ أشْقي هذِهِ الاُمَّةِ؟ قالَ: اللهُ أعْلَمُ. قالَ: قاتِلُكَ.
از جابر بن عبدالله نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود:
مى دانى تيره بخت ترين كسى كه در قوم ثمود بود كيست؟ گفت: آنكه پاى ناقه صالح عليه السلام را قطع كرد. حضرت پرسيد تيره بخت ترين امت من كيست؟ گفت: الله اعلم (خدا داناتر است) فرمود: كسى كه تو را به قتل مى رساند.(1)
ص:107
[توضيح: قوم ثمود افرادى سركش و مغرور بودند؛ پيامبر آنها حضرت صالح عليه السلام هر چه آنها را نصيحت كرد، اثر نبخشيد. از آن حضرت معجزه خواستند او به اذن خدا در دل كوه ناقه اى (شتر ماده اى) بيرون آورد؛ آنها به جاى اينكه معجزه الهى را بپذيرند، آن ناقه را پى كردند و كشتند، آنها براى پى كردن و كشتن ناقه، فردى شقاوتمند و بى رحم به نام «قدار بن سالف» را بدين كار گماشتند و او با يك ضربت شمشير، شتر را پى كرد، و به عنوان «شقى ترين فرد گذشتگان» لقب گرفت و سه روز پس از اين ماجرا، بر اثر عذاب الهى، به هلاكت رسيدند.»
شرح در تفسير نمونه، ج 27، ص 61 و 62، الگوى آسمانى، ص 35؛ معارف و معاريف، ج 3، ص 1383.]
ص:108
عن عمّار بن ياسر: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
يا عَلِيُّ، إنَّ اللهَ تَعالي قَدْ زَيَّنَكَ بِزِينَةٍ لَمْ تُزَيَّنُ العِبادُ بِزينَةٍ أحَبُّ إلَي اللهِ تَعالي مِنْها، هِيَ زينَةُ الأبْرارِ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: الزُّهْدُ فِي الدُّنْيا، فَجَعَلَكَ لا تَزْرَاُ مِنَ الدُّنْيا شَيْئاً وَ لاتَزْرَاُ الدُّنْيا مِنْكَ شَيْئاً وَ وَهَبَ لَكَ حُبَّ المَساكِينَ، فَجَعَلَكَ تَرْضي بِهِمْ أتباعاً، وَ يَرْضُونَ بِكَ إماماً.
از عمّار بن ياسر روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اى على! خداى متعال تو را به زينتى آراسته است كه هيچ بنده اى به زيورى چنين مزين نگشته و خدا آن را بيش از هر زينت ديگرى دوست دارد و آن زهد در دنياست كه زينت نيكوكاران در نزد خداى با عزت و جلال است.
پس تو را طورى قرار داده كه نه ازدنيا دست تو را مى گيرد و نه دنيا چيزى از تو به دست مى آورد. خدا در وجود تو علاقه به مساكين را عطا كرد، پس تو را طورى قرار داده كه راضى شدى كه رهبر آنها باشى
ص:109
و آنان نيز به پيشوايى چون تو خشنودند.(1)
ص:110
عن أبى هريرة و جابر بن عبدالله، قالا: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:
عَليُّ بْنُ أبي طالِبٍ صاحبُ حَوْضِي يَوْمَ الْقِيامَةِ.
از ابو هريره و جابر بن عبدالله نقل شده است كه گفتند: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
در روز قيامت صاحب حوض من على بن ابى طالب خواهد بود.(1)
ص:111
عن أنس، عن رسول الله صلى الله عليه وآله:
صَلَّتِ المَلائِكَةُ عَلَيَّ وَ عَلي عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ سَبْعَ سِنينَ، وَ ذلِكَ أنَّهُ لَمْ تُرْتَفَعْ شَهادَةُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللهُ إلَي السَّماءِ إلّا مِنّي وَ مِنْ عَلِيٍّ.
انس نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
فرشتگان الهى مدت هفت سال بر من و على بن ابيطالب درود مى فرستادند. و اين در زمانى بود كه هنوز شعار توحيد و كلمه لا اله الا الله جز از من و على به آسمان بر نمى خاست.(1)
ص:112
ص:113
عن عبدالله بن عمر. قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
عَلِيٌْ أخي فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ.
از عبدالله بن عمر روايت است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
على برادر من است در اين جهان و سراى ديگر.(1)
ص:114
ص:115
قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
أخي وَ وَزيري، وَ خَيْرُ مَنْ أتَرَكُ بَعْدي، يَقْضي ديني، وَ يُنْجِزُ وَعْدي عَلِيُّ بْنُ أبي طالِب.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
برادر و وزير، و بهترين شخصى كه بعد از خود مى گذارم و دين مرا تأديه كرده و وعده هايم را عملى مى سازد، على بن ابى طالب است.(1)
ص:116
ص:117
عن عمّار بن ياسر، سمعنا رسول الله صلى الله عليه وآله يقول:
عَلِيُّ مَعَ الْحَقُّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ، لا يَفْتَرِقانِ حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَوْمَ القِيامَةِ.
عمّار بن ياسر گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
على با حق است و حق با على است؛ اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا در رستاخيز در كنار حوض كوثر بر من درآيند.(1)
ص:118
ص:119
عن على عليه السلام:
بَيْنَما رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله آخِذٌ بِيَدي، وَ نَحْنُ نَمْشي في بَعْضِ سكَكِ المَدينَةِ، إذْ أتَيْنا عَلي حَديقَةٍ، فَقُلْتُ: يا رَسولَ اللهِ، ما أحْسَنَها مِنْ حَديقَةٍ! قالَ: لَكَ في الجَنَّةِ أحْسَنُ مِنْها. ثُمَّ مَرَرْنا بِاُخْري فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ، ما أحْسَنَها مِنْ حَديقَةٍ! قالَ: لَكَ فِي الْجَنَّةِ أحْسَنُ مِنْها. حَتَّي مَرَرْنا بِسَبْعِ حَدائِقَ، كلُّ ذلِكَ أقُولُ: ما أحَسْنَهَا! وَ يَقُوُل: لَكَ فِي الجَنَّةِ أحْسَنُ مِنْها.
فَلَمّا خَلا لَهُ الطَّريقُ اعْتَنَقَني، ثُمَّ أجْهَشَ باكِياً. [قالَ: قُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ، مَا يُبْكيكَ؟ قالَ: ضَغائِنُ في صُدُورِ أقْوامٍ لا يُبْدُونَها لَكَ إلّا مِنْ بَعْدي].
قالَ: قُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ، في سَلامَةٍ مِنْ ديني؟
قالَ: في سَلامَةٍ مِنْ دينِكَ.
على عليه السلام مى گويد:
روزى به اتفاق رسول خدا در حالى كه دست مرا در
ص:120
دست خود داشت در بعضى از كوچه هاى مدينه مى رفتيم. از كنار باغى گذشتيم. عرضه داشتم يا رسول الله! اين باغ چه زيبا است! فرمود: باغى كه در بهشت براى تو مهيّا شده از اين زيباتر است. سپس قدم زنان به باغ ديگرى رسيديم، گفتم: اى پيامبر خدا، صلى الله عليه وآله اين باغ نيز زيبا است!
فرمود: باغ تو در بهشت زيباتر از آن است.
تا اينكه از هفت باغ گذشتيم در همه آنها من همان سخن پيشين را و آن حضرت همان پاسخ را تكرار كرديم. هنگامى كه به پايان راه رسيديم پيامبر صلى الله عليه وآله مرا در آغوش گرفت و سخت بگريست.
عرضه داشتم: اى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله، چرا مى گريى؟
فرمود: از كينه هايى كه در سينه گروهى عليه تو نهفته شده و آشكار نمى كنند مگر پس از آنكه مرا از دست بدهند.
پرسيدم: آيا من بر سلامت دينم خواهم بود؟
فرمود: بله در سلامت دينت مى مانى.(1)
ص:121
عن عائشة: رَأيْتُ النَّبِى صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْتَزَمَ عَلِيّاً وَ قَبَّلَهُ وَ يقُول:
بِأبيِ الوَحيدُ الشهيدُ، بأبي الوحيدُ الشهيدُ.
از عايشه نقل شده است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله را ديدم كه على را به خود چسبانده و مى بوسيد و مى فرمود:
پدرم فداى آن شهيد تنها باد، پدرم فداى شهيد تنها.(1)
ص:122
عن على عليه السلام: ان رسول الله صلى الله عليه وآله أخذ بيد حسن و حسين فقال:
مَنْ أحَبَّنيَ وَ أحَبَّ هذَيْنِ وَ أباهُما وَ أمَّهُما كانَ مَعِيَ في دَرَجَتي يَوْمَ القِيامَةِ.
از على عليه السلام روايت است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله دست حسن و حسين را گرفت و فرمود:
هر كس مرا و اين دو نفر و پدر و مادرشان را دوست داشته باشد، در روز قيامت با من در يك رتبه خواهد بود.(1)
[توضيح: اين بدان جهت است كه هر كس مردمى را دوست داشته باشد با آنها محشور مى شود.]
ص:123
عن أبى برزة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
لاتَزُولُ قَدَما عَبْدٍ حَتي يُسْألَ عَنْ أرْبَعَةٍ:
عَنْ جَسَدِهِ فيما أبْلاهُ، وَ عُمْرِهِ فيما أفْناهُ، وَ مالِهِ مِنْ أيْنَ إكْتَسَبَهُ وَ فيما أنْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّ أهْلِ البَيْتِ.
فَقيلَ: يا رَسُولَ اللهِ، فَما عَلامَةُ حُبِّكُمْ؟
فَضَرَبَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِيَدِهِ عَلي مِنْكَبِ عَليٍ عَلَيْهِالسَّلامُ.
ابن برزه روايت كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
هيچ بنده اى [روز قيامت] گام از گام بر نمى دارد تا از چهار چيز بازخواست شود: از جسدش كه در چه راهى آن را فرسوده، از عمرش كه آن را در چه راهى صرف نموده، از مالش كه از كجا آورده و در چه راهى خرج كرده، و از دوستى با ما اهل بيت [كه در دل پرورده يا نه؟]
سؤال شد: اى رسول خدا! نشانه دوستى با شما [پس از شما] چيست؟
ص:124
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله دست خود را بر شانه على عليه السلام [كه كنارش ايستاده بود] زد.(1)
ص:125
عن أبى ذر: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول لعلى عليه السلام:
إنَّ اللهَ أخَذَ مِيثاقَ المُؤْمِنينَ عَلي حُبِّكَ، وَ أخَذَ مِيثاقَ المُنافِقينَ عَلي بُغْضِكَ. وَ لَوْ ضَرَبْتَ خَيْشُومَ المُؤْمِنِ ما أبْغَضَكَ، وَ لَوْ نَثَرْتَ الدَنانِيرَ عَلي المُنافِقِ ما أحَبَّكَ. يا عَلِيُّ، لايُحِبُّكَ إلّا مُؤْمنٌ، وَ لايُبْغِضُكَ إلّا مُنافِقٌ.
از ابوذر روايت است كه گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود:
خداوند به دوستى تو از مؤمنان پيمان گرفته و نيز بر دشمنى تو از منافقان پيمان گرفته و اگر تو (با شمشيرت) بر بينى مؤمنى ضربه وارد كنى تو را دشمن نخواهد داشت و دل آزرده نخواهد شد. و چنانچه دينارها را به پاى منافق بريزى تو را دوست نخواهد داشت.
ص:126
اى على! تو را دوست نمى دارد مگر مؤمن (به خدا و رسول) و با تو دشمنى نمى كند مگر دورو و منافق.(1)
ص:127
قال رسول الله صلى الله عليه وآله - فى صفة على عليه السلام -:
يا أيُّهَا النّاسُ، إمْتَحِنُوا أوْلادَكُمْ بِحُبِّهِ، فَإِنَّ عَلِيّاً لا يَدْعُو إلي ضَلالَةٍ وَ لايَبْعُدُ عَنْ هديً، فَمَنْ أحَبَّهُ فَهُوَ مِنْكُمْ، وَ مَنْ أبْغَضَهُ فَهُو لَيْسَ مِنْكُمْ.
رسول خدا صلى الله عليه وآله در صفت على عليه السلام فرمود:
اى مردم! فرزندانتان را به دوستى على عليه السلام آزمايش كنيد، زيرا على به گمراهى نمى خواند، و كسى را از هدايت دور نمى نمايد، هر فرزندى او را دوست داشت از شماست (حلال زاده است) و هر فرزندى او را دشمن داشت، از آن شما نيست (نامشروع است).(1)
ص:128
ص:129
قال الإمام الحسن عليه السلام:
أرْسَلَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إلَي الأنْصارِ فَأتَوْهُ، فَقالَ لَهُمْ: يا مَعْشَرَ الأنْصارِ، ألا أدُلُّكُمْ عَلي ما إنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ؟
قالُوا: بَلي يا رَسُولَ اللهِ. قالَ: هذا عَلِيٌّ، فَأحِبُّوهُ بِحُبّي وَ كَرِّمُوهُ لِكَرامَتي، فَإنَّ جِبْرَئيلَ عَلَيْهِالسَّلامُ أمَرَنِي بِالَّذي قُلْتُ لَكُمْ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.
امام حسن عليه السلام فرمود:
رسول خدا صلى الله عليه و آله پيكى به سوى انصار فرستاد و آنان را فرا خواند، انصار اجابت كردند. حضرت به آنان فرمود:
اى گروه انصار! آيا مى خواهيد شما را به چيزى راهنمايى كنم كه اگر به آنان چنگ زنيد، هرگز گمراه نشويد؟
گفتند: يا رسول الله بفرماييد.
فرمود: اين شخص على (بن ابى طالب) است، او را به سبب محبت و دوستى با من، دوست بداريد و او
ص:130
را به گراميداشت من، گرامى بداريد؛ زيرا اين گفته را خداى عزّوجل به من فرمان داد تا به شما بگويم.(1)
ص:131
عن أنس بن مالك و بردة:
قَرَأ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هذِهِ الآيَةَ: (فِي بُيُوتٍ أذِنَ اللهُ أنْ تُرْفَعَ)، فَقامَ إلَيْهِ رَجُلٌ فَقالَ: أيُّ بُيُوتٍ هذِهِ يا رَسُولَ اللهِ؟
قالَ: بُيُوتُ الأنْبِياءِ.
فَقامَ إلَيْهِ ابُوبَكْرٍ، فَقالَ: يا رسولَ اللهِ، هَذا الْبَيْتُ مِنْها؟ - لَبَيْتُ عليٍّ وَ فاطِمةَ - قالَ: نَعَمْ مِنْ (أفاضِلِها).
از انس بن مالك و بريده نقل شده است كه گفتند:
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله اين آيه شريفه (فى بيوت اذن الله ان ترفع [توبه/ 36]) را در جمع ياران تلاوت فرمود، يكى از آن ميان برخاست و گفت: كدامين خانه ها مورد نظر است يا رسول الله؟ حضرت پاسخ داد: خانه هاى انبياء الهى.
ابوبكر برخاست و اشاره به خانه على و فاطمه كرد و گفت: اى رسول خدا! آيا اين خانه هم شامل اين بيوت مى باشد؟
حضرت جواب فرمود: بلى اين خانه جزء
ص:132
شرافتمندترين و با فضيلت ترين آن خانه ها مى باشد.(1)
ص:133
قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
مَن سَرَّهُ أنْ يَحْيا حَياتي وَ يَمُوتَ مَماتي وَ يَسْكُنََ جَنَّةَ عَدْنٍ غَرَسَها رَبّي فَلْيُوالِ عَلِيّاً مِنْ بَعْدي وَلْيُوالِ وَلِيَّهُ، وَلْيَقْتَدِ بِالْأئِمَّةِ مِنْ بَعْدي، فَإنَّهُمْ عِتْرَتي، خُلِقُوا مِنْ طينتي، رزِقُوا فَهْماً وَ عِلْماً، وَ وَيْلٌ لِلْمُكَذِّبينَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أمَّتي، القاطِعينَ فيهِمْ صِلَتي، لا أنا لَهُمُ اللهُ شَفاعَتي.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
هر كه بدين دلشاد است كه چون من زيست كند، و چون من بميرد، و در بهشت عدن كه پروردگار درختان آن را غرس كرده است جاى گيرد، بايستى بعد از من از على هوادارى كند و هوادار هواداران او باشد، و از امامان پس از من پيروى كند؛ زيرا آنان عترت من هستند، از سرشت من آفريده شده اند و فهم و علم روزى آنان ساخته اند. پس بدا بر تكذيب كنندگان از امت من كه پيوند مرا دربارۀ آنان بگسلد، خداوند شفاعت مرا شامل حالشان نگرداند.(1)
ص:134
ص:135
عن أمير المؤمنين عليه السلام:
جاءَ سُهَيْلُ بنُ عَمْرو إلي رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، إنَّهُ قَدْ خَرَجَ إلَيْكَ اناسٌ مِنْ أرِقّائِنا لَيْسَ بِهِمْ لِلدّينِ تَعَبُّداً فَارْدُدْهُمْ عَلَيْنا. فَقالَ ابُوبَكْرٍ وَ عُمَرْ: صَدَقَ يا رَسُولَ الله. فَقَالَ النَّبيُّ صَلَّي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ: لَنْ تَنْتَهُوا يا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ حَتّي يَبْعَثَ اللهُ عَلَيْكُمْ رَجُلاً مِنّي امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلْإيمانِ يَضْرِبُ رِقابَكُمْ عَلَي الدّينِ وَ أنْتُمْ مُتَجَفِّلُونَ عَنْهُ اجْفالَ النِّعَمِ. فَقالَ ابُوبَكرٍ: أنَا هُوَ يا رَسُولَ اللهِ؟
قالَ: لا.
قالَ عُمَرُ: أنَا هُوَ يا رَسُولَ اللهِ؟
قالَ: لا، وَ لِكَنَّهُ خاصِفُ النَّعْلِ.
قالَ: وَ كانَ في كَفِّ عَلِيٍّ نَعْلٌ يَخْصَفُها لِرَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ.
از على عليه السلام نقل شده كه فرمود:
ص:136
سهيل بن عمرو [همراه عده اى از قريشيان مكه] نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد و عرض كرد:
يا محمد! گروهى از فرزندان، برادران و بردگان ما نزد تو آمده اند. آنان نه به دليل علاقه به دين و نه براى فهم وانديشه آمده اند (به عبارت ديگر) نسبت به دين، هيچ التزام و تعبدى ندارند آنان را به سوى ما بازگردان.
ابوبكر و عمر بر سخنان او صحه گذاشتند اما نبى اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اى گروه قريش! شما هرگز به اصلاح نمى رسيد تا آن كه كسى را به سويتان گسيل دارم كه خداوند، دلش را به ايمان آزموده است تا شما را بر اساس آموزه هاى دينى گردن زند و شما همچون شترمرغ سركش از او فرار مى كنيد و طغيان مى ورزيد.
ابوبكر گفت: آيا آن مرد كه مى گوييد منم اى پيامبر خدا؟
فرمود: خير.
عمر گفت: آن كس منم اى پيامبر خدا؟
فرمود: آن مرد همان اصلاح كنندۀ كفش است.
سهيل بن عمر گويد: در دست على كفش رسول خدا صلى الله عليه وآله بود كه آن را وصله مى كرد.(1)
ص:137
قال أبو سعيد الخدرى: سألت رسول الله صلى الله عليه وآله عن قولِ اللهِ تَعالى: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»؟ قال:
ذاكَ أخي عَلِيُّ بْنُ أبي طالِبٍ.
از ابوسعيد خدرى روايت شده كه گفت: من دربارۀ آيه شريفه (و من عنده علم الكتاب) (و كسى كه علم كتاب نزد اوست) از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله سؤال كردم، حضرت فرمود:
آن شخص برادرم على بن ابى طالب است.(1)
ص:138
عن حميد بن عبدالله بن يزيد المدنى: ذكر عند النبى صلى الله عليه وآله قضاء قضى به على بن أبى طالب، فأعجب النبى صلى الله عليه وآله، فقال:
اَلْحَمْدُ لله الَّذي جَعَلَ فينا الحِكْمَةَ أهْلَ الْبَيْتِ.
از حميد بن عبدالله بن يزيد مدنى روايت شده: على قضاوتى كرده بود و در نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله سخن از آن قضاوت رفت، رسول اكرم صلى الله عليه وآله بسيار خوشحال شد و فرمود:
حمد و سپاس ويژۀ خداوندى است كه حكمت را در ما خاندان قرار داد.(1)
ص:139
عن أبى هريرة: نظر النبى صلى الله عليه وآله إلى على و حسن و حسين و فاطمة عليهم السلام، فقال:
أنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُم، وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ.
از ابوهريره روايت است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله به على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام - كه بر آنان درود خدا باد - نگريست و فرمود:
من در جنگم با كسى كه با شما در جنگ باشد و آشتى هستم با هر كه با شما در صلح و سلامت باشد.(1)
ص:140
ص:141
قال أمير المؤمنين عليه السلام: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
شُرَكائِيَ الَّذينَ قَرَنَهُمُاللهُ بِنَفْسِهِ وَ بي وَأنْزَلَ فيهِمْ: «يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أطيعُوا اللهَ وَأطِيعُوا الرَّسُولَ» الآيةَ، فَإنْ خِفْتُمْ تَنازُعاً في أمْرٍ فَأرْجِعُوهُ إليَ اللهِ وَ الرَّسُولِ وَ اوُلِي الأمْرِ، قُلْتُ: يا نَبِيِّ اللهِ، مَنْ هُمْ؟
قالَ: أنْتَ اوَّ لُهُمْ.
امير مؤمنان عليه السلام فرمود: نبى مكرم صلى الله عليه وآله فرمود:
شركاى من آنان اند كه پروردگار به خود و من، نزديكشان ساخته و در خصوص ايشان اين آيت را فرو فرستاده (اى ايمان آورندگان! از خدا اطاعت كنيد و از رسول خدا نيز فرمانبردارى نماييد) تا آخر آيه. پس اگر از درگيرى و كشمكش بيمناك شديد آن را به خدا و رسول و اولوالامر ارجاع دهيد.
گفتم: اى رسول خدا صلى الله عليه وآله اولوا الامر كيان اند؟
ص:142
فرمود: تو اولين شان هستى.(1)
ص:143
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله لعبد الرحمن بن عوف:
يا عَبْدَالرَّحْمنِ، أنْتُمْ أصْحابي وَ عَلِيُّ بْنُ أبي طالبٍ مِنّي وَ أنَا مِنْ عَلِيٍّ، فَهُوَ بابُ عِلْميَ وَ وَصيّي، وَ هُوَ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ هُمْ خَيْرُ الأرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ كَرَماً.
از ابن عباس، روايت شده كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله به عبدالرحمن بن عوف فرمود:
اى عبدالرحمن! شما ملازمان و همراهان من هستيد و على بن ابى طالب از من است و و من از او هستم. او باب علم من و وصى من است. او و فاطمه و حسن و حسين بهترين اهل زمين هستند در اصالت و شرافت و كرامت.(1)
ص:144
عن ابن عباس عن النبى صلى الله عليه وآله قال:
السبقُ ثَلاثَةٌ: السابِقُ إلي مُوسي، يُوشَعُ بْنِ نُون وَ السّابِقُ إلي عيسي، صاحِبُ ياسين، وَ السابِقُ إلي مُحَمَّدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيُّ بْنُ ابِي طالِبٍ.
ابن عباس از رسول اعظم صلى الله عليه وآله نقل كرده است كه حضرت فرمود:
سبقت جويان خلق [در ايمان به پيامبران] سه نفرند: كسى كه به سوى موسى سبقت گرفت و او يوشع بن نون است. و پيشى گيرنده در امت عيسى صاحب ياسين است. و سبقت گيرنده در امت محمد صلى الله عليه و آله، على بن ابى طالب است.
[نكته 1: مراد از سابقون، كسانى هستند كه در پذيرش دين حق از ديگران پيشى گرفتند.
نكته 2: مناوى گفته: راستى اين چه فضيلت بزرگى براى على عليه السلام است و چه بسيار صفات برجسته اى است كه در او وجود داشت و ديگران از آن برخوردار نبودند.](1)
ص:145
قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
خَيرُ رِجالِكُمْ عَلِيُّ بْنُ أبي طالِبٍ، وَ خَيْرُ شَبابِكُمْ الحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ، وَ خَيْرُ نِسائِكُمْ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحمدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِمْ.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: بهترين مردان شما على بن ابى طالب، و بهترين جوانانتان حسن و حسين هستند، و بهترين بانوان شما دخت محمد عليهم السلام است.(1)
ص:146
عن حذيفة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أبي فَقَدْ كَفَرَ.
از حذيفه نقل است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
على، برترين انسان است؛ هر كه نپذيرد، كافر است.(1)
ص:147
عن سلمان الفارسى قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
أوَّ لُكُمْ وارِداً عَلَيَّ الْحَوْضَ أوَّ لُكُمْ اسْلاماً عَلِيُّ بْنُ أبي طالبٍ.
از سلمان فارسى نقل شده است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
اولين فردى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شود نخستين كسى است كه اسلام آورد و او على بن ابى طالب است.(1)
ص:148
عن ابن مردويه: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
في الجَنَّةِ دَرَجَةٌ تُدْعي «الوَسِيلَةَ» فَإذا سَألْتُمُ اللهَ فَاسْألُوا لِيَ الْوَسيلَةَ، قالوُا: يا رَسُولَ اللهِ، مَنْ يَسْكُنُ مَعَكَ فِيها؟ قَال: عَلِيٌّ وَفاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ.
از ابن مردويه نقل است كه گفت: نبى مكرم صلى الله عليه وآله فرمود:
در بهشت درجه اى «وسيله» نام است. پس وقتى كه از خداوند چيزى براى من مى خواهيد، «وسيله» را درخواست كنيد.
افراد حاضر پرسيدند: چه كسى در جوار شما در آن درجه سكونت خواهد گزيد؟ فرمود: على و فاطمه و حسن و حسين.(1)
ص:149
قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
مَنْ أطاعَني فَقَدْ أطاعَ اللهَ وَ مَنْ عَصاني فَقَدْ عَصَي اللهَ، وَمَنْ أطاعَ عَلِيّاً فَقَدْ أطاعَني، وَ مَنْ عَصي عَلِيّاً فَقَدْ عَصاني.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
هر كس از من پيروى نمايد در حقيقت از خدا فرمانبرى كرده است و هر كس نافرمانى من كند در واقع نافرمانى خدا كرده است و هر كس از على اطاعت كند، در حقيقت از من پيروى كرده و هر كس از على نافرمانى كند از من نافرمانى كرده است.(1)
ص:150
عن سعد، سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول لعلى عليه السلام ثلاث خصال لأن يكون لى واحدة منها أحب إلى من الدنيا و ما فيها، سمعته يقول:
أنْتَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسي إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: لَاُعْطِيَنَّ الرايَةَ غَداً رَجُلاً يُحِبُّ اللهَ وَالرَّسُولَ وَ يُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ لَيْسَ بِفَرّارٍ. وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ.
از سعد نقل است كه گفت:
سه جمله (خصلت) است كه اگر يكى از آنها در من بود از دنيا و آنچه در آن است بيشترش ارج مى نهادم.
شنيدم پيامبر صلى الله عليه وآله به على مى گويد:
منزلت تو به من همان منزلت هارون به موسى است با اين تفاوت كه ديگر بعد از من نبوت نيست.
و شنيدم در روز فتح خيبر درباره او فرمود:
فردا بيرق جنگ را به كسى خواهم سپرد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند و هيچ گاه به دشمن پشت نمى كند و نمى گريزد.
ص:151
قال أمير المؤمنين عليه السلام:
جَمَعَنا رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله في بَيْتِ امِّسَلَمَة، أنَا وَفاطِمَةَ وَحَسَناً وَحُسَيْناً، ثُمَّ دَخَلَ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله في كِساءٍ لَهُ، وَأدْخَلْنا مَعَهُ، ثُمَّ ضَمَّنا، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيْتي، فَأذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً.
فَقالَتْ امُّ سَلَمَة: يا رَسُولَ اللهِ، فَأنا؟ - وَ دَنَتْ مِنْهُ - فَقالَ: أنْتِ مِمَّنْ أنْتِ منْهُ، وَأنْتِ عَلي خَيْرٍ. أعادَ رَسولُ اللهِ، ثَلاثاً يَصْنَعُ ذلِكَ.
امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
رسول خدا صلى الله عليه وآله من و فاطمه و حسن و حسين را در بيت ام سلمه گرد آورد و زير رداى خود رفت؛ ما را هم به زير عبا برد و در آغوش خود جاى داده آن گاه فرمود: خدايا! اهل بيت من اينها هستند؛ رجس و ناپاكى را از ايشان زائل فرما و طهارت و پاكى را نصيب آنان قرار ده.
ام سلمه گفت: يا نبى الله! پس من چه؟ - و او
ص:153
نزديك رسول اقدس صلى الله عليه وآله واقع شده بود.
پيامبر فرمود: تو از همانى كه تو از آنى و تو در مسير خير هستى [اما از ما اهل بيت و اين جماعت پنج تن نيستى]. رسول خدا اين كار را سه بار تكرار نمود.(1)
ص:154
عن ابن عباس فى حديث زواج فاطمه و على عليهما السلام: ثم التزمهما [رسول الله صلى الله عليه وآله] فقال:
اللّهُمَّ إنَّهُما مِنّي وَ أنَا مِنْهُما، اللّهُمَّ كَما أذْهَبْتَ عنِّي الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَني فَطَهِّرْهُما.
از ابن عباس در ضمن روايت ماجراى ازدواج على و فاطمه عليهما السلام آمده است:
رسول خدا صلى الله عليه وآله زوجين را در بغل گرفت و فرمود:
بار الها! اين دو تن از من هستند و من از ايشان هستم همچنان كه رجس و پليدى را از من زدودى اين دو را نيز پاك گردان.(1)
ص:155
عن عمرو بن ميمون: إنى لجالس إلى ابن عباس إذ أتاه تسعة رهط فقالوا: يا ابن عباس، اما أن تقوم معنا و إما أن تخلو بنا من بين هؤلاء.
فقال ابن عباس: بل أنا أقوم معكم، و هو يومئذ صحيح قبل أن يعمى.
قال: فأبتدؤوا فتحدّثوا، فلا ندرى ما قالوا، قال: فجاء ينفض ثوبه و يقول: أفّ و تفّ! وقعوا فى رجل له بضع عشرة فضائل ليست لأحد غيره، وقعوا فى رجل قال له النبى صلى الله عليه وآله:
لَأبْعَثَنَّ رَجُلاً لا يُخْزِيهِ اللهُ أبَداً، يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ - إلي أنْ قالَ -: وأخَذَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثَوْبَهُ فَوَضَعَهُ عَلي عَليٍّ وَ فاطِمَةَ وَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ وَ قالَ: «اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهيراً».
عمرو بن ميمون گويد: در حضور ابن عباس بودم كه هفت تن(1) نزد او آمدند و گفتند: يا قيام كن و از مجلس فاصله بگير (تا در جاى خلوت با هم گفتگو كنيم) يا از هم نشينان
ص:156
خود كناره گير و با ما خلوت كن.
ابن عباس گفت: با شما هستم. (راوى گويد) وقوع اين جريان در ايامى بود كه ابن عباس هنوز نابينا نشده بود.
ابن ميمون گويد: آنها به گوشه اى رفته و سخن آغاز كردند. ما نفهميديم چه سخنانى بين آنان رد و بدل شد. ابن عباس در حالى كه ناراحت به نظر مى رسيد و جامه هايش را مى تكاند مى گفت: اف و تف بر شما! به مردى ناسزا مى گويند كه ده ها فضائل ويژه دارد. به شخصيتى بدبين اند و بدگويى مى كنند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله [در جنگ خيبر كه ديگران رفتند و عاجزانه برگشتند] دربارۀ او فرمود:
كسى را براى مبارزه مى فرستم كه خداوند هرگز او را خوار و ذليل نكرد؛ او دوستدار خداوند و رسول است تا جايى كه ابن عباس گفت: رسول خدا جامۀ خويش را روى على و فاطمه و حسن و حسين قرار داد و فرمود:
جز اين نيست كه خداوند اراده كرده تا آلودگى را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاك گرداند پاك گرداندنى....(1)
ص:157
عن سعد بن أبى وقّاص: لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الآيَة: «فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَكُم» دَعا رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله عَليّاً وَ فاطِمَة وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً، فقال:
اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهْلي.
از سعد بن ابى وقاص نقل است كه: وقتى آيه «فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم (يعنى بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم و شما فرزندان خود را)» نازل شد، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله على و فاطمه و حسن و حسين را صدا زد و به درگاه الهى عرضه داشت:
بارالها! اينان اهل و خانواده من هستند.(1)
ص:158
عن أمير المؤمنين عليه السلام قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
إنَّ اللهَ أمَرَني أنْ ادْنِيَكَ وَلا اقْصِيَكَ وَ أنْ اعَلِمَّكَ، وَ أنْ تَعِيَ وَ حَقٌّ لَكَ أنْ تَعِيَ. قالَ: فَنَزَلَتْ هذِهِ الآيَهُ: «وَتَعِيها اذُنٌ واعِيَةٌ».
از امير مؤمنان عليه السلام روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به من فرمود:
خداوند مرا امر كرده كه تو را نزديك كنم و [از خود] دورت نسازم و اين كه بياموزم تو را، و تو نيز فراگيرى و سزاوار توست كه بياموزى و حفظ نمايى.
ايشان گفت: پس اين آيه نازل شده (و تعيها أذن واعية) (1)[و بدينسان اذن واعيه را گوش تو قرار داد.](2)
ص:159
قال رسول الله صلى الله عليه وآله فى مرض موته:
أيُّهَا النّاسُ يُوشَكُ أنْ اقْبَضَ قَبْضاً سَريعاً فَيَنْطَلِقُ بي، وَقَدْ قَدَّمْتُ إلَيْكُمْ الْقَوْلَ مَعْذِرَةً إلَيْكُمْ: ألا إنّي مُخْلِفٌ فيكُمْ كِتابَ رَبّي عَزَّوَجَلَّ وَعِتْرَتِي أهْلَ بَيْتي ثُمَّ أخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَرَفَعَها فَقالَ: هذا عَليٌّ مَعَ الْقُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَ عَلِيٍّ لايَفْتَرِقانِ حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَاسْألْهُما ما خَلَّفْتُ فيهِما.
رسول خدا صلى الله عليه وآله در مرض موتش فرمود:
اى مردم! احتمال دارد به زودى قبض روح شوم و مرا ببرند. من از اين سخن در اين حال به شما مى گويم تا ديگر عذرى نداشته باشيد. آگاه باشيد كه من كتاب خداى با عزت و جلال و عترتم را جانشين خود در بين شما مى گذارم. آن گاه دست على را گرفته بلند كرد و فرمود: اين على با قرآن است و قرآن با على است هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا كنار حوض بر من در آيند، آن گاه از آن
ص:160
دومى مى پرسم درباره عمل به توصيه ام درباره دو جانشينم.(1)
ص:161
قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
أنْتَ خَيْرُ امَّتي في الدُّنْيا وَالآخِرَةِ.
رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:
تو بهترين امتم در هر دو سرا مى باشى.(1)
ص:162
قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
اِذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ أخَذْتُ بِحُجْزَةِ اللهِ وَأخَذْتُ أنْتَ بِحُجْزَتي. وَ أخَذَ وُلْدُ كَ بِحُجْزَتِكَ، وَ أخَذَتْ شِيعَةُ وُلْدِكَ بِحُجْزَتِهِمْ فَتَري أيْنَ يُؤْمَرُبِنا.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
چون رستاخيز برپا شد به خدا متوسل خواهم شد و تو به من متوسل مى شوى و فرزندانت به تو متوسل مى شوند و پيروان ذريه ات به آنها متوسل مى شوند و خواهى ديد كه ما را به كجا هدايت خواهند كرد.(1)
ص:163
عن جندب بن ناجية (أو ناجية بن جندب) لَمّا كانَ يَوْمُ غَزْوَة الطائِفِ قامَ النَّبِى صلى الله عليه وآله مَعَ عَلِى عليه السلام مَلِياً ثُمَّ مَرَّ فَقال لَهُ أبُوبَكْرٍ: يا رَسُولَ اللهِ، لَقَدْ طالَتْ مُناجاتُكُ عَلِياً مُنْذُ اليوم، فَقال صلى الله عليه وآله:
ما أنَا انْتَجَيْتُهُ وَ لكِنَّ اللهَ انْتَجاهُ.
از جندب بن ناجيه (يا ناجية بن جندب) نقل است كه: در روز جنگ طائف رسول خدا صلى الله عليه وآله مدتى با على به راز سخن گفت و چون گفتگوها طولانى شد ابوبكر به حضرت گفت: اى رسول خدا! گفتمان و راز گوييتان به درازا كشيد. حضرت فرمود:
من با او راز نمى گفتم بلكه خداوند با او راز مى گفت.(1)
ص:164
عن سلمان قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
مَنْ أحَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ أحَبَّني وَ مَنْ أبْغَضَ عَلِيّاً فَقَدْ أبْغَضَني.
از سلمان فارسى نقل است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
كسى كه به على مهر بورزد و محبت كندچنان است كه به من محبت ورزيده، و كسى كه به او كينه توزى نمايد در حقيقت با من دشمنى كرده است.(1)
ص:165
عن الحارث الأعور: أن النبى صلى الله عليه وآله قال:
مَنْ أرادَ أنْ يَنْظُرَ إلي آدَمَ في عِلْمِهِ، وَ نُوحٍ في فَهْمِهِ، وَ إبْراهيمَ في حِلْمِهِ، وَ يَحْيي في زُهْدِهِ، وَ مُوسي في بَطْشِهِ، فَلْيَنْظُرْ إلي عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ.
از حارث اعور نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
هر كس دوست مى دارد كه مشاهده كند علم آدم ابوالبشر را، و فهم نوح عليه السلام را و حلم ابراهيم عليه السلام را و زهد يحيى عليه السلام را و دلاورى موسى عليه السلام را، پس به سوى على بن ابى طالب بنگرد.(1)
ص:166
عن جابر: قال رسول الله صلى الله عليه وآله يوم بدر:
هذا رِضْوانُ، مَلَكٌ مِنْ مَلائِكَةِ اللهِ يُنادي: لا سَيْفَ إلّا ذُوالْفَقارِ، وَ لا فَتي إلّا عَليٌ.
از جابر بن عبدالله نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در جنگ بدر(1) فرمود:
اين رضوان، يكى از فرشتگان خداست كه از آسمان ندا مى دهد: هيچ شمشير (برّنده اى) جز ذوالفقار، و جوان مردى جز على نيست.(2)
ص:167
عن أنس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
إنَّ ربَّ العالَمينَ عَهِدَ إلَيَّ عَهْداً في عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ فَقالَ: إنَّهُ رايَةُ الهُدي، وَ مَنارُ الإيمانِ وَ إمامُ أوْ ليائي، وَنُورُ جَميعِ مَنْ أطاعَني.
يا أبا بَرزَةِ، عَلِيُّ بْنُ أبي طالِبٍ أميني غَداً فِي القِيامَةِ وَ صاحِبُ رايَتي في القِيامَةِ عَلي مَفاتيحِ خَزائِنِ رَحَمَةِ رَبّي.
از انس نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
پروردگار جهان دربارۀ على بن ابى طالب عهدى بسته است كه او عَلَم هدايت، منار ايمان و امام دوستان وپيروان من است. او روشنايى كسانى است كه مرا اطاعت كنند.
اى ابو برزه! على بن ابى طالب در روز رستاخيز امين من خواهد بود. و او در قيامت صاحب علم و پرچمدار من است [و امين] بر كليدهاى گنجينه هاى رحمت(1) پروردگارم.(2)
ص:168
عن حذيفة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
عَلِيٌّ أميرُ الْبَرَرَةِ، وَقاتِلُ الفَجَرَة، ِ مَنْصُورُ مَنْ نَصَرَهُ، مَخْذُولُ مَنْ خَذَلَهُ، ألا وَ إنَّ الحَقَّ مَعَهُ وَيَتْبَعُهُ، ألا فَميلُوا مَعَهُ.
از حذيفه نقل است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:
على، فرمانرواى نيكان، و كُشندۀ بدان و پست فطرتان است؛ كسى كه ياريش كند، پيروز و كسى كه به او پشت كند و خوارش نمايد مخذول و خوار خواهد شد به هوش باشيد كه حق با اوست و او را دنبال مى كند. آگاه باشيد كه گرايش و حركتتان با محوريت او باشد.(1)
ص:169
عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:
إنَّكَ سَتَقْدِمُ عَلَي اللهِ وَ شيعَتُكَ راضينَ مَرْضينَ.
از ابن عباس نقل است كه گفت: نبى مكرم صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود:
تو در پيشگاه خدا حاضر خواهى شد و شيعيانت خرسند (از پيشوايى ات) و مورد رضايت حق تعالى خواهند بود.(1)
ص:170
قال ابنُ عباس كنتُ أنَا وَ أبِيَ الْعَبّاسُ بْنُ عَبْدِ المُطَلِّبِ جالِسَيْنِ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله إذْ دَخَلَ عَليُّ بْنُ أبي طالِبٍ فَسلَّمَ فَرَدَّ عَلَيْهِ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله وَ بَشَّرَ بِهِ وَ قامَ إلَيْهِ وَ اعْتَنَقَهُ وَ قَبَّلَ بَيْنَ عَيْنِيهِ وَ أجْلَسَهُ عَنْ يَمينِهِ.
فَقالَ الْعَبّاسُ: يا رَسُولَ اللهِ، أتُحِبُّ هذا؟
فقال النَّبِى صلى الله عليه وآله:
يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ، وَاللهِ لَلّهُ أشَدُّ حُبّاً لَهُ مِنّي، إنَّ اللهَ جَعَلَ ذُرِيَّةَ كُلِ نَبِيٍّ في صُلْبِهِ وَ جَعَلَ ذُريَّتِي في صُلْبِ هذا.
ابن عباس گفت: من و پدرم (عباس بن عبد المطلب) در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله شرفياب بوديم در اين هنگام على بن ابى طالب وارد شد و سلام داد. پيامبر صلى الله عليه وآله بعد از جواب سلام با چهره اى گشاده در حالى كه خوشحال به نظر مى رسيد برخاست؛ او را در بغل گرفت و پيشانى اش را بوسه داد و او را در طرف راست خود نشانيد.
عباس (كه ناظر جريان بود) گفت: اى رسول خدا! آيا او را دوست مى دارى؟
ص:171
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: عمو جان! به خدا سوگند خدا او را از من بيشتر دوست دارد؛ خداوند نسل هر پيامبرى را از پشت همان پيامبر قرار داد و نسل مرا در صلب اين شخص نهاده است.(1)
ص:172
1. القرآن الكريم.
- الف -
2. ارجح المطالب، عبيدالله امرتسرى.
3. الاربعين المنتقى من مناقب المرتضى، رضى الدين ابو الخير احمد بن اسماعيل طالقانى شافعى (م 590 ق) (چاپ شده در مجلة تراثنا، عدد اول، سال 1405 ق).
4. أساس البلاغه، ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشرى (م 538 ق).
5. أسباب نزول القرآن، ابوالحسن على بن احمد واحدى نيشابورى (م 468 ق).
6. الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، يوسف بن عبدالله ابن عبدالبر قرطبى مالكى (م 363 ق)، (چاپ شده در حاشية الاصابة).
7. اسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدين على بن ابى المكرم محمد بن محمد بن عبدالكريم شيبانى معروف به ابن اثير جزرى (م 630 ق)، بيروت: داراحياء التراث العربى.
8. الاصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على ابن حجر عسقلانى شافعى (م 812 ق)، قاهره: 1328 ق.
9. الامالى الخميسية (امالى شجرى)، يحيى بن حسين شجرى (م 499 ق).
10. الانباء المستطابة، ابن سيد الكل.
11. انساب الاشراف، احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى (م 279 ق).
ص:173
- ب - ت -
12. البداية و النهاية، اسماعيل بن عمر بن كثير دمشقى (م 774 ق).
13. تاريخ بغداد (مدينة السلام)، احمد بن على بن ثابت خطيب بغدادى (م 463 ق).
14. تاريخ الخلفاء، جلا ل الدين عبد الرحمن سيوطى (م 911 ق).
15. تاريخ مدينة دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، ابوالقاسم على بن حسن بن هبة الله شافعى (ابن عساكر دمشقى).
16. تاريخ مدينة دمشق (ترجمة الامام الحسن عليه السلام)، ابن عساكر دمشقى، (م 571 ق).
17. التدوين فى أخبار قزوين، عبدالكريم بن محمد رافعى قزوينى (623 ق).
18. تراثنا، مجلة مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم
19. تفسير روح المعانى (تفسيرآلوسى)، محمودبن عبدالله آلوسى (م 1270 ق).
20. تفسير طبرى (جامع البيان فى تفسير القرآن)، ابوجعفر محمد بن جرير طبرى (م 310 ه ق).
21. تفسير قرطبى (الجامع لاحكام القرآن)، محمد بن احمد انصارى قرطبى (م 671 ق).
22. تنزيه الشريعة المرفوعة عن الاحاديث الشنيعة الموضوعة، ابوالحسن على بن محمد ابن عراق الكنانى (م 963 ق).
23. تهذيب تاريخ دمشق (ابن عساكر)، عبدالقادر بدران (م 1346 ق)
24. توضيح الدلائل، شهاب الدين ايجى.
- ج - ح - خ -
25. الجامع الصغير، جلال الدين عبدالرحمن سيوطى (م 911 ق).
ص:174
26. الجامع الكبير، جلال الدين عبدالرحمن سيوطى (م 911 ق).
27. جمع الجوامع، تاج الدين سبكى.
28. جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب عليه السلام، (المناقب لابن الدمشقى)، محمد بن احمد دمشقى باعونى شافعى، (م 871 ق).
29. حلية الاولياء و طبقات الأصفياء، ابو نعيم احمد بن عبدالله اصفهانى (م 430 ه).
30. خصائص الامام اميرالمؤمنين عليه السلام، احمد بن شعيب نسايى (م 303 ق).
- د - ذ - ر - ز -
31. الدر المنثور فى التفسير المأثور، جلال الدين عبدالرحمن سيوطى (م 911 ق).
32. ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، محب الدين احمد بن عبدالله طبرى، (م 694 ق)، مصر: 1352 ق.
33. رشفة الصادى، ابوبكر حضرمى.
34. الرياض النضرة فى مناقب العشرة، محب الدين طبرى (م 694 ق).
35. زهر الرياض.
- س -
36. سنن ابن ماجة، محمد بن يزيد بن ماجه قزوينى (م 275 ق).
37. سنن الترمذى (الجامع الصحيح)، محمد بن عيسى بن سورة ترمذى، (م 297 ق).
38. سير اعلام النبلاء، ابو عبدالله محمد بن احمد ذهبى، (م 748 ق).
39. السيرة النبوية، عبدالملك بن هشام بن ايوب حميرى، (م 218 ق).
ص:175
- ش -
40. شرح المقاصد، سعد الدين مسعود بن عمر تفتازانى شافعى (م 793 ق).
41. شرح نهج البلاغه، عز الدين عبدالحميد بن محمد بن ابى الحديد معتزلى، (م 656 ق).
42. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، حاكم حسكانى: عبيد الله بن عبدالله بن احمد حنفى نيشابورى (قرن 5).
- ص -
43. الصواعق المحرقة، احمد بن حجر هيثمى مكى (م 974 ق).
- ط -
44. طبقات الحنابلة، ابو الحسين محمد بن يعلى، (م 527 ق).
45. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد كاتب واقدى: (ابن سعد)، (م 230 ق).
- ع - غ -
46. عبقات الانوار، علامه مير حامد حسين نيشابورى لكنهوى (م 1036 ق).
47. العلل المتناهية فى الاحاديث الواهية، ابوالفرج عبدالرحمان بن على (ابن جوزى) (م 597 ق).
48. العلل الواردة فى الاحاديث النبوية، ابوالحسن على بن عمر دار قطنى (م 385 ق).
49. الغدير فى الكتاب و السنة و الأدب، عبدالحسين امينى (م 1390 ق).
- ف - ق -
50. فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى (م 852 ق).
ص:176
51. فتح القدير، محمد بن على بن محمد شوكانى (م 1250 ق).
52. فتح الملك العلى بصحة حديث باب مدينة العلم على. احمد بن محمدبن الصديق الغمارى الحسنى.
53. فرائد السمطين فى فضائل المرتضى والبتول والسبطين والائمة من ذريتهم عليهم السلام، ابراهيم بن محمد جوينى حموينى (م 730 ق).
54. فردوس الاخبار، شيرويه بن شهردار بن شيرويه ديلمى همدانى (م 509 ق).
55. فضائل امير المؤمنين عليه السلام، ابوالعباس احمدبن محمد كوفى (ابن عقده).
56. فضائل الصحابة، احمد بن محمد بن حنبل شيبانى (م 241 ق).
57. الفوائد المجموعة فى الأحاديث الموضوعة، محمد بن على بن محمد شوكانى، (م 1250 ق).
58. فيض القدير، محمد عبدالرئوف مناوى (م 1031 ق).
59. القول الجلى، ابن تيميه حرانى (م 728 ق)
- ك -
60. الكشاف، محمد بن عمر زمخشرى (م 538 ق).
61. كشف الخفاء و مزيل الألباس عما اشتهر من الاحاديث على ألسنة الناس، اسماعيل بن محمد عجلونى (م 1162 ق).
62. كفاية الطالب فى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام، محمد بن يوسف بن محمد گنجى شافعى (م 658 ق).
63. كنز العمال فى سنن الأقوال و الأفعال، علاء الدين على متقى بن حسام الدين هندى (م 975 ق).
64. كنوز الحقائق فى احاديث خير الخلائق، عبدالرؤف مناوى (م 1031 ق).
ص:177
- ل -
65. اللآلى المصنوعة فى الاحاديث الموضوعة، سيوطى (م 911 ق).
66. لسان الميزان، احمد بن على بن حجر عسقلانى (ابن حجر) (م 807 ق)
- م -
67. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابوبكر هيثمى (م 817 ق)
68. المستدرك على الصحيحين، ابو عبدالله محمد بن عبدالله حاكم نيشابورى (م 407 ق)
69. مسند على بن ابى طالب عليه السلام، سيوطى.
70. مسند فاطمه سلام الله عليها، سيدحسين شيخ الاسلام تويسركانى.
71. المسند، احمد بن محمد بن حنبيل شيبانى (م 241 ق).
72. المسند، ابن ابى حاكم.
73. المسند، أبى يعلى موصلى احمد بن على بن مثّنى تميمى (م 307 ق).
74. المصنف، ابوبكر عبدالله بن محمد ابن ابى شيبة كوفى (م 235 ق)
75. المصنف، ابوبكر عبدالرزاق بن همام صنعانى (م 211 ق).
76. المعجم الاوسط، سليمان بن احمد طبرانى (م 360 ق)
77. المعجم الكبير، سليمان بن احمد طبرانى (م 360 ق).
78. معرفة الصحابة، ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهانى (م 430 ق).
79. المعيار و الموازنة، محمد بن عبدالله معتزلى اسكافى (م 240 ق).
80. مقتل الحسين عليه السلام، موفق بن احمد مكى خوارزمى (م 568 ق).
81. ملحقات احقاق الحق، آيت الله سيد شهاب الدين نجفى مرعشى رحمة الله عليه.
ص:178
82. مناقب الامام على بن ابى طالب عليه السلام، على بن محمد بن محمد واسطى ابن مغازلى شافعى (م 482 ق).
83. مناقب سيدنا عليعليه السلام، عينى.
84. المواقف فى علم الكلام، قاضى عضدالدين ايجى.
85. موضح أوهام الجمع و التفريق (ذيل التاريخ الكبير)، ابوبكر احمد بن على بن ثابت خطيب بغدادى (م 463 ق).
86. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، محمد بن احمد ذهبى (م 275 ق).
- ن -
87. نظم درر السمطين فى فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطين، محمد بن يوسف بن حسن بن محمد زرندى حنفى مدنى (م 750 ق).
88. النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ابن اثير مبارك بن محمد جزرى (م 606 ق).
89. نوادر الاثر فى على عليه السلام خير البشر، جعفر بن احمد بن على رازى (قرن 4).
90. نور البراهين؛ سيد نعمة الله موسوى جزائرى (م 1112 ق).
- ى -
91. ينابيع المودة لذوى القربى، سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى (م 1294 ق).
ص:179