پرتویی از فضایل امیرمؤمنان علیه السلام در حدیث

مشخصات کتاب

سرشناسه : صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 -

عنوان و نام پديدآور : پرتویی از فضایل امیرمؤمنان علیه السلام در حدیث/ لطف الله صافی گلپایگانی.

مشخصات نشر : قم: مسجد مقدس جمکران، 1389.

مشخصات ظاهری : 179 ص.

شابک : 12000 ریال 978-964-973-318-0 :

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضایل -- احادیث

شناسه افزوده : مسجد جمکران (قم)

رده بندی کنگره : BP37/4/ص156پ4 1390

رده بندی دیویی : 297/951

شماره کتابشناسی ملی : 2330431

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

ص :7

ص :8

سخن مترجم

بسم الله الرحمن الرحيم

و اياه نستعين

گفتن و نوشتن درباره شخصيتى كه برتر از وصف، بالاتر از انديشه و والاتر از جوهر كلام است و فضايل و مناقب ارزنده اش به قدرى زياد و فراوان است كه قابل احصاء و احاطه نيست، كارى بسى دشوار، بلكه بدون هدايت خداوند سبحان غير ممكن است.

در حديثى از پيامبر اقدس صلى الله عليه وآله به اميرمؤمنان على عليه السلام آمده است:

اى على! جز خدا و من كسى تو را آن سان كه شايسته است، نشناخت.(1)

ابعاد مختلف و به ظاهر متضاد وجود ذى جود آن حضرت را كسى مى تواند درك و توصيف كند كه از او بالاتر باشد يا همتاى او. و به مصداق كلام معروف: «معرِّف بايد اجلى از معرَّف باشد» چه مى تواند بگويد انسان ملكى درباره انسانى ملكوتى كه «فضائلش به شماره نمى آيد»؟(2) و بنابراين فرمودۀ رسول خدا صلى الله عليه وآله «اگر جنگل ها همه قلم و درياها همه مركب و پريان شمارشگر و انسان ها نگارگر شوند، نمى توانند

ص:9


1- بحار الانوار، ج 5، ص 84.
2- فرائد السمطين، ج 1، ص 19؛ كفاية الطالب، ج 1، ص 18.

فضائل على بن ابى طالب را برشمرند.»(1)

از اين رو، بى ترديد بهترين ومستندترين منبع براى شناخت على عليه السلام، قرآن مجيد و سخنان نغز و شيرين رسول خدا صلى الله عليه وآله است.

با توجه به آنچه گفته شد بسيارى از نويسندگان بهتر آن ديده اند كه سيماى درخشنده امير مؤمنان عليه السلام را در آينۀ احاديث نبوى به نظاره بنشينند و بنگرند معلم و مربى امير مؤمنان عليه السلام آن حضرت را چگونه معرفى و توصيف مى كند.

يكى از عالمان برجسته كه بيان فضائل، ويژگى ها و برجستگى هاى امام امير المؤمنين على رامدنظر داشته و به بازشمارى قطره اى از درياى بيكران فضائل امام عليه السلام از لسان گهربار نبى مكرّم صلى الله عليه وآله از كتب و منابع عامه پرداخته است، آيت الله العظمى حاج شيخ لطف الله صافى گلپايگانى دام ظله الوارف است.

چرا اين كتاب را ترجمه كرديم؟

چون ترجمۀ اين گونه كتاب هاى پر ارج براى شيعيانى كه نمى توانند از منابع عربى استفاده كنند، سود بخش خواهد بود. زيرا مايۀ استوارى ساختارهاى اعتقادى و داد و اعتماد آنان شده و به جانشان نورانيت و به دلشان صفا و به انديشه شان روشنايى و به خود آنان آگاهى مى بخشد، صاحب اين قلم از سر عشق و ارادتى كه به سرور پرهيزكاران و اميرجانِ مؤمنان

ص:10


1- بحار الانوار، ج 38، ص 197.

داشت، و بر حسب وظيفه، با استمداد از عنايت ايزدى به ترجمۀ آن پرداخت تا آن عده از برادران و خواهران ايمانى كه بهرۀ كافى از زبان عربى ندارند از اين كتاب ارزشمند بى نصيب نمانند.

كارى كه ما در اين اثر انجام داده ايم

علاوه بر ترجمه، براى احاديث كتاب، تيتر گذاشته و فهرست منابع را به طور مستقل در پايان كتاب افزوديم. در موارد معدودى توضيحاتى را در متن يا پانوشت، داخل آورده ايم.

اميد است اين خدمت ناچيز در پيشگاه با عظمت حضرت بقية الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف مقبول افتد و مؤلف محترم، مترجم و ناشر مشمول رحمت بيكران حق تعالى و عنايات خاصه ولى او قرار گيرند. بمنّه و كرمه.

قم / آشيانۀ آل محمد صلى الله عليه وآله

ناصر باقرى بيدهندى

ص:11

ص:12

مقدمه مؤلف

بنام خداوند بخشندۀ مهرورز

وَ ماذا يَقُولُ النَّاسُ في مَدْحِ مَنْ أتَتْ

مَدائِحُهُ الغَراءُ في مُحُكَمِ الذِّكْرِ

چه مى توان گفت در مدح شخصيتى كه مدح و منقبت بلندش در قرآن كريم آمده است.

سكوت معنى دار فصحا و بلغا و علما و حكما و عرفا و اولياء از ذكر مناقب امام امير المؤمنين عليه السلام - برادر رسول خدا، همسر فاطمه زهرا، داناترين مردم، كسى كه در خداشناسى و عبادت پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برترين شخصيت است - گوياتر از مديحت سرايى و ذكر فضائل و مناقب و مراتب رفيع و مقامات والا و حضور شكوهمند او در صحنه هاى مختلف و معجزات آشكار و عجائب زندگى اوست.

از اين رو اعتراف به عجز در پيشگاه مقدس و با عظمت آن حضرت براى همگان بهتر است. سَرورى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در خطابى درباره اش فرمود: «اگر انسان ها نويسنده و پريان حسابگر شوند، نمى توانند فضائلت را بنگارند.»

امير المؤمنين عليه السلام شخصيتى است كه خداوند متعال فضائلى غير قابل شمارش برايش قرار داد. فرزانه اى كه پروردگار سبحان در شب معراج با پيامبرش با صداى دلرباى

ص:13

حضرت على عليه السلام تكلم كرد.(1)

همو كه بعضى اصحاب در فراوانى فضائلش گفته اند: «على سوابق درخشانى دارد كه اگر سابقه اى از آن را بين همه آفريدگان توزيع كنند همه به خير مى رسند.»(2)

آن حضرت، بزرگترين نشانه خداى متعال و علم و قدرت و سائر صفات برجسته اوست و در عالم امكان مانندى جز پسر عمش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ندارد. همو كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله حامى بى نظير او بود. آن سَرور اسوۀ جانفشانى و در نصرت حق و اقامۀ عدل، يگانه و در اعلاء كلمة الله فوق العاده بود. با ضعفا ترّحم و با فقرا مواساتى عظيم داشت. از خداى متعال خوفى فراوان بر دل داشت. و افصح و ابلغ همگان بود و در خوراك و پوشاك و در تمامى احوال و افعال با عظمت بود.

بلند مرتبه است خداى على مرتبۀ عظيم، آفرينندۀ چنين انسانى و وديعت گذارنده اين عظمت ها و كمالات در اين آفريننده.

بزرگ است خدايى كه چنين انسانى در مقابل عظمتش كُرنش مى كند و در مقابل جلال و جبروت و سلطنتش خود را كوچك مى داند و از كبريايى اش خائف و ترسان است و در مقابل ذات پاكش به عجز و فقر اعتراف دارد. و اوست كسى كه گفت:

ص:14


1- [المناقب خوارزمى، ص 37؛ المقتل، 42؛ طبع نجف، ينابيع المودة، ص 82.]
2- اسد الغابة، 4، ص 23.

اِلهي كَفي لي عِزّاً أنْ اكُونَ لَكَ عَبْداً، وَ كَفي لي فَخْراً أنْ تَكونَ لي رَبّاً

خداى من همين عزت مرا بس كه بنده تو باشم و براى من افتخار همين بس كه تو خداى منى.

اوست ممسوس در ذات حق، و بسيار گريان از خشيت الهى و مجاهد در راه خدا. اوست صراط مستقيم و عروة الوثقى و حبل الله متين، و ميزان اعمال، و تقسيم گر بهشت و دوزخ، و دست باز خداوندى و ديدۀ بيناى حق و حجت بالغه اش.

حضرت امير عليه السلام در نامه اى كه به معاويه نوشت فرمود:

فَاِنّا صَنائِعُ رَبِّنا وَ النّاسُ بَعْدُ صَنائِعُ لَنا

ما ساخته و تريبت يافتۀ مستقيم پروردگاريم و مردم تربيت شدۀ ما هستند.

ابن ابى الحديد در ذيل آن مى نويسد: «اين سخن بزرگ و برترين سخن است و معنايش سرآمد معانى، و ساخته و پرداختۀ خداوندگارى كه خدايش صانع اوست و منزلتش را رفيع و سرآمد مصنوعات نمود.

حضرت مى فرمايد: احدى از انسان ها بر ما نعمت ندارد، تنها خداست كه بر ما نعمت داده است. بين ما و بين او واسطه اى در كار نيست. ديگران به وسيله ما تربيت شده اند و ما واسطه بين خدا و آنان هستيم و اين مقام بلندى است. ظاهرش اين است كه شنيدى، و باطنش آن است كه آنان بندگان خدا هستند و مردم بنده آنان.»(1)

ص:15


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، 15، ص 194.

و از سوى ديگر صاحب اين مفاخر عظيم را مى بينيم كه از خوف خدا چون مارگزيده به خود مى پيچد!

و آن گونه كه بعضى از يارانش [ضرار پسر حمزه ضبابى](1) او را توصيف كرده داراى چشمى گريان، و متفكر بود وقتى با خود خلوت مى كرد به محاسبۀ نفس مى پرداخت.

و مى گفت: «آه از كمى زاد و توشه و دورى راه و كمى انس، على را با نعمت هاى فناپذير و لذت هاى زودگذر چه كار؟» و مى فرمود: «بدان كه امام شما از دنياى خود به دو پاره تن پوش و از خوردنى هايش به دو قرص نان، بسنده كرده است به خدا قسم! از دنيايتان شمش طلايى، و از غنايمش ثروتى نيندوخته ام و حتى اين پيراهنى كه پوشيده ام را تن پوش ديگرى فراهم نكرده ام.»(2)

چه بگوييم از نفس پيامبر كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره اش فرموده بود: «تو مى شنوى آنچه من مى شنوم و مى بينى آنچه من مى بينم جز آنكه تو نبى نيستى.»(3)

از اين رو آنچه ما درباره امير المؤمنين و مولى الموحدين مى گوييم چون قطره اى است در مقابل دريا و ذره اى است در مقابل خورشيد. پس عقول جهانيان و زبان ستايش گران، كوچك تر و نارساتر از آن است كه حق اين امام همام را ادا كند.

لكن از همان آغاز كه خود را شناختم نسبت به يادمان آن

ص:16


1- نك نهج البلاغه، كلمات قصار، 74.
2- نهج البلاغه، نامه 45.
3- [خطبه قاصعه، نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 192]

حضرت و فرزندان گرامش حرص و ولع داشتم و اين امر به مرور ايام و گذشت سال ها فزونى مى يافت و شوقم بيشتر مى شد و قلبم به مطالعه احاديث و آثار و استماع مناقب و مدايحشان نورانى مى گرديد.

و گويا شاعر، اين اشعار را به زبان حال من سروده است:

حب آل الرسول خالط عظمى

«محبت خاندان پيامبر با استخوانم در آميخته و در مفاصلم جريان پيدا كرده پس مرا معذور داريد.

خدا را سوگند كه من شيفته آنان هستم.

با ياد آنان مرا از خود، بى خود كنيد.

مادرم را عذاب خدا فرا نگيرد كه جام عشق على پيمود و از راه شير به كامم فرو ريخت.»

و پدرى داشتم شيفته ابو الحسن على، و مرا شيفتگى على از اين پدر و مادر به ارث است.

ص:17

در اين كتاب صد و ده(1) حديث در مناقب حضرت از جوامع حديثى اهل سنت از مسانيد و صحاح سته و غير آنها بهگزين كردم و آن را «قبس من مناقب امير المؤمنين» ناميدم.

ناگفته نماندكه احاديث وارده دركتاب هاى اهل سنت دربارۀ حضرت على عليه السلام فوق العاده فراوان است. به رعايت اختصار و اين كه گفته اند گاه مختصر مفيد، انسان منصف بصير را از مراجعه به موسوعه هاى بزرگ و مجلات متعدد بى نيازمى كند؛ بر اين تعداد بسنده كردم واوست ياور ومددكار.

و حمد ويژۀ خدايى است كه ما را بدين موهبت عظمى رهنمون شده و اگر هدايت الهى نبود ما بدين امر هدايت نمى شديم. و صلى الله على سيد الانبياء و المرسلين ابى القاسم محمد و آله الطاهرين.

و دوست دارم اين مقدمه را به مُشك صلوات بر محمد و آل با نقل اين ابيات خاتمه بخشم:

يا ربّ صل على النبى وآله

ص:18


1- اين عدد معادل نام شريف على عليه السلام به حسب حروف ابجد است. البته با محاسبۀ احاديثى كه در پانوشت بدان افزودم بيش از اين شمار شده است. و الحمدلله.

يا ربّ صل على النبى وآله

بار الها! بر پيامبر و آلش درود فرست.

پاكيزه ترين و بهترين و شايسته ترين درودها را.

پروردگارا! بر پيامبر و آلش درود فرست.

مادامى كه درخت اثلاث از نَفَس باد صبا در اهتزاز است.

خداوندا! بر پيامبر و خاندانش درود فرست.

تا زمانى كه آذرخشى در زمين هاى هموار بدرخشد.

ايزدا! بر پيامبر و آلش درود فرست.

تا آن گاه كه انسان كريمى به ميهمان خود خوش آمد گويد.

خداوندا! بر رسول خود و خاندانش درود فرست.

تا موقعى كه زائرى هست كه آهنگ يثرب كند.

ص:19

بار پروردگارا! بر پيامبر اعظم و خاندانش درود فرست.

تا لحظه اى كه پرندۀ خوش خوان بر شاخسار درخت بخواند.

بار الها! بر حضرت رسول و عترتش درود فرست.

مادام كه در آسمان ستاره اى در مقابل ستاره اى قرار مى گيرد.

خداوندا! بر پيامبر و آلش درود فرست.

[همان] كشتى هاى نجات و اصحاب عبا.

و قرار بده آنان را شفيعان ما.

در روز رستاخيز آن گاه كه مى پرسند از خبرها.

ص:20

1

على عليه السلام امير غدير

عن زيد بن أرقم و جماعة من الصحابة، قال رسول الله صلى الله عليه و آله:

مَنْ كنتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ.

زيد بن أرقم وگروهى از صحابه روايت كرده اند كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:

هر كس را كه من مولاى او هستم على نيز مولاى اوست. خدايا ياران او را يارى و دشمنانش را دشمن بدار.(1)

ص:21


1- گروهى از ارباب صحاح اهل سنت و مسانيد و جوامع روايى آنان به طرق بسيار و صحيح كه متجاوز از حد تواتر است نقل كرده اند: پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به هنگام مراجعت از «حجة الوداع» در مكانى به نام «غدير خم» توقف كرده و خطبه اى ايراد كرد و مسلمانان را به چنگ زدن به دو گوهر گرانبها (يعنى كتاب خدا و خاندان پيامبر) توصيه فرمود و افزود كه اين دو هيچ گاه از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر رسول خدا صلى الله عليه وآله درآيند، آن گاه بازوى على عليه السلام را گرفت و فرمود: «هر كس را كه من مولاى اويم على نيز مولاى اوست....» *** عقيده نگارنده اين است كه: احاديث «غدير»، «ولايت»، «ثقلين»، «منزلت»، «ائمه اثناعشر»، «طير»، «كساء»، «مباهله»، و احاديث ديگر از اين قبيل تمامى از مشهورترين روايات با صحيح ترين اسناد، و طرق فراوان مى باشند كه جمعى از ياران رسول خدا صلى الله عليه وآله به نقل آنها پرداخته اند و احدى قادر نيست در بين روايات، احاديثى را كه قابل سنجش با احاديث ياده شده از حيث اعتبار و تواتر و شهرت را بيابد مگر خيلى كم. و ضبط كليه اسناد و الفاظ اين روايات فوق العاده دشوار است به نحوى كه براى آنها تك نگارى هايى در دست است و گاه برخى از آنها چند مجلد را تشكيل مى دهد كه در اين دفتر فهرست و از باب تبرّك و تيمّن آنها را نقل مى كنيم. و سپاس ويژۀ خداوندى است كه ما را از متمسكين به ولايت امير المؤمنين و ائمه از فرزندانش تا امام عصر حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار داد.

ص:22

2- على عليه السلام هادى امت

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

أنَا المُنْذِرُ وَعَليٌّ هادِي - و أشارَ بِيَدِهِ إلي عَلِيٍّ وَ قالَ -: بِكَ يَهْتَدِي الْمُهْتَدُونَ.

ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه آن سرور فرمود:

من بيم دهنده ام و على هدايت كننده - و با دستش به على عليه السلام اشاره كرده، فرمودند: به واسطه تو هدايت شوندگان راه مى يابند و هدايت مى شوند.(1)

ص:23


1- تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، ج 2، ص 923/412. نيز نك: الدر المنثور، ج 4، ص 45؛ تفسير روح المعانى، ج 13، ص 97؛ تفسير طبرى، ج 3، ص 72. اين حديث از روايات مشهور است. سيوطى در الدر المنثور درباره آن گويد: اين حديث را ابن جرير و ابن مردويه، و ابو نعيم در المعرفة، و ديلمى، و ابن عساكر و ابن نجار نقل كرده اند. چون آيه: «اِنَّما انت مُنذر و لكلّ قومٍ هاد» [سوره رعد، آيه 7] (همانا تو بيم دهنده اى و براى هر قومى هدايت كننده اى است) فرو فرستاده شد، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله دست مبارك خويش به سينه نهاد و گفت: «من بيم دهنده ام.» آن گاه با دست خود به شانه على اشاره كرده فرمود: «يا على! تو هدايت كننده اى و هدايت شوندگان پس از من توسط تو راه مى يابند.» و مانند همين را از ابى برزه، ابن مردويه، ضياء در المختاره از ابن عباس و از عبدالله بن احمد در زوائد المسند ابن ابى حاتم و طبرانى در الاوسط و حاكم نقل نموده و آن را صحيح تلقى كرده است. و ابن مردويه و ابن عساكر از على بن ابى طالب نقل كرده اند كه در خصوص آيه: «اِنَّما انت مُنذر و لكلّ قومٍ هاد» فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه وآله بيم دهنده است و من هدايت كننده ام.»

ص:24

3- ورود به شهر علم پيامبر صلى الله عليه و آله

عن على عليه السلام و ابن عباس و جابر بن عبدالله: قال صلى الله عليه وآله:

أنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بابُها، فَمَنْ أرادَ العِلْمَ فَلْيَأتِ الْبابَ.

على عليه السلام و ابن عباس و جابر بن عبدالله روايت كرده اند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:

من شهر علمم و على دروازه آن، پس هر كس طالب علم باشد ازدروازۀ آن وارد شود.(1)

ص:25


1- الفردوس، ج 1، ص 106/44؛ المستدرك (حاكم)، ج 3، ص 126؛ تاريخ بغداد، ج 2، ص 277 و ج 4، ص 348؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 114؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج 3، ص 38؛ اللآلى المصنوعة (سيوطى)، ج 1، ص 329؛ اسد الغابة، ج 4، ص 22. دركتاب فتح الملك العلى بصحة حديث باب مدينة العلم على، ص 164 اين گونه آمده است: حافظ سيوطى در الجامع الكبير مى گويد: مدتى بود كه در مقام پاسخگويى به اين پرسش كه سند اين حديث چگونه است مى گفتم: حسن است تا از حسن اتفاق مواجه شدم با تصحيح ابن جرير در رابطه با نقل حديث از على از كتاب تهذيب الآثار به همراه تصحيح حاكم نيشابورى نسبت به نقل اين روايت از ابن عباس، آن گاه استخاره كردم و مطمئن شدم به ارتقاء مرتبه حديث از «حسن» به «صحيح». * نيز رجوع شود به كتاب «مناقب سيّدنا على»، ص 25 و كتاب المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 126. ترمذى در كتاب الجامع الصحيح، ج 5، ص 3723/637 از على عليه السلام نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده است: «من خانه حكمتم و على باب آن است.» و ابن عساكر در تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، ج 2، ص 990/459 و ابونعيم اصفهانى در كتاب حلية الاولياء، ج 1، ص 64 همين حديث را ثبت كرده اند. و رجوع نماييد به كتاب فتح الملك العلى بصحة حديث باب مدينة العلم على عليه السلام كه در آن علم فراوانى خواهيد يافت. نيز از سلمان فارسى از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت شده كه حضرت فرمودند: «داناترين امتم بعد از من على بن ابى طالب است.» الفردوس، ج 1، ص 1491/370؛ جمع الجوامع/ 3794؛ كنز العمال/ 32977. سعيد بن مسيب گويد: «در ميان اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله تنها كسى كه مدعى «سلونى» (از من پرسش كنيد) شده، على بن ابى طالب بود.» توضيح الدلائل، ص 211؛ الاستيعاب (چاپ شده در حاشية الاصابه)، ج 3، ص 40، تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، ج 3، ص 1054/31. از سفيان نقل است كه گفت: «احدى با على احتجاج نداشت جز آن كه على با براهين، استدلال اورا بر هم زدو بر او چيره شد.» مناقب ابن مردويه، 77/87. ابن مردويه گويد: براى صحابه پيامبر اقدس اكرم صلى الله عليه و آله پيشامد ناگوارى رخ داد ازاين رو عمر آنها را فرا خواند به على گفت: «تو راه حل بده كه بهترين و داناترين آنانى.» كتاب ملحقات احقاق الحق، 8:233. و عبارتى نزديك به اين مضمون در ذخائر العقبى، ص 81 نقل شده است. و نيز در نقل ها فراوان آمده است كه عمر هميشه مى گفت: «اگر على نبود، عمر هلاك مى شد.» رجوع شود به كتاب الاستيعاب (چاپ شده در حاشية الاصابه) 3:39. به طور خلاصه بايد گفت: «در كتاب الغدير صد و چهل و سه مصدر براى اين حديث ذكر كرده. و علامه لكهنوى درباره اين حديث و مباحث پيرامون آن دو جلد كتاب قطور تصنيف كرده كه صفحات آن بالغ بر 1345 خواهد بود.» [* حديث صحيح عبارت است از حديث مسندى كه اسناد آن به نقل عادل با قدرت ضبط و حفظ قوى از افراد مانند خود روايت كرده باشند و تحت عنوان شاذ و معلل قرار نگيرد. نك: ارشاد طلاب الحقائق الى معرفة سنن خير الخلائق.]

ص:26

ص:27

4- على عليه السلام دو كفة ترازوى علم پيامبر صلى الله عليه و آله

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

أنَا مِيزانُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ كَفَّتاهُ، وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ خُيُوطُهُ، وَفاطِمَةُ عِلاقَتُهُ، وَالأئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي عَمُودُهُ، يُوزَنُ بِه أعْمالُ الْمُحِبّينَ لَنا وَ الْمُبْغِضينَ لَنا.

ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده است كه حضرت فرمود:

من ميزان علمم، و على دو كفه اش، و حسن و حسين بندهايش و فاطمه آويزه (شاهينش)، و امامان بعدى دستگيره آن هستند، كه در آن كارهاى محبان و دشمنان ما وزن و سنجيده مى شود.(1)

,

ص:28


1- الفردوس، 107/44/1؛ كشف الخفاء، 236/1.

5- ياد على عليه السلام عبادت است

عن عايشة و ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

ذِكْرُ عَليٍّ عِبادَةٌ.

عايشه و ابن عباس از رسول اكرم صلى الله عليه وآله روايت كرده اند كه فرمود:

ياد كردن از على عبادت است.(1)

[توضيح: مناوى گويد: يعنى عبادت خداست و خدا در برابر آن پاداش مى دهد.]

ص:29


1- الفردوس، 3151/2:244؛ الجامع الصغير، 4332/1:665؛ كنز العمال، 32894/601/11؛ مناقب على ابى طالب (ابن مغازلى)، 243/206.

6- پيغمبر و على عليهما السلام از يك ريشه اند

عن ابن عباس، قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

أنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ، وَ النَّاسُ مِنْ أشْجارٍ شَتّي.

ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت مى كند:

من و على از يك درخت آفريده شديم و مردم از درختان متعدد.(1)

[توضيح: ريشه نسبى مقصود نيست. «اشاره به نور نبوت و ولايت است كه از اين دو از ازل يك جلوه مى كردند هنگامى كه اين نور نبوت و ولايت به صلب عبدالمطلب رسيد، از هم جدا شده، يكى به پشت ابوطالب منتقل گرديد و ديگرى در صلب عبدالله».]

ص:30


1- الفردوس، 115/1:46؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 1178/3:163174 و 1185؛ كنز العمال، 32968. از ابن عمر روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «مردم از درخت هاى متعددند و من و على از يك درخت آفريده شده ايم.» نيزنك: توضيح الدلائل از شهاب الدين، ايجى/ 123.

7- كارزار على عليه السلام بر تأويل قرآن

عن وهب بن صيفى: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

أنَا اقاتِلُ عَلي تَنْزِيلِ الْقُرآن، وَ عَليٌّ يُقاتِلُ عَلي تَأويلِ القُرْآن.

وهب بن صيفى از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده است كه حضرت فرمود:

من براى تنزيل قرآن كارزار مى كنم و على در ارتباط با تأويل آن نبرد مى كند.(1)

[توضيح: يكى از معاصران در ذيل حديث فوق اين بيان را دارد:

مراد از تنزيل قرآن، تصديق به وحى بودن آن است كه پيغمبر براى آن جهاد كرد؛ و مراد از تأويل قرآن، فهم صحيح آن و عمل كردن به احكام آن است، كه على در جنگ جمل و صفين و نهروان انجام داد. (عترت ثقل كبير، ص 196)]

ص:31


1- الفردوس 115/1:46، تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 174 1178/3:163 و 1185؛ كنز العمال / 32968. انس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه حضرت فرمود: «على پس از من آنچه را كه مردم از تأويل قرآن نمى دانند را به آنها تعليم مى دهد.» شواهد التنزيل، 28/1:39.

8- من به درختى مانم كه...

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

أنَا شَجَرَةٌ، و فاطِمَةُ حِمْلُها، وَعَليٌّ لِقاحُها، وَالحَسَنُ وَالحُسَيْنُ ثَمَرَتُها، وَالْمُحِبُّون أهلَ البَيْتِ وَرَقُها مِنَ الجَنَّةِ حَقّاً حَقّاً.

ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه حضرت فرمود:

من به درختى مانم كه فاطمه باردان آن و على بارور سازنده آن، حسن و حسين ميوۀ آن و دوستداران خاندانم برگ هاى آن درخت اند كه آن درخت و توابعش از بهشت اند.(1)

ص:32


1- الفردوس، 135/1:52؛ تنزيه الشريعة، 1:14؛ تهذيب تاريخ دمشق، 231/4. و عبدالرحمن بن عوف از رسول خدا صلى الله عليه وآله اين گونه روايت كرده است كه حضرت فرمود: «من درختم، و فاطمه تنه و فرع آن، و على موجب بارورى آن است و حسن و حسين ميوۀ آن، و شيعيان ما برگ آنند. و اصل آن درخت در بهشت عدن قرار دارد و باقيماندۀ اجزايش در ديگر جاهاى بهشت است.» المستدرك على الصحيحين، 4755/3:174.

9- على عليه السلام حجت خدا بر بندگان

عن أنس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

أنَا وَعَلِيٌّ حُجَّةُ اللهِ عَلي عِبادِهِ.

انس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه حضرت فرمود:

من و على حجت خدا بر بندگانش مى باشيم.(1)

ص:33


1- ميزان الاعتدال ذهبى، 76/3. و از انس روايت آورده كه گفت: در حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم ناگهان على را ديدم كه از روبرو مى آيد حضرت فرمود: «انس!» عرضه داشتم: بلى يا رسول الله. فرمود: «اين كه از مقابل مى آيد حجت من است بر امتم در رستاخيز.» جواهر المطالب، ج 1، ص 193؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، ج 2، ح 800 و مابعد آن.

10- افتخار به على عليه السلام

عن جابر: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يُباهي بِعليِّ بْنِ أبِي طالِبٍ كُلَّ يَومٍ المَلائِكَة المُقَرَّبينَ حَتّي يَقُولَ: بَخٍّ بَخٍّ هَنيئاً لَكَ يا عَليُّ.

جابر از رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم روايت كرده كه حضرت فرمود:

خداوند با عزت و جلال هر روز بر فرشتگان مقربش به على بن ابى طالب افتخار مى كند. تا آنجا كه مى گويد: «به به! اى على گوارا باد بر تو.»(1)

ص:34


1- الفردوس، 552/1:152.

11- بشارت به على عليه السلام

عن شراحيل بن مرة قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله:

أبْشِرْ يا عَليُّ حَياتُكَ مَعِيَ وَمَوْتِكَ مَعِيَ.

شراحيل فرزند مره گويد: از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه فرمود:

اى على! بشارتت باد كه زندگى و مرگ تو با من است.(1)

ص:35


1- مجمع الزوائد، ج 2، ص 112 به نقل از طبرانى.

12- جواز عبور از صراط

عن أبى بكر قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول:

لا يَجُوزُ أحَدٌنِ الصِّراطَ إلّا مَنْ كَتَبَ لَه عَلِيٌّنِ الْجَوازَ.

ابوبكر گويد: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه وآله مى فرمود:

احدى از پل صراط نمى گذرد جز كسى كه از على جواز عبور داشته باشد.(1)

ص:36


1- الصواعق، 97، (چاپ مصر) سال 1308؛ ذخائر العقبى (چاپ مصر) سال 1356 و غير آن دو.

13- همراه با پيامبر در بهشت

عن عمر، قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول لعلى:

يا عَليُّ يَدُ كَ في يَدي تَدْخُلُ مَعِيَ الجَنَّةَ حَيْثُ أدْخُلُ.

از عمر بن خطاب نقل است كه گفت: شنيدم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على فرمود:

اى على! روز قيامت در حالى كه دست تو در دست من باشد وارد بهشت مى شوى و من هر كجا كه داخل شدم، وارد خواهى شد.(1)

ص:37


1- تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 846/2:337؛ ذخاير العقبى، 89؛ الرياض النضرة، 209/2؛ جواهر المطالب، 227/1.

14

دشمنى عليعليه السلام وخاندان رسول خدا صلى الله عليه وآله

عن جابر بن عبدالله، عن رسول الله صلى الله عليه وآله:

ثَلاثٌ مَنْ كَُنَّ فيهِ فَلَيْسَ مِنّي وَ لا أنَا مِنْهُ: بُغْضُ عَليٍ، وَ بُغْضُ أهلِ بَيْتي، وَ مَنْ قالَ: الإيمانُ كلامٌ.

جابربن عبدالله از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه حضرت فرمود:

سه چيز است در هر كه باشد از من نيست و من از او بيزارم: دشمنى على، بغض خاندانم وهركس معتقد است كه ايمان صرف گفتار مى باشد.(1)

ص:38


1- الفردوس، 2459/2:85؛ كنز العمال 33031؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 182/2:218؛ مقتل الحسين (ع) خوارزمى، 2:97.

15- بهشت آرزوى ديدار امام على عليه السلام را دارد

عن أنس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

ثَلاثَةٌ تَشْتاقُ إلَيْهِمُ الجَنَّةُ: عَليٌّ وَ عَمّارٌ وَ سَلْمانُ.

انس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده است كه حضرت فرمود:

بهشت در آرزوى ديدار سه تن به سر مى برد: على، عمار و سلمان.(1)

ص:39


1- الفردوس، 2530/2:100، تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 178/2، 666/182؛ جواهر المطالب، 1:227؛ فرائد السمطين، 1:292. انس درضمن حديثى روايت كرده كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند تو نخستين آنهايى» و اين را سه مرتبه بيان فرمود. على سؤال كرد: پدر و مادرم به فدايت آن سه تن كيان اند؟ جواب داد: «مقداد و سلمان و ابوذر رضوان الله عليهم» مجمع الزوائد، 117/9. و از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «از هيچ آسمانى نگذشتم جز آنكه اهل آن را در آرزوى ديدار على بن ابى طالب يافتم. و هيچ پيامبرى در بهشت نيست جز آنكه مشتاق على بن ابى طالب است». جواهرالمطالب، 257/1.

16- حق امام على عليه السلام بر عهده مسلمانان

عن جابر: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

حَقُّ عَليِّ بْنِ ابيطالِبٍ عَلي هذِهِ الاُمَّةِ كَحَقِّ الوالِدِ عَلي وَلَدِهِ.

جابر از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه حضرت فرمود:

حق على بن ابى طالب بر مسلمانان چون حق پدر است بر فرزندش.(1)

ص:40


1- الفردوس، 2674/132/2؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 797/2:271. نيز نك: مناقب ابن مغازلى، 70/47. عمّار بن ياسر و ابو ايوب انصارى گفته اند: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «حق على بر مسلمانان همان حق پدر است بر فرزند.» جواهر المطالب، 1:91؛ الرياض النضرة، 2:117.

17- محبت امام على عليه السلام، نابودكننده گناهان

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

حُبُّ عَليِّ بْنِ ابي طالِبٍ يَأكُلُ الذُّنوبَ كَما تَأكُلُ النّارُ الْحَطَبَ.

از ابن عباس نقل شده كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:

دوستى على بن ابى طالب گناهان را مى خورد چنانچه آتش، هيزم را.(1)

ص:41


1- الفردوس، 2722/142؛ تنزيه الشريعه، 1:355؛ الفوائد المجموعة، 367.

18- دوستى امام على عليه السلام برائت از آتش

عن عمر بن خطاب: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

حُبُّ عَليٍّ بَراءَةٌ مِنَ النّار.

از عمر بن خطاب روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

محبت على مايه دورى از آتش دوزخ است.(1)

ص:42


1- الفردوس، 2723/2:142.

19- محبت امام على عليه السلام عمل صالح است

عن معاذ بن جبل: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

حُبُّ عليِّ بْنِ ابيطالِبٍ حَسَنَةٌ لايَضُرُّ مَعَها سَيِّئَةٌ، وَ بُغْضُهُ سَيِّئَةٌ لاتَنْفَعُ مَعَها حَسَنَةٌ.

معاذ بن جبل از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت مى كند كه حضرت فرمود:

محبت على بن ابى طالب حسنه اى است كه با وجود آن، گناه زيان نمى رساند، و دشمنى او گناهى است كه با وجود آن، هيچ عمل نيكى سودى نمى بخشد.(1)

[توضيح: زمخشرى در توضيح اين گونه احاديث مى نويسد: زيرا دوستى على عليه السلام ايمان كامل است و با ايمان كامل گناهان ضررى نمى زنند.]

ص:43


1- الفردوس، 2725/2:142.

20- امام على عليه السلام دوست رسول خدا صلى الله عليه و آله

عن عائشة: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و هو فى بيتى لما حضره الموت:

اُدْعُوا لِي حَبيبي. فَدَعَوتُ أبابَكْرٍ، فَنَظَرَ إلَيْهِ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله ثُمَّ وَضَعَ رَأسَهُ، ثُمَّ قَالَ: ادْعُوا لِي حَبيبي. فَقُلْتُ: وَيْلَكُم ادْعُوا لَهُ عَلِيَ بْنَ ابِي طالِبٍ، فَوَاللهِ مَا يُريدُهُ غَيْرَه، فَلَمّا رَآهُ أسْتَوي جالِساً، وَ خَرَجَ الثَّوبَ الَّذِي كان عَلَيْهِ، ثُمَّ أدْخَلَهُ فيهِ، فَلَمْ يَزَلْ يَحْتَضِنُهُ حَتّي قُبِضَ وَ يَدُه عَلَيْهِ.

از عايشه نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در مرضى كه بدان وفات يافت در بيت من بود كه فرمود:

حبيب مرا به نزدم بياوريد. من (پدرم) ابوبكر را دعوت كردم. پيامبر صلى الله عليه وآله بدو نگريست و آن گاه سر خود را بر بالين نهاد و همان سخن را تكرار كرده فرمود: «حبيبِ مرا به نزدم بياوريد». به حاضران گفتم: واى بر شما على بن ابى طالب را نزد او آوريد كه به خدا سوگند جز او كسى را نمى طلبد! چون على را مشاهده كرد از بستر جدا شد و پوششى را كه بر رويش بود عقب زد و على را در

ص:44

زير آن برد و همچنان او را در آغوش داشت تا از دنيا رحلت كرد در حالى كه دستش بر بدن على بود.(1)

ص:45


1- المناقب خوارزمى، 41/68. اين حديث را ابن مردويه طبق آنچه شهاب الدين ايجى شافعى در توضيح الدلائل 178 آورده، نقل نموده است. و نيز محب الدين طبرى در ذخائر العقبى، ص 72 از عائشه نقل مى كند كه چون رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله نزديك شد فرمود: «حبيب مرا به نزدم بياوريد.» ابوبكر را حاضر كردند حضرت به او نگريست دوباره سر خود را بر بالين نهاد، و بار ديگر همان را تكرار فرمود. عمر را فرا خواندند. همين كه رسول خدا صلى الله عليه وآله او را مشاهده كرده سر بر زمين نهاد و باز فرمود: حبيب مرا بگوييد بيايد. على را دعوت كردند. چون رسول خدا صلى الله عليه وآله او را ديد همراه با خود او را داخل پارچه اى كرد كه رويش انداخته بودند، همچنان او را در آغوش داشت تا جان به جان آفرين تسليم كرد. و نيزاين حديث در تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 1036/17/3؛ جواهرالمطالب، 175/1 نقل شده است. از عبدالله بن عمر روايت است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله هنگام بيماريش فرمود: «برادرم را نزد من فرا خوانيد.» ابوبكر را گفتند، حضرت از او روى برگرداند آن گاه فرمود: «بگوييد برادرم بيايد.» عمر را گفتند آمد. رسول خدا صلى الله عليه وآله از او نيز روى گردانيده آن گاه فرمود: «برادرم را بگوييد بيايد.» عثمان را گفتند آمد پس حضرت از او نيز روى برگرداند. پس على را فراخواندند پيامبر پارچه اى رويش بود برداشت و على را در زير آن پارچه داخل نمود، هنگامى كه على از حضور پيامبر خارج شد. از ايشان سؤال شد رسول خدا چه چيزى در زير پارچه به تو فرمود؟ گفتند: رسول خدا مرا هزار باب آموخت كه از هر بابى هزار باب گشوده مى شود. مسند ابى يعلى موصلى؛ سير اعلام النبلاء، 8:22؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 1012/2:483؛ كفاية الطالب، 133.

21- محبوب ترين مردم نزد رسول اكرم صلى الله عليه و آله

عن معاذ الغفارية:

كُنْتُ أنيساً لِرَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله أخْرُجُ مَعَهُ في الأسْفاِر، اقُومُ عَلَي الْمَرْضي، وَ اداوِي الْجَرْحي. فَدَخَلْتُ عَلي رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله بِبَيْتِ عائِشَةَ وَ عَلِيٌّ خارِجٌ مِنْ عِنْدِها، فَسَمِعْتُهُ يَقوُلُ لِعائِشَةَ: إنَّ هذا أحَبُّ الرِّجالِ إلَيَّ وأكرَمهُم عَلَيَّ، فَاعْرِفي لي حَقَّهُ، وَ أكْرِمي مَثْواهُ.

از معاذ غفارى روايت است كه گفت:

من انيس و همدم رسول خدا صلى الله عليه وآله بودم به طورى كه با ايشان به سفرها مى رفتم، و از سوى آن جناب بر بالاى سر مريض ها حاضر مى شدم، و جراحت زخم خوردگان را مداوا مى كردم. روزى به ديدار پيامبر كه در بيت عايشه بود رفتم در اين هنگام على در خارج از منزل حضور داشت. شنيدم حضرت، سفارش على را به عايشه مى كرد و فرمود: «اين محبوب ترين مردان نزد من و گرامى ترين آنها براى من است، پس به خاطر من حق او را بشناس و

ص:46

جايگاه او را گرامى بدار.»(1)

ص:47


1- الاصابة فى تمييز الصحابة، ابن حجر عسقلانى (چاپ قاهره، 1328 ه، ط 1) 4:403، ترجمه ليلى الغفاريه. و نيز ابن اثير جزرى در اسدالغابة (چاپ بيروت، دار احياء التراث العربى) 5:547.

22- كامروايان رستاخيز

عن أمّ سلمة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

عَليٌّ وَ شِيعَتُهُ هُمُ الفائِزُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ.

ازامّ سلمه روايت شده كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:

على و پيروانش در روز قيامت رستگاران اند.(1)

[نكته: از اين گونه احاديث كه كلمه «شيعه» به زبان مبارك پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله صادر شده مى توان فهميد كه نخستين كسى كه بذر تشيع را در سرزمين اسلام پاشيده، شخص رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده است.]

ص:48


1- الفردوس، 4172/3:61، و 3599/2:358؛ انساب الاشراف بلاذرى، 2:182 و در ذيل صفحه از تاريخ دمشق، 851/38:41. از جابر بن عبدالله روايت شده ما در خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نشسته بوديم كه على از روبرو به سوى ما آمد، هنگامى كه چشم پيامبر صلى الله عليه وآله به او افتاد فرمود: «قسم به آن كسى كه جانم در دست قدرت اوست اين و شيعيانش روز رستاخيز پيروزمند و رستگارند.» و آيه 98 سوره بيّنه نازل شد (كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند، آنان بهترين مردم هستند.) مجمع الزوائد، 9:131. و گنجى با اسناد خود از ابو سعيد خدرى روايت كرده كه پيامبر صلى الله عليه وآله به على نگاه كرد و فرمود: «اين و پيروانش رستگاران روز رستاخيز هستند.» در ادامه مى فرمايد: من اين حديث را از گروه بسيار و طرق گوناگون شنيدم. كفاية الطالب، 175. و مناوى اين حديث را اين گونه نقل كرده است: «شيعيان على رستگارانند». كنوز الحقائق، 17/1:2515.

23- مَحرَم اسرار پيامبر صلى الله عليه و آله

عن سلمان: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

صاحِبُ سِرّي عَليُّ بْنُ أبي طالِب.

از سلمان روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

صاحب سرّ من على بن ابى طالب است.(1)

ص:49


1- الفردوس، 2:403 / ح 3793.

24- بهترين راستگويان (صديق اعظم)

عن داودبن بلال بن أجنحة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

الصدّيقَونَ ثَلاثَةٌ: حَبيبُ النَّجّار، وَ حِزْقيلُ مُؤمِنُ آلِ فِرْعَونَ، وَ عَليُّ بْنُ أبي طالِبٍ، وَالثّالِثُ أفْضَلُهُمْ.

داود بن بلال بن اجنحه روايت كرده كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:

صديقين سه نفرند: حبيب نجار، حزقيل مؤمن آل فرعون، علي بن ابي طالب كه از همه آنها با فضيلت تر است.(1)

[توضيح: حبيب، فردى است كه از جاى دور دست شهر با شتاب آمد و مردم انطاكيه را پند داد كه از فرشتگان خدا پيروى كنيد. داستانش در سوره مباركه يس است.

مؤمن آل فرعون همان است كه ايمانش را از فرعونيان پنهان مى داشت و آنان را از مخالفت با موسى عليه السلام باز

ص:50


1- الفردوس، 3866/2:421؛ جمع الجوامع/ 11083؛ فيض القدير، 5148 از ابن عباس و 5149 همان؛ الدر المنثور، 3:262؛ تفسير القرطبى، 15:306؛ كنز العمال/ 32897 و 32989، المناقب خوارزمى، 307/310؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 812/2:282؛ الجامع الصغير، 5148/2:115؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر، 125. نيز رجوع فرماييد به: الدر المنثور، 6:154؛ فتح القدير، 4:151؛ تفسير روح المعانى، 27:114 در تفسير آيه: «و السّابقون السابقون» و فضائل اثرابن حنبل، 131 و 170.

مى داشت و مى گفت: «آيا مردى را مى كشيد كه مى گويد پروردگارم خداست؟»]

ص:51

25- حامل لواى حمد

عن محدوج بن زيد الذهلى - فى حديث -: قال النبى صلى الله عليه وآله لعلى:

ألا وَإنّي اخبِرُكَ يا عَلِيُّ إنَّ امَّتي أوَّلُ الْاُمَمِ يُحاسَبُونَ يَوْمَ الْقِيامَةِ، ثُمَّ ابَشِّرُكَ بِأنَّكَ أوّلُ مَنْ يُدعي لِقَرابَتِكَ مِنّي وَمَنْزِلَتِكَ عِنْدي فَيُدْفَعُ إلَيْكَ لِوائي لِواءَ الْحَمْدِ وَ هُوَ أوَّلُ لِواءٍ يُسارُ بِهِ بَيْنَ السِّماطَيْنِ؛ آدمُ وَ جَميعُ خلقِ اللهِ يَسْتَظِلُّونَ بظلِّ لِوائي يَومَ القِيامَةِ.

محدوج بن زيد ذهلى در ضمن حديثى نقل مى كند كه رسول خدا - كه درود خدا بر او و خاندانش باد -، به على عليه السلام فرموده است:

آگاه باش امتم نخستين امت هاست كه در رستاخيز محاسبه مى شوند، بشارت باد كه تو به لحاظ قرابت و خويشاوندى كه با من دارى و به جهت موقعيت و منزلتى كه پيش من دارى اولين كس هستى كه خوانده مى شوى و پرچم حمد من در اختيارت گذاشته مى شود و آن نخستين پرچمى است كه در

ص:52

بين دو گروه به اهتزاز در مى آيد. همه آفريدگان، روز رستاخيز در سايه پرچم من اند.(1)

ص:53


1- جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب عليه السلام: 1، 181.

26- منزلت على عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله

عن عمران بن حصين: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

عَلِيٌّ مِنّي وَ أنَا مِنْهُ، وَ هُوَ ولِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ مِنْ بَعْدي.

از عمران بن حصين روايت شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

على از من است و من از او هستم، و او سرپرست هر مؤمنى بعد از من است.(1)

ص:54


1- الفردوس، 4171/3:61. مسند احمد، 4، ص 165؛ سنن الترمذى / 3719؛ سنن ابن ماجه/ 119؛ المعجم الكبير، 4:19 و 20؛ خصائص نسايى، 90/166. نيز رجوع فرماييد به: ارحج المطالب، 548، و ابن اثير در اسد الغابة، ج 4، ص 27 حديث را اين گونه روايت كرده است: «همانا على از من است و من از على و اوست سرپرست هر مؤمنى و پس از من»؛ كنز العمال، 32961/11:612.

27- همانند هارون عليه السلام نسبت به موسى عليه السلام

عن عمر و أنس و جابر بن عبدالله و غير هم: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

عَلِيٌّ مِنّي بِمَنْزِلةِ هارُونَ مِن موسي إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ (بَعْدي).

از عمر و انس و جابر بن عبدالله و غير آنان روايت است كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود:

نسبت على به من همان نسبتى است كه هارون به موسى داشت منهاى نبوت.(1)

ص:55


1- الفردوس، 4173/3:62؛ المعجم الكبير طبرانى، ج 2، ح 2035؛ الجامع الصغير سيوطى، ح 5597. ابن عبدالبر در استيعاب (چاپ شده در حاشية الاصابه) در ترجمه امام على بن ابى طالب عليه السلام، ج 3، ص 35 مى نويسد: اين كلام رسول خدا صلى الله عليه وآله كه به على فرمود: تو نسبت به من همچون موسى عليه السلام هستى به هارون (پيامبر) جمعى از ياران رسول اكرم صلى الله عليه وآله روايت كرده اند و اين از حيث سند از جمله بهترين آثار ثبت شده و صحيح ترين آنها ست. خوارزمى در كتاب مقتل الحسين عليه السلام، ج 1، ص 48 گفته است: اين حديث را جماعتى از صحابيان روايت كرده اند كه عبارتند از: على، عمر، عامر بن سعد، سعد بن ابى وقاص، امّسلمه، ابو سعيد، ابن عباس، جابر، ابوهريرة، جابر بن سمره، جشى بن جناده، انس، مالك بن جويرث، ابوايوب، يزيد بن أبى أوفى، ابو رافع، زيد بن أرقم، براء، عبدالله بن ابى أوفى، معاوية بن ابى سفيان، ابن عمر، بريدة بن حصيب، خالد بن عرفطه، حذيفة بن اسيد، ابوالطفيل، اسماء بنت عميس، فاطمه دخت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و فاطمه دخت حمزة بن عبدالمطلب. گنجى شافعى دركفاية الطالب (باب 70، ص 283) مى نويسد: حاكم نيشابورى گفته است: اين حديث در حد تواتر است. حاكم حسكانى در شواهد التنزيل، ج 1، ص 152 مى نويسد: اين همان حديث منزلت است كه شيخ ما ابو حازم دربارۀ آن مى گويد: آن را با پنج هزار سند تخريج نموده ام. سيوطى در الدر المنثور، 266/3؛ ابن عساكر درتاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 336/1:307 و ابن حجر در الاصابه (905/2) از سعد بن أبى وقاص نقل كرده اند: على بن ابى طالب همراه رسول خدا صلى الله عليه وآله از مدينه بيرون رفت وقتى به حجة الوداع رسيد و پيامبر عازم تبوك بود گريست و به پيامبر چنين گفت: «مرا ميان زنان و اطفال نهاده و خود به تبوك مى رويد.» رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «آيا راضى نيستى موقعيتت نسبت به من همچون موقعيت هارون به موسى باشد جز در نبوت؟!» نيز رجوع شود به كنز العمال، 36517/171/13؛ مجمع الزوائد، 110/9.

ص:56

28- عينيت با پيامبر صلى الله عليه و آله

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

عَلِيٌ مِنّي بِمَنْزِلَةِ رَأسي مِنْ بَدَني.

از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

على، به منزله سر از جسدم است.(1)

[علامه مناوى درشرح آن مى نويسد: اين سخن مبالغه در شدت اتصال و پيوند آنها با يكديگراست.]

ص:57


1- الفردوس، 4174/3:62؛ فيض القدير / 5596؛ زهر الفردوس، 2:316 به گونه مسند؛ مناقب خوارزمى، 167/144 و 174/148، و ابن مغازلى در المناقب، 135/92 از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل كرده كه فرمود: «على نسبت به من همچون سر است به بدنم.» و با سند ديگرى به شماره 136 از رسول اكرم صلى الله عليه وآله نقل كرده كه حضرت فرمود: «على نسبت به من مانند سرم است به تنم.» نيز مراجعه شود به: الجامع الصغير سيوطى، 2، ص 5596/177؛ كنز العمال، 32914/1:603.

29- چون ستاره صبح مى درخشد

عن أنس: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:

عَليُّ بْنُ أبي طالِبٍ يَزْهَرُ فِي الجَنَّةِ كَكَوْكَبِ الصُّبْحِ لأهْلِ الدُّنْيا.

از انس روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

على بن ابى طالب در بهشت مى درخشد چنان كه ستاره صبحگاهى بر اهل دنيا مى درخشد.(1)

ص:58


1- الفردوس: 4178/63؛ فيض القدير، 5599؛ زهر الفردوس، 2:315؛ الجامع الصغير سيوطى، ح 5599.

30- على عليه السلام درِ آمرزش الهى

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

عَلِيُّ بْنُ أبي طالب بابُ حِطَّةٍ، مَنْ دَخَلَ مِنْهُ كانَ مُؤْمِناً، وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كان كافِراً.

از ابن عباس روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

على بن ابى طالب باب حطه بنى اسرائيل است كسى كه از آن در وارد شود مؤمن است و كسى كه از او خارج گردد كافر است.(1)

[توضيح: لفظ حطه دو بار در قرآن به كار رفته است: سوره بقره، آيۀ 58 و سوره اعراف، آيۀ 161 و هر دو درباره بنى اسرائيل است. باب حطه آن درى بود كه بنى اسرائيل با وارد شدن از آن، در امان بودند. شايد وجه شبه در حديث چنين باشد كه آن باب مظهر فروتنى در مقابل ذات لايزال الهى و قوانين اوست. انقياد از على عليه السلام هم، چنين است.

مقصوداز «خرج منه»، «خرج عليه» است. يعنى كسى كه بر او خروج كند. نيز نك: فيض القدير، ج 4، ص 356]

ص:59


1- الفردوس، 4179/3:64؛ فيض القدير، 5592؛ كنز العمال/ 32910؛ زهر الفردوس، 2:315 به نقل از ابن عمر. الجامع الصغير، 2:96.

31- تقسيم گر آتش دوزخ

عن حذيفة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

عَليٌّ قَسيمُ النّارِ.

از حذيفه روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

على تقسيم گر آتش دوزخ است.(1)

ص:60


1- الفردوس، 4180/3:64. نيز مراجعه شود به طبقات الحنابله، 1:32؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 775/2:253. دار قطنى در العلل الواردة (1132/6:273) از ابوذر روايت كرده كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «على تقسيم گر آتش دوزخ است، دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ مى افكند.» در طبقات الحنابله (448/1:320) محمد بن منظور طوسى مى گويد: نزد احمد بن حنبل بوديم كه مردى به وى گفت: اى اباعبدالله! چه گويى دربارۀ اين حديثى كه على گفته است: «من تقسيم كننده آتش دوزخم.» احمد گفت: چه انكارى در اين حديث داريد؟ مگر براى ما از پيامبر روايت نشده كه به على فرمود: «جز مؤمن تو را دوست نمى دارد، و جز منافق تو را دشمن نمى دارد؟» گفتم: [چرا.] گفت: [جاى] مؤمن كجاست؟ گفتيم: بهشت. گفت: [جاى] منافق در كجاست؟ پاسخ داديم، در آتش. گفت بنابراين على تقسيم گر آتش دوزخ است.

32- نخستين گروه بهشتى

عن على عليه السلام قال: أخبرنى رسول الله صلى الله عليه وآله:

إنَّ أوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أنَا و فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ.

فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ، صَلَي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ فَمُحِبُّونا؟ قالَ: مِنْ وَرائِكُمْ.

از على نقل است كه فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله به من فرمود:

همانا نخستين گروهى كه به بهشت در آيند من و فاطمه و حسن و حسين مى باشيم.

پرسيدم: «دوستداران ما چه موقعيتى دارند؟»

فرمود: «ايشان به دنبال سر شما وارد بهشت مى شوند.»(1)

ص:61


1- كنز العمال، 37613/12:639 به نقل از مستدرك حاكم و صواعق و ذخائر العقبى و غير آن.

33- خدايا! دوستش بدار

عن انس بن مالك اهدى لرسول الله صلى الله عليه وآله طير فقال:

اللّهُمَّ ائْتِني بِرَجُلٍ يُحِبُّهُ اللهُ وَ يُحِبُّهُ رَسُولُهُ، قالَ أنَس: فَأتي عَلِيٌّ فَقَرَعَ البابَ فَقُلْتُ: إنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَشْغُولٌ وَ كُنْتُ احِبُّ أنْ يَكُونَ مِنَ الأنْصارِ ثُمَّ، إنَّ عَلِيّاً فَعَلَ مِثْلَ ذلِكَ، ثُمَّ أتَي الثالِثَةَ، فَقالَ رَسُولُ الله صَلَي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: يا أنَسُ أدْخِلْهُ فَقَدْ عَنَيْتُهُ فَلَمّا أقْبَلَ قَالَ: اللّهُمَّ والِ اللّهُمَّ والِ.

از انس بن مالك روايت شده: پرنده كباب شده اى براى رسول خدا صلى الله عليه وآله هديه آوردند حضرت فرمود:

خدايا مردى را برسان كه خدا او را دوست مى دارد و پيامبر نيز او را دوست مى دارد تا با من در خوردن اين مرغ بريان شريك شود.

انس گويد: «ناگهان على در را كوفته تا بر پيامبر صلى الله عليه وآله وارد شود.» گفتم: «رسول خدا صلى الله عليه وآله سرگرم كارى است و دوست داشتم شخصى كه مى آيد از انصار (مردم مدينه) باشد.» طولى نكشيد بار ديگر على در را به صدا درآورد،

ص:62

سومين بار نيز على در را زد. در اين هنگام پيامبر فرمود: «در را باز كن كه من در دعايم او را قصد كردم.» و چون على به نزد رسول خدا رسيد پيامبر اكرم گفت: «خداوندا! دوستش بدار، خداوندا! دوستش بدار.»(1)

ص:63


1- اسد الغابة، 4:30. در آن آمده است اين حديث را بيش از يك راوى از انس روايت كرده اند. البداية و النهاية، 7:354 و 388؛ العلل المتناهية، 367/1:323 و 373/234 و 375 و 376/236 و 377؛ تاريخ دمشق، 639/131/2 و در موارد متعدد ديگر اين كتاب اين حديث نقل شده است. خوارزمى در مقتل الحسين عليه السلام، ص 46 مى نويسد: حافظ ابن مردويه اين حديث را با صد و بيست سند روايت كرد: و ابو عبدالله حافظ گويد: حديث طير را اگر چه مسلم و بخارى دركتاب خود نياورده اند صحيح است اگر خواهان اطلاعات گسترده تر در اين زمينه هستيد به كتاب العبقات مراجعه فرماييد.

34- پيشواى اهل تقوا

عن عبدالله بن حكيم الجهنى: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ أوْحي إلَيَّ في عَليٍ ثَلاثةَ أشياءَ لَيْلَةً اسرِيَ: إنَّهُ سَيِّدُ الْمُؤْمنينَ، وَ إمامُ الْمُتَّقينَ وَ قائِدُ الغُرِّ المُحَجَّلينَ.

از عبدالله بن حكيم جهنى روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

خداوند، در مورد على در شب معراج سه نكته را وحى فرمود: «اين كه او سيد و سَرور مؤمنان و پيشواى پروا پيشگان و فرماندۀ سپيد جبينان است.»(1)

ص:64


1- المعجم الصغير، طبرانى، 2:88، و در كنز العمال (3309/11:619) آمده: رسول خدا صلى الله عليه وآله به على فرمود: «مرحبا به آقاى مسلمانان، و امام پرواپيشگان.» ابو نعيم اصفهانى دركتاب حلية الاولياء (1:63) از انس نقل روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «انس! آب جهت وضو ساختن برايم بياور.» آن گاه برخاست و دو ركعت نماز گزارد سپس فرمود: «اى انس! نخستين كسى كه از اين در در آيد، امير مؤمنان و آقاى مسلمان ها و پيشواى سفيد رويان درخشان چهره و خاتم وصيان است.» انس گفت: «عرضه داشتم: خدايا! مردى از انصار باشد؛ و اين خواسته را از رسول خدا صلى الله عليه وآله پوشيده داشتم.» آن گاه على آمد. پيامبر سؤال كرد: «انس! كيست؟» گفتم: «على.» پيامبر با شادمانى برخاست و او را در آغوش گرفت، سپس بنا كرد عرق چهره اش را به صورت على ماليد و عرق چهرۀ على را به رخسار خود مى ماليد. على گفت: «اى رسول خدا صلى الله عليه وآله! كارى كرديد كه پيش از اين با من نمى كرديد؟!» حضرت فرمود: «چرا نكنم درحالى كه تو آنچه بر من است ادا خواهى كرد و آواى مرا به ايشان مى رسانى و آنچه را كه بعداز من در آن اختلاف كنند، حق را براى آنان بيان مى كنى.» ابن عساكر در تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 1014/2:486 و در مستدرك 3:127 چنين ثبت شده است به من سه چيز دربارۀ على وحى شده است: او سيد مسلمانان و... است. حاكم مى نويسد: اين حديث داراى اسناد صحيحى مى باشد ولى مسلم و بخارى آن را نياورده اند.

ص:65

35- على عليه السلام در بهشت

قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

فاطِمَةُ وَعَلِيٌ وَالْحَسَنُ وَالحُسَيْنُ في حظيرَةِ القُدْسِ في قُبَّةٍ بَيْضاءَ سَقْفُها عَرْشُ الرَّحمانِ عَزَّ وَ جَلَّ.

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

فاطمه و على و حسن و حسين عليهم السلام در حظيرۀ قدس (جايگاه قدس) در گنبد سفيد رنگى كه سقفش به عرش خداوندى منتهى مى شود جاى داده شده اند.(1)

ص:66


1- الفردوس، 4284/3 از عمر. و سيوطى در اللآلى براى آن طريق ديگرى ذكر كرده است (يعنى غير از طريقى كه تضعيف كرده اند. گرچه تضعيفشان هم چون به دليل آن است كه راوى از محبان اهل بيت عليهم السلام بوده، اين تضعيف بى وجه است. و آن را طبرانى از ابن موسى نقل كرده كه او گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «من و على و فاطمه و حسن و حسين در قيامت در قبه اى تحت عرش قرار داريم. و اين طريق هم بدون اشكال نيست و مؤيد طريق ديگر خواهد شد.»

36- سهم على عليه السلام از حكمت الهى

عن ابن مسعود: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

قُسِّمَتِ الْحِكْمَةُ عَشْرَةَ أجزاءٍ فَاُعْطِيَ عَلِيٌّ تِسْعَةً وَ اعْطِيَ الناسُ جُزْءاً واحِداً.

از ابن مسعود روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

حكمت به ده بخش تفسيم شده كه نه جزء آن به على اختصاص يافته است و يك بخش باقيمانده به بقيه مردم موهبت گرديده است.(1)

ص:67


1- الفردوس، 4666/3:227. و ابو نعيم در الحلية، 1:6465 آن را تخريج كرده؛ الجامع الكبير، 2:550.

37- على عليه السلام و قرآن

عن أم سلمة، قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

عَليٌّ مَعَ القُرآنِ، وَ القُرآنُ مَعَ عَليٍّ، لايَفْتِرَقانِ حتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوضَ.

ام سلمه نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

على با قرآن است، و قرآن با على است، و از يكديگر جدا نمى شوند تا آنكه در روز قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.(1)

ص:68


1- الفردوس، 4678/3:230؛ مناقب سيدناعلى، 38؛ مجمع الروائد، 134/9. همچنين رجوع شود به المناقب خوارزمى، 214/176؛ توضيح الدلائل: 209؛ المستدرك على الصحيحين، 3:124؛ كنز العمال، 32912/11:603؛ الجامع الصغير، ح 5594؛ مجمع الزوائد، 9:134 باب؛ الحق مع على عليه السلام.

38- معيار ايمان و نفاق

عن أبى ذر: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:

عَلِيٌّ بابُ عِلْمي، وَمُبَيّنٌ لِاُمَّتي ما ارْسِلْتُ بِهِ مِنْ بَعْدي. حُبُّه ايمانٌ، وَ بُغْضُهُ نِفاقٌ، وَ النَّظَرُ الَيْهِ رَأفةً وَ مَوَدَّتُهُ عِبادَةٌ.

از ابوذر روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

على دروازه دانش من است، و پس از من، تبيين كنندۀ رسالتم (دين خدا) براى امتم خواهد بود؛ دوستى اش ايمان و دشمنى اش نفاق و دورويى است، و نگريستن به رخسارش از روى رأفت و مودت، عبادت است.(1)

ص:69


1- الفردوس، 418/3:65؛ زهر الفردوس، 317 2:316، به صورت مسند؛ كنز العمال، 12:212 و 6:156؛ القول الجلى ح 38 و غير آنها. و مانند آن چيزى است كه روايت كرده اند در المستدرك، 36؛ كنوز الحقائق، ص 188؛ حلية الاولياء، 1:63.

39- پيامبر و على عليهما السلام از يك نورند

عن سلمان: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

كنتُ أنَا وَ عَليٌّ نُوراً بَيْنَ يَدَيِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مُعَلَّقاً، يُسَبِّحُ اللهَ ذلِكَ النُّورُ وَ يُقَدِّسُهُ قَبْلَ أنْ يَخْلُقَ اللهُ آدَمَ بِأرْبَعَةِ (عَشْرِ) ألْفِ عامٍ، فَلَمّا خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ آدَمَ رَكَّبَ ذلِكَ النُّور في صُلْبِهِ فَلَمْ نَزَلَ في شَيْءٍ واحِدٍ حَتَّي افْتَرَقْنا في صُلْبِ عَبْدِ المُطَلِّبِ فَجُزْءٌ أنَا وَ جُزْءٌ عَلِيٌ.

از سلمان فارسى روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

من و على در پيشگاه الهى به صورت نورى معلق بوديم؛ آن نور، تسبيح و تقديس خدا را مى كرد. [تسبيح يعنى تنزيه و گفتن سبحان الله. تقديس يعنى خدا را بدون هر عيب و نقص دانستن] چهار (ده) هزار سال پيش از آن كه آدم را بيافريند. چون حضرت آدم را خلق كرد آن نور را در صلب او قرار داد، ما پيوسته با هم دريك چيز بوديم تا آن كه در پشت عبدالمطلب از يكديگر جدا شديم يك جزء

ص:70

آن من و جزء ديگر آن على شد. [من در نبوت بروز كردم و على در خلافت](1)

ص:71


1- الفردوس، 4851/3:283. نيز نك: مناقب سيدنا على، 21؛ ينابيع المودة، 118؛ المناقب خوارزمى، 170/145؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 186/1:151؛ كفاية الطالب، 315، ب 87؛ المناقب، ابن مغازلى، 130132/78.

40- ناميده شدن على عليه السلام به امير مؤمنان

عن حذيفة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

لَوْ عَلِمَ النّاسُ مَتي سُمِّيَ عَلِيٌ أميرَ المُؤْمِنينَ ما أنْكَرُوا فَضْلَهُ، سُمِّيَ أميرَ المؤمِنينَ وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ. قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: «وَ إذِ أخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مَنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِيَّتَهُمْ وَ أشْهَدَهُمْ عَلي أنْفُسِهِمْ ألَسْتُ بِرَبِّكُمْ» قالَتِ المَلائِكَةُ: «بَلي» فَقالَ تَبارَكَ وَ تَعاليَ: «أنَا رَبُّكُمْ وَمُحَمَّدٌ نَبيُّكُمْ وَعَلِيٌ أميرُكُم».

از حذيفه روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

اگر مردم مى دانستند از چه وقت على، اميرمؤمنان نامگذار شده است، فضل و برترى اش را انكار نمى كردند. پس افزود: «او امير المؤمين ناميده شد در حالى كه آدم در هنگامه دميدن روح در جسدش بود.»

خداوند فرمود: «و چون پروردگارت از پشت فرزندان آدم، پيمان گرفت و آنان را بر خودشان گواه كرد كه: آيا من پروردگار شما نيستم؟» (اعراف/ 172)

فرشتگان گفتند: بلى.

ص:72

پس خداوند متعال فرمود: «من پروردگار شما و محمد پيامبرتان و على امير شماست.»(1)

ص:73


1- الفردوس، 5066/3:354.

41- برترى ايمان على عليه السلام بر هر ايمانى

عن عمر بن الخطاب: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

لَوْ أنَّ السَّماواتِ وَ الأرْضَ وَضَعَتا في كَفّةٍ وَ ايمانُ عَلِيٍّ في كَفَّةٍ لَرُجِّحَ ايمانُ عَلِيٍّ.

از عمر بن خطاب روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

اگرآسمان ها و زمين را در يك كفه ترازو بگذارند و ايمان على را در كفه ديگر، بى شك ايمان على از آن سنگين تر خواهد بود.(1)

[توضيح: ايمان امير المؤمنين عليه السلام در حدى است كه خود فرموده: لو كشف الغطاءُ ما ازددت يقيناً.]

ص:74


1- الفردوس، 5100/3:363؛ كنز العمال، / 32993؛ المناقب خوارزمى، 146/131. و نزديك به آن را در تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 87/2:364 نقل كرده است؛ ذخائرالعقبى، 100.

42- عبادت بدون ولايت امير مؤمنان عليه السلام اثرى ندارد

عن على بن ابى طالب عليه السلام: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:

لَوْ أنَّ عَبْداً عَبَداللهَ مِثْلَ ما قامَ نُوحٌ في قَوْمِهِ، وَكانَ لَهُ مِثْلُ احُدٍ ذَهَباً فَأنْفَقَهُ في سَبيلِ اللهِ، وَ مُدَّ في عُمْرِهِ حَتّي يَحُجَّ ألْفَ عام عَلي قَدَمَيْهِ، ثُمَّ قُتِلَ بَيْنَ الصّفا والْمَرْوَةِ مَظْلُوماً، ثمَّ لَمْ يُوالِكَ يا عَلِيٌ، لَمْ يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنّةَ وَلَمْ يَدْخُلْها.

از على بن ابى طالب عليه السلام روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

هرگاه بنده اى خدا را به مدت عمر نوح كه در ميان قومش قيام كرد [نهصد و پنجاه سال] به عبادت خدا بپردازد، و به مقدار كوه احد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق كند، و بر فرض به قدرى عمر كند تا بتواند با پاى پياده هزار سال حج به جا آورد، و بعد (دربهترين مكان) بين صفا و مروه به ناحق كشته شود، اما ولايت تو را قبول نداشته باشد بوى بهشت به مشام او نمى رسد و داخل آن نمى شود.(1)

ص:75


1- الفردوس، 5103/3:364؛ تنزيه الشريعة، 1، ص 398؛ المناقب خوارزمى، 40/67.

43- پيام رسان برائت

عن أبى سعيد الخدرى: قال رسول الله صلى الله عليه وآله (فى قصة إعلان البراءة):

يا عَلِيُّ! إنَّهُ لا يُؤَدّي عَنّي إلّا أنَا أوْ أنْتَ.

از ابوسعيد خدرى روايت است كه پيامبر اكرم (در ارتباط با اعلام برائت از مشركان) فرمود:

اى على! (آنچه وظيفه بر عهده من است) را ادا نمى كند جز خودم يا تو.(1)

[توضيح: پيامبر در سال نهم هجرت براى منع مشركان از ورود به مسجدالحرام و رفع هر نوع پيمان از آنها، ابوبكر را با شانزده آيه از آغاز سوره برائت به مكه اعزام كرد تا در موسم حج آيات را بر حاضران بخواند. ابوبكر در نيمۀ راه بود كه جبرئيل بر پيامبر نازل شد و فرمود: «امر الهى آن است كه اين آيات را يا خودت يا مردى از اهل بيت تو بر مردم ابلاغ كند.»]

ص:76


1- الدر المنثور، 3:209 و 210 همان؛ كنز العمال، 2:422؛ فتح القدير، 2:334؛ فضائل الصحابة از احمد بن حنبل، 2:562، ح 964.

44- سفارش پيامبر صلى الله عليه و آله به ولايت پذيرى

عن عمار بن ياسر: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

أوُصي مَنْ آمَنَ بي وَصَدَّقَني بِوِلايَةِ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ، فَمَنْ تَوَلّاهُ فَقَدْ تَوَلّاني وَ مَنْ تَوَلّاني فَقَدْ تَولَي اللهَ عَزَّوَجَلَّ، وَ مَنْ أحَبَّهُ فَقَدْ أحَبنَّي، وَ مَنْ أحَبَنّي فَقَدْ أحَبَّ اللهَ - تَعالي - وَ مَنْ أبْغَضَهُ فَقَدْ أبْغَضَني وَ مَنْ أبْغَضَني فَقَدْ أبْغَضَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ.

از عمّار بن ياسر نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

به آن كس كه به من ايمان آورده و مرا تصديق نموده سفارش مى كنم به ولايت على بن ابى طالب. هر كس ولايت او را بپذيرد در حقيقت ولايت مرا پذيرفته ومعتقد به ولايت من ولايت الهى را پذيرفته، و هر كس او را دوست بدارد در حقيقت مرا دوست داشته و كسى كه مرا دوست داشته باشد در حقيقت خدا را دوست داشته، و هر كس او را دشمن بدارد حقيقتاً مرا دشمن داشته و هر كس با

ص:77

من دشمنى ورزد در واقع با خداوند، دشمنى ورزيده است.(1)

ص:78


1- الفردوس، 1751/1:429؛ امالى شجرى، 1:134؛ كنز العمال، 32953. و آن را هيثمى در مجمع الزوائد، 9:108 نقل كرده است.

45- على عليه السلام كفو (همتاى) فاطمه سلام الله عليها

عن امّ سلمة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

لَوْ لَمْ يُخْلَقْ عَلِيٌّ ما كانَ لِفاطِمَةَ كُفْوٌ.

از ام سلمه روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

اگر خداوند على را براى فاطمه نيافريده بود كفو (همتايى) براى فاطمه سلام الله عليها نبود.(1)

[توضيح: به طور مسلم مقصود از كفويت و همتايى مهين دخت رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه سيدۀ نساء عالمين است با امير المؤمنين عليه السلام كه سيّدِ وصيين است، در عصمت و دانش و بينش و نكات والاى اخلاقى و مقام قرب و فنا و آگاهى از اسرار قدسى و اسماء و صفات خداوند است نه همتايى از جهت خويشاوندى و امثال آن.]

ص:79


1- الفردوس، 5130/3:373. ابن مردويه با اسناد خود از امّ ايمن نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله [صبحگاه عروسى فاطمه و على] به او فرمود: «اى ام ايمن، برادرم را بگو بيايد.» ام ايمن گفت: مرادتان كيست؟ فرمود: «على.» امّ ايمن باتعجب پرسيد: چگونه على برادر تو است در حالى كه دخترت را به عقد او در آورده اى؟! حضرت فرمود: «اينچنين است به خدا قسم فاطمه را به ازدواج هم شأنى درآوردم كه در اين سرا و سراى ديگر شرافتمند است.» مناقب ابن مردويه، 104/101. و نزديك به آن را در المستدرك على الصحيحين، 3:159 مى توان ديد.

46- اگر در دل همه، مهر على عليه السلام بود

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

لَوِ اجْتَمَعَ النّاسُ عَلي حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ لَما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ النّارَ.

از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

اگر مردم بر محبت على بن ابى طالب اتفاق داشتند خداى بزرگ، آتش دوزخ را نمى آفريد.(1)

[توضيح: على بن عيسى اربلى در شرح اين روايت مى نويسد: راز مطلب اين است كه محبت على عليه السلام فرع محبت پيامبر است و محبت پيامبر صلى الله عليه وآله فرع محبت خدا و توحيد او و عمل به تكاليف و اطاعت از اوامر و نواهى الهى و التزام به كتاب و سنت نبوى است. بديهى است اگر مردم همگى بر اين فطرت مبارك پايبند بودند خداوند دوزخ را نمى آفريد. كشف الغمه، 1، ص 100.

عالم ديگرى درذيل حديث فوق مى گويد: ازاين حديث شريف فهميده مى شود كه عذاب و آتش فقط براى مخالفان (يعنى دشمنان امير و فرزندانش عليهم السلام، آفريده شده است.]

ص:80


1- الفردوس، 5135/3:373.

47- على عليه السلام جدا كننده بين حق و باطل

عن أبى ذر و سلمان: أخذ النبى صلى الله عليه و آله بيد على فقال:

إنَّ هذا أوَّلُ مَنْ آمَنَ بي، وَ هذا أوَّلُ مَنْ يُصافِحُني يَوْمَ القِيامَةِ، وَ هذا الصِدّيقُ الأكُبَرُ، وَ هذا فارُوقُ هذِهِ الأُمَّةِ يَفْرُقُ بينَ الحَقِّ وَ الباطِلِ، وَ هذا يَعْسُوبُ المُؤمِنينَ، وَ المالُ يَعْسُوبُ الظالِمينَ.

ازابوذر و سلمان روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:

به درستى كه اين مرد اولين كس از امت است كه به من ايمان آورد. و نخستين كس است كه در روز رستاخيز با من مصافحه كند و اوست صدّيق اكبر (بزرگترين راستگو) و فاروق امت كه حق و باطل را از هم جدا و متمايز مى سازد. و اين است خسرو مؤمنان و مال، خسرو ستمكاران مى باشد.(1)

ص:81


1- مجمع الزوائد هيثمى، 9:12؛ لسان الميزان، 2:414. نيز رجوع شود به المناقب ابن مغازلى، 93/65. او به اسناد خود نقل مى كند كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «اى على! تو آقاى مسلمانان، پيشواى پروا پيشگان و رهبر نامدار وسپيدان و خسرو دينى.» تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) ح 119 و آنچه پيرامون حديث نقل كرده اند.

48- ارزش مبارزة على عليه السلام

عن معاوية بن حيدة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

لَمُبارَزَةُ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ لِعَمْرِوبْنِ عَبْدِود يَوْمَ الخَنْدَقِ أفْضَلُ مِنْ أعْمالِ امَّتي إلي يَومِ القِيامَةِ.

از معاوية بن حيده روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

بى شك مبارزه على بن ابى طالب با عمرو بن عبدود در روز (احزاب) و جنگ خندق از اعمال امتم تا روز رستاخيز برتر است.(1)

ص:82


1- الفردوس، 5406/3:455؛ المستدرك على الصحيحين، 3:194.

49- دشمن على عليه السلام غير مسلمان است

عن معاوية بن حيدة: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:

مَنْ ماتَ وَ في قَلْبِهِ بُغْضُ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ فَلْيَمُتْ يَهودياً أو نَصرانِيّاً.

از معاويه بن حيده روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

هر كه بدرود حيات گويد و در دلش دشمنى على بن ابى طالب باشد پس بايست يهودى يا نصرانى از دنيا رخت بربندد.(1)

ص:83


1- الفردوس، 5579/3:508 و 8316/5:321. از جابر و او از رسول اكرم صلى الله عليه و آله روايت كرده كه حضرت فرمود: «اى على! چنانكه امتم با تو دشمنى ورزيد، خداوند آنان را با نوك بينى شان در آتش مى اندازد.» تنزيه الشريعه: 360. اللآلى المصنوعة، 190/1. و در كتاب الفردوس، 8339/5:330 و زهر الفردوس، 4:312 به صورت مسند از بهز بن حكيم از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه فرمود: «اى على! باكى ندارم هر كس با دشمنى تو دنيا را ترك گويد، يهودى بميرد يا نصرانى.» اين حديث را ابن مغازلى در المناقب ((74/50) از معاوية بن حيده نقل كرده است. و از ابن هارون نقل شده كه گفت: با ابن عمر در جايى نشسته بوديم كه نافع بن ارزق به ما نزديك شد و بالاى سر ابن عمر ايستاد و سوگند ياد كرد و گفت: به خدا سوگند كه بغض على را در دل نهفته دارم. رواى گويد: ابن عمر سربلند كرد و گفت: خدايت دشمن بدارد، بغض شخصيتى را در دل مى گيرى كه يكى از سوابقش ازدنيا و هر چه در آن است برتر و بهتر است. المصنف، ابن ابى شيبة، 6:160؛ شواهد التنزيل، 12/1:20.

ص:84

50- سزاى توهين به على عليه السلام

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:

مَنْ سبَّ عَليِاً فَقَدْ سَبَّني، وَ مَنْ سَبَّني فَقَدْ سَبَّ اللهَ، وَ مَنْ سَبَّ اللهَ أدْخَلَهُ اللهُ نارَ جَهَنَّمَ وَ لَهُ عَذابٌ مُقيمٌ.

از ابن عباس روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

كسى كه به على دشنام دهد، به من دشنام داده است و كسى كه به من دشنام دهد، در حقيقت به خدا دشنام داده است و هر كس به خدا ناسزا گويد خداوند او را در آتش دوزخ مى افكند و هماره دچار عذاب خواهد بود.(1)

ص:85


1- الفردوس، 5689/3:542؛ فيض القدير، 8736؛ مسند احمد بن حنبل، 5:323؛ المستدرك على الصحيحين، 3:130؛ مجمع الزوائد، 9:130؛ الجامع الصغير، ح 8736؛ خوارزمى در كتاب المناقب (154/136) از سعيد بن جيبر نقل كرده كه گفت: ابن عباس مطلع شد جمعى به بدگويى على عليه السلام مشغولند. به فرزند خود (على بن عبدالله) گفت: «دستم را بگير و مرا به مجمع آنها ببر.» فرزندش اطاعت كرد. وقتى به آنها رسيد گفت: «كدام يك از شما داشت به خدا ناسزا مى گفت؟» همه با تعجب گفتند: «سبحان الله! كسى كه به خدا ناسزا بگويد مشرك است.» پس پرسيد: «كدام فرد از شما داشت به رسول خدا صلى الله عليه وآله ناسزا مى گفت؟» باز گفتند: «اين چه حرفى است هر كس رسول ناسزا بگويد كفر ورزيده است.» پس از آن گفت: «كدام يك شما على را دشنام مى داد؟» گفتند: «اين را گفتيم.» ابن عباس به آنان گفت: گواه باشيد از رسول اكرم صلى الله عليه وآله شنيدم فرمود: «هر كس على را ناسزاگويد به من دشنام داده وهركس مرا دشنام دهد به خدا ناسزاگفته و هر كس به خدا ناسزا بگويد خدا وى را با صورت درآتش سرنگون خواهدفرمود.» اين مطلب را محب الدين طبرى در الرياض النضرة، 3:122، و متقى هندى در كنز العمال 32903/11:602 نقل نموده اند.

ص:86

51- نام على عليه السلام بر سر درِ بهشت

عن جابر بن عبدالله: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

مَكْتُوبٌ عَلي بابِ الجَنِّةِ [لا إلهَ الّا اللهُ]، مُحمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، عَلِيُ بْنُ أبي طالِبٍ أخَوُ رَسُولِ اللهِ قَبْلَ أنْ يَخْلُقَ [اللهُ] السَّماواتِ وَ الْأرْضَ بِألْفَيْ عامٍ.

از جابر بن عبدالله روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

بر سر درِ بهشت نوشته شد: [خدايى جز الله نيست] محمد فرستاده خداست، و على برادر فرستاده خداست و پيش از دوهزار سال از آنكه خداوند آسمان و زمين را بيافريند.(1)

ص:87


1- الفردوس، 6380/4:123 و 3195/2:257؛ كنزالعمال/ 36435؛ توضيح الدلائل، 208؛ حلية الاولياء، 7:251؛ تاريخ بغداد، 387/7. ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت كرده كه حضرت فرمود: «شبى كه به معراج برده شدم، مشاهده كردم بر سر در بهشت نگاشته شده: خدايى جز خداى يگانه نيست، محمد فرستاده پروردگارت وعلى حبيب او وحسن وحسين برگزيده اش، و فاطمه، منتخبش، و لعنت حق نثار دشمنانشان.» تاريخ بغداد، 1:209؛ تهذيب تاريخ دمشق، 4:322؛ المناقب خوارزمى، 297/302؛ و در مجمع الزوائد، 11/9 چنين آمده است: خدايى جز خداى يكتا نيست، محمد فرستاده خدا و على برادر پيامبر است دوهزار سال قبل از آفريدن آفرينش.

52- على عليه السلام همانند سورۀ اخلاص است

عن حذيفة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

مَثَلُ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ فِي النّاسِ مَثَلُ «قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ» فِي القُرآنِ.

از حذيفه نقل شده كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

مَثَل على بن ابى طالب در ميان مردم مَثَل «قل هو الله احد» در قرآن است.(1)

ص:88


1- الفردوس، 6417/4:134.

53- نظر به ماه رخسار على عليه السلام عبادت است

عن عائشة و أبوبكر و عمر و عثمان و ابن مسعود و ثوبان و أبى ذر و جابر و أنس و عمران بن الحصين: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

اَلنَّظَرُ إلي وَجْهِ عَليٍّ عِبادَةٌ.

از عايشه و أبوبكر و عمر و عثمان و ابن مسعود و ثوبان و أبى ذر و جابر و أنس و عمران بن حصين روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

نگاه كردن به سيماى على عبادت است.(1)

ص:89


1- الفردوس، 6865/4:294 و 6866؛ النهاية ابن اثير 5:77 (مادة: نظر). ابن اثير در اين كتاب حديث را چنين ترجمه كرده است: هر گاه على در جمع مردم ظاهر مى شد مردم شگفت زده مى گفتند لا اله الا الله، چه رخسار نيكو و نورانى دارد. و لا اله الا الله چقدر اين جوان مرد دانا است، لا اله الا الله چه مقدار اين جوان مرد گرامى و بزرگوار است. يعنى چقدر پروا پيشه است، لا اله الا الله چقدر اين جوان مرد دلاور است، از اين رو اين ديدار مردم را به زبان راندن كلمه توحيد وا مى داشت. نيز رجوع كنيد به حلية الاولياء، 183/26 و 5:85؛ مجمع الزوائد، 9:119؛ تاريخ بغداد، 2:51 از ابوهريره نقل كرده گفت: ديدم معاذ بن جبل نگاه كردن به رخسار على بن ابى طالب را ادامه مى دهد، در يكى از اوقات به او گفتم: سبب چيست نگاهت را به سيماى على طولانى مى كنى و چنان نگاهش مى كنى كه گويى تا به حال او را نديده اى؟ او حديث ياد شده را خواند. اين حديث را ابن مردويه طبق نقل سيوطى كه در اللآلى المصنوعة، 1:345 آورده، روايت كرده است وحاكم در المستدرك، 3:141 و خوارزمى در المناقب، 673375/361؛ و ابن مغازلى در المناقب: 254/211 و 245/206 و سيوطى در تاريخ الخلفاء، 172 و ابن حجر در الاصابة 4:403 در ترجمۀ ليلى غفاريه، و ابو نعيم اصفهانى درالحلية، 2:182 و ابن كثير در البداية و النهاية، 7:358؛ الصواعق، 108 اين روايت را كرده كه بسيارى از صحابيان نقل كرده اند كه برخى از آنها سند نقل را به 12 تن از صحابه منتهى كرده اند. مجمع الزوائد، 9:119 باب نگاه افكندن به سيماى على. دراين كتاب مؤلف از طليق بن محمد روايت كرده كه گفت: عمران بن حصين را ديدم دقيق به سيماى على مى نگرد در اين خصوص از او سؤال شد. گفت: از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: «نظر به رخسار على عبادت است.»

ص:90

54- افضل امامان عليهم السلام

عن أنس بن مالك: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

هَبَطَ عَلَيَّ المَلِكانِ لَمْ يَهْبِطا مُنْذُ كانَتِ الأرْضُ، فَبَشَّراني أنَّ الحَسَنَ وَ الحُسَيْنَ سِيّدا أهْلِ الجَنَّةِ. فَقُلْتُ: ابُوهُما خَيْرٌ مِنْهُما.

انس بن مالك نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

دو ملك بر من نازل شدند كه از آغاز آفرينش زمين تا آن زمان، فرود نيامده بودند. آن دو به من بشارت دادند كه حسن و حسين سَرور و آقاى بهشتيان اند. من افزودم: «پدرشان از آن، بهتر است.»(1)

ص:91


1- الفردوس، 6993/4:343؛ كنز العمال، 34293؛ زهر الفردوس، 4:134.

55- حديث جواز

عن على عليه السلام: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

اِذا جَمَعَ اللهُ الأوَّلينَ وَالآخِرِينَ يَوْمَ القِيامَةِ وَ نَصَبَ الصِّراطَ عَلي جِسْرِ جَهَنَّمَ ما جازَها أحَدٌ حَتّي كانَ مَعَهُ بَراءَةٌ بِوِلايَةِ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ.

از على عليه السلام نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

چون خداوند، اولين و آخرين را در روز رستاخيز جمع آورد و صراط را بر روى پل دوزخ؛ نصب كند، احدى از آن عبور نكند مگر كسى كه سند رهايى از آتش به واسطه ولايت على بن ابى طالب را در دست داشته باشد.(1)

ص:92


1- جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب عليه السلام از باعونى شافعى، 1:88؛ اخبار اصبهان، از ابو نعيم اصفهانى، 1:341 حديث را ابو الخير طالقانى در باب 26، ح 33 از كتابش الأربعين المنتقى كه در مجله وزين تراثنا، ش 1، ص 119 منتشر شده، آورده است. ابن مغازلى در المناقب، 153/119 از ابن عباس روايت كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «در روز رستاخيز على عليه السلام مشرف بر حوض كوثر ايستاده است. احدى به بهشت در نيايد جز آنكه پروانه اى از على بن ابى طالب با او باشد.» نيز اين مطلب را از انس در حديث، 289 ص 242 نقل كرده است. براى اين حديث منابع فراوانى وجود دارد كه آنها را در فرائد السمطين، 228/1:289؛ غاية المرام، 262؛ الرياض النضرة، 2:122؛ ذخائر العقبى، ص 71، مى توان ديد.

ص:93

56- اسلام و ايمان على عليه السلام

عن عمر بن الخطاب: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

يا عَليُّ، أنْتَ اوَّلُ المُسْلِمِينَ اسْلاماً، وَ أنْتَ أوَّلُ الْمُؤمِنينَ.

از عمر بن خطاب روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

اى على! تو اولين فردى كه اسلام را پذيرفتى و تو نخستين فرد از مؤمنان مى باشى.(1)

ص:94


1- الفردوس، 8299/5:315. ابن عساكر از حبه بن جوين عربى نقل كرده، كه گفت: شنيدم على بن ابى طالب مى گويد: نخستين كس هستم كه به رسول خدا صلى الله عليه وآله گرويد يا با او نماز گزارد تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 85/58/1. و مفاد حديث ياد شده به تواتر ثابت است.

57- مواسات امام على عليه السلام

لَمّا قَتَلَ عَلِيٌ عَلَيْهِالسَّلامُ يَوْمَ احُد أصْحاَب الْالويةِ، قال جبْرئيلُ: يا رَسُولَ اللهِ، إنَّ هذِهِ لَهِيَ المُواساةُ، فَقالَ النَّبِيُّ صَلّي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ: إنَّهُ مِنّي وَ أنَا مِنْهُ. قالَ جِبْرَئيلُ: وَ أنَا مِنْكُما يا رَسُولَ اللهِ.

هنگامى كه على در جنگ احد پرچمداران سپاه كفر را به قتل رساند، جبرئيل عليه السلام به رسول خدا صلى الله عليه وآله چنين گفت:

حقاً اين است معناى مواسات. رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «آخر او از من است و من از اويم.» جبرئيل عليه السلام گفت: «من هم از شمايم اى رسول خدا.»(1)

ص:95


1- كنز العمال، ج 13، از طبرانى از مسند رافع بن خديج، ح 36449.

58- امارت امير مؤمنان عليه السلام

عن بريدة: قال:

أمَرَنا رَسُولُ الله صَلّي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ أنْ نُسَلِّمَ عَلي عَليٍّ عَلَيْهِالسَّلامُ ب «إمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ».

از بريده نقل است كه گفت:

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به ما امر كرد به على به عنوان فرماندۀ اهل ايمان و امير مؤمنان سلام كنيم.(1)

ص:96


1- تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 784/2:259. از سالم غلام حذيفه نقل است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله امر كرد تا به على بن ابى طالب اين گونه سلام دهيم. «يا امير المؤمنين و رحمة الله و بركاته». مناقب سيدنا على از عينى، چاپ هند، حيدر آباد، 1352 ه 18. و در صفحه 61 آن از انس نقل روايت شده كه انس گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «اى انس! اولين شخصى كه ازاين در بر تو درآيد امير مؤمنان و آقا و سرور مسلمانان و خاتم وصيين است.» اين مطلب را ابن عساكر در تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 2، ص 783/259 در ضمن حديثى از انس چنين نقل كرده: «اى انس! نخستين كسى كه ازاين در درآيد امير مؤمنان و پيشواى نامى روسپيدان، وسرور مؤمنان على است.» نيز رجوع كنيد به المناقب خوارزمى، 329/322. تفتازانى در شرح المقاصد (5:259) المبحث الرابع من الفصل الرابع اين گونه آورده: قول پيامبر صلى الله عليه وآله كه فرمود: «سلّموا عليه (يعنى بر على) بامرة المؤمنين.»

59- دوستدار على عليه السلام دوستدار رسول خدا صلى الله عليه و آله است

عن سلمان الفارسى: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

يا عَليُّ، مُحِبُّكَ مُحِبِّي، وَ مُبْغِضُكَ مُبْغِضي.

سلمان فارسى نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

اى على! محبّ تو دوستدار من است و دشمن تو دشمن من خواهد بود.(1)

ص:97


1- الفردوس، 8304/5:316؛ كشف الخفاء، 2:537.

60- دور ساختن منافقان از حوض كوثر

عن أبى سعيد: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

يا عَلِيُّ، مَعَكَ يَوْمَ القِيامَةِ عَصاً مِنْ عُصِيِّ الجَنَّةِ تَذوُدُ بِها المُنافِقِينَ عَنْ حَوْضِي.

ابو سعيد گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

اى على! دررستاخيز عصايى از عصاهاى بهشتى در اختيار دارى كه به وسيله آن منافقان را از حوضم خواهى راند.(1)

ص:98


1- الفردوس، 8305/5:317؛ مجمع الزوائد، 9:135؛ المعجم الصغير/ 1014 و طبرانى در المعجم الاوسط (5149/6:71) از عبدالله بن اجارة بن قيس نقل كرده كه گفت: شنيدم على بر فراز منبر مى گفت: «با دستان كوتاه خويش كفار و منافقان را از حوض رسول خدا صلى الله عليه وآله دور مى سازم آنسان كه آب دهندگان شتر (ساربانان)، شترهاى بيگانه را از حوض هايشان دور مى كنند.» و در المعجم الكبير (948/1:319) از ابو رافع نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «تو و پيروانت برمن در كنار حوض كوثر وارد مى شويد در حالى كه از آب حوض سيراب گشته ايد و رخسارتان سفيداست. اما دشمنانت با چهره اى كريه و قبيح المنظر و لب تشنه بر من وارد خواهند شد.» و در المعجم الكبير: 948/319 از ابو رافع نقل شده كه نبى مكرم صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود: «تو و پيروانت در حالى بر من در كنار حوض در آييد كه از آب بهره ور شده و سيراب گشته ايد و رويتان سپيد است. اما دشمنانت در حالى بر من وارد آيند كه تشته كام و سيمايشان زشت و بدمنظر است.» نيز رجوع شود به: مجمع الزوائد، 8310/9:131؛ كنز العمال، 3684/13:157؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، ج 1، ح 329؛ جواهر المطالب از باعونى، 233/1:75.

ص:99

61- راه رفتن در زمين بر دشمن على عليه السلام حرام است

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

يا عَلِيُّ، إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ زَوَّجَكَ فاطِمَةَ وَجَعَلَ صِداقَهَا الأرْضَ، فَمَنْ مَشِيَ عَلَيْها مُبْغِضاً لَكَ يَمْشي حَراماً.

از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

يا على! به درستى كه خداوند با عزّ و جلال فاطمه را به ازدواج تو درآورد و زمين را مهريه او قرار داد؛ پس هر كسى كه روى زمين راه برود در حالى كه دشمن تو باشد و بغض تو را داشته باشد اين راه رفتن او حرام است.(1)

ص:100


1- الفردوس، 8310/5:319؛ تنزيه الشريعة، 1، ص 411.

62- هدية فرشتگان به شيعيان على عليه السلام

عن أبى بكر: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:

أنَّ اللهَ خَلَقَ مِنْ نُورِ عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ مَلائِكَةً يُسَبِّحُونَ وَ يُقَدِّسُونَ وَ يَكْتُبُونَ ثَوابَ ذلِكَ لِمُحِبّيهِ وَمُحِبّي وُلْدِهِ.

از ابوبكر نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

همانا خدا از نور على بن ابى طالب فرشتگانى آفريد كه خداوند را تسبيح گويند و تقديس نمايند و ثواب آن را براى دوستان على و دوستان فرزندانش ثبت و ضبط كنند.(1)

ص:101


1- مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى، 1:97؛ فضائل امير المؤمنين عليه السلام، ابن عقده، 28/32 خوارزمى مانند آن را از عمر بن خطاب نقل كرده است. (المناقب، 348/329).

63- آزردن على عليه السلام اذيت پيامبر صلى الله عليه و آله است

عن عمر بن الخطاب: قالَ: كُنْتُ أجْفُو عَليّاً، فَلَقَيِنى رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله فقالَ:

إنَّكَ آذَيْتَني يا عُمَر!

فَقْلُتْ: أعُوذُ بِاللهِ مِمَّنْ أذى رَسُولَهُ!

قاَل: إنَّكَ قَدْ آذَيْتَ علِيّاً، وَ مَنْ آذي عَلِيّاً فَقَدْ آذاني.

از عمر بن خطاب نقل است كه گفت: هماره به على جفا و اذيت روا مى داشتم. روزى پيامبر صلى الله عليه وآله مرا ديد و فرمود:

اى عمر! مرا آزار دادى.

گفتم: به خدا پناهنده مى شوم از كسى كه رسولش را بيازارد.

فرمود: تو على را اذيت كردى و هر كس على را آزرده و اذيت كند، در حقيقت مرا اذيت نموده است.(1)

ص:102


1- مناقب ابن مردويه، 66/81؛ الأنباء المستطابة از ابن سيد الكل: 64؛ التدوين فى اخبار قزوين، از رافعى، 3:389. و از حسين بن على عليهما السلام نقل است كه پدرم (على بن ابى طالب) در حالى كه با دست، يك تار موى او را گرفته بود، اين حديث را برايم ذكر كرد كه جدم رسول خدا صلى الله عليه وآله در حالى كه با دست يك تار موى او را گرفت فرمود: «هر كس به يك تار مويت آزار رساند، مرا آزرده است. هر كس مرا آزرده باشد، در حقيقت خدا را آزرده، و هر كس خدا را آزار دهد خدا به حجم زمين و آسمان به او لعنت فرستد.» توضيح الدلائل، شهاب الدين ايجى، 193.

ص:103

64- همه درها جز در خانه على عليه السلام را ببنديد

عَنْ سَعْدِ بْنِ مالِك أمَرَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله بِسَدِّ الأبْوابِ الشّارِعَة فى الْمَسْجِدِ وَ تَرَكَ بابَ عَلى (قال الهِيْثَمِى: رَواهُ أحْمَدُ وَ أبُو يَعْلى وَ البزارُ وَ الطبرانى فِى الأوْسَطِ، وَ زادَ قالُوا: يا رَسُولَ اللهِ، سَدَدْتُ أبْوابَنا كُلَّها إلّا باب عَلى؟ قالَ:

ما أنَا سَدَدْتُ أبْوابَكُمْ وَ لكِنَّ اللهَ سَدَّها.

سعد بن مالك گفت: رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمان داد تمام درهاى خانه هايى را كه به داخل مسجد، باز مى شد ببنديم و در خانه على را وا نهاد.

هيثمى مى نويسد: اين حقيقت را احمد، و ابويعلى، بزار و طبرانى در الأوسط روايت كرده اند و افزوده كه ايشان گفتند: اى رسول خدا! درهاى ما را بستى و در خانه على عليه السلام را وا نهادى. حضرت فرمود:

درهاى شما را من نبستم، خداوند آنها را بست.(1)

ص:104


1- مجمع الزوائد، 9:114 باب فتح بابه فى المسجد. گفتنى است كه حديث فتح باب و سدّ ابواب، حديثى مشهور و ثابت است.

65- پرچمدار رسول خدا صلى الله عليه و آله در هر دو سرا

عن جابر، قال: قالوا: يا رسول الله! مَنْ يَحْمِلُ رايَتَكَ يَوْمَ القِيامَة؟ قالَ:

مَنْ يَحْسُنُ أنْ يَحْمِلَها إلّا مَنْ حَمَلَها فِي الدُّنْيا؟: عَلِيَ بْنَ أبي طالِبٍ.

از جابر روايت است كه گفت: اصحاب از رسول خدا صلى الله عليه وآله پرسيدند: آن كس كه پرچم شما را در روز قيامت حمل خواهد كرد كيست؟

حضرت فرمود: چه فردى جز همان كه آن را در دنيا در دست داشت، شايستگى حمل آن را خواهد داشت؟ (على بن ابى طالب)(1)

ص:105


1- المعجم الكبير طبرانى، ج 2، ح 2036؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) ج 1، ح 209؛ جواهر المطالب، 1، 182. از انس نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله مكتوب برائت از مشركان مكه را در اختيار ابوبكر گذاشت و او را به طرف مكه اعزام كرد. چندى بعد او را باز خواند و فرمود: «شايسته نيست اين نامه را برساند مگر مردى از وابستگان نزديك من.» آن گاه على را فرا خواند و نامه ياد شده را به او سپرد تا به مكه ببرد. الدر المنثور، 3:209؛ فتح القدير 2:334. و نزديك به اين مضمون در كنز العمال، 2:422 و از ابن عباس نقل شد، كه گفت: «على حامل عَلَم رسول خدا صلى الله عليه وآله در جنگ بدر و كليه نبردها بود.» جواهر المطالب، 1:189. نيز نك: الطبقات ابن سعد، 3:14. و از ابن عباس نقل است كه گفت: دست على در نبرد احد، آسيب ديد و پرچم از دستش به زمين افتاد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بيرق را در دست چپ او بگذاريد زيرا او در هر دو جهان پرچمدار من است.» الرياض النضره، 2:138؛ جواهر المطالب، 1:190.

ص:106

66- قاتل على عليه السلام، تيره بخت ترين امّت

عن جابر بن عبدالله، قال: رَسُول الله صلى الله عليه وآله لعلى عليه السلام:

مَن أشْقَي الثَّمودِ؟ قالَ: مَن عَقَر النّاقَةَ. قالَ: فَمَنْ أشْقي هذِهِ الاُمَّةِ؟ قالَ: اللهُ أعْلَمُ. قالَ: قاتِلُكَ.

از جابر بن عبدالله نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود:

مى دانى تيره بخت ترين كسى كه در قوم ثمود بود كيست؟ گفت: آنكه پاى ناقه صالح عليه السلام را قطع كرد. حضرت پرسيد تيره بخت ترين امت من كيست؟ گفت: الله اعلم (خدا داناتر است) فرمود: كسى كه تو را به قتل مى رساند.(1)

ص:107


1- المعجم الكبير طبرانى، ج 2، ح 2037. و نيز از عمّار نقل است كه گفت: من و على بن ابى طالب در غزوة ذى العشيره با يكديگر رفيق و همسنگر بوديم، رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «آيا با دو تن از بدبخت ترين مردم شما را آشنا سازم؟» گفتم: «آرى.» فرمود: «(مردك سرخ روى) كودن قوم ثمود همان كه ناقه صالح را پى كرد. و اى على! دومى كسى است كه ضربتى بر فرق سر تو مى زند كه تا محاسنت به خون، رنگين مى شود.» الجامع الكبير، 7864/16:255؛ كنز العمال، 36442/13:140، مجمع الزوائد، 9:136 به نقل از ابن سمرة. نيز مراجعه شود: به المناقب خوارزمى 402/387؛ البداية و النهاية، 7، ص 324؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 1401/2:351.

[توضيح: قوم ثمود افرادى سركش و مغرور بودند؛ پيامبر آنها حضرت صالح عليه السلام هر چه آنها را نصيحت كرد، اثر نبخشيد. از آن حضرت معجزه خواستند او به اذن خدا در دل كوه ناقه اى (شتر ماده اى) بيرون آورد؛ آنها به جاى اينكه معجزه الهى را بپذيرند، آن ناقه را پى كردند و كشتند، آنها براى پى كردن و كشتن ناقه، فردى شقاوتمند و بى رحم به نام «قدار بن سالف» را بدين كار گماشتند و او با يك ضربت شمشير، شتر را پى كرد، و به عنوان «شقى ترين فرد گذشتگان» لقب گرفت و سه روز پس از اين ماجرا، بر اثر عذاب الهى، به هلاكت رسيدند.»

شرح در تفسير نمونه، ج 27، ص 61 و 62، الگوى آسمانى، ص 35؛ معارف و معاريف، ج 3، ص 1383.]

ص:108

67- زينت على عليه السلام

عن عمّار بن ياسر: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

يا عَلِيُّ، إنَّ اللهَ تَعالي قَدْ زَيَّنَكَ بِزِينَةٍ لَمْ تُزَيَّنُ العِبادُ بِزينَةٍ أحَبُّ إلَي اللهِ تَعالي مِنْها، هِيَ زينَةُ الأبْرارِ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ: الزُّهْدُ فِي الدُّنْيا، فَجَعَلَكَ لا تَزْرَاُ مِنَ الدُّنْيا شَيْئاً وَ لاتَزْرَاُ الدُّنْيا مِنْكَ شَيْئاً وَ وَهَبَ لَكَ حُبَّ المَساكِينَ، فَجَعَلَكَ تَرْضي بِهِمْ أتباعاً، وَ يَرْضُونَ بِكَ إماماً.

از عمّار بن ياسر روايت شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

اى على! خداى متعال تو را به زينتى آراسته است كه هيچ بنده اى به زيورى چنين مزين نگشته و خدا آن را بيش از هر زينت ديگرى دوست دارد و آن زهد در دنياست كه زينت نيكوكاران در نزد خداى با عزت و جلال است.

پس تو را طورى قرار داده كه نه ازدنيا دست تو را مى گيرد و نه دنيا چيزى از تو به دست مى آورد. خدا در وجود تو علاقه به مساكين را عطا كرد، پس تو را طورى قرار داده كه راضى شدى كه رهبر آنها باشى

ص:109

و آنان نيز به پيشوايى چون تو خشنودند.(1)

ص:110


1- حلية الاولياء، 1:71؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 715/2:212؛ مناقب اميرالمؤمنين على عليه السلام، 148/105 و دراسد الغابة 4:13 مانند آن ثبت شده است. و نزديك به اين مضمون در الفردوس، 8311/5:319 و جمع الجوامع، 1:968 آمده است. طبرانى در المعجم الاوسط (90 2178/3:89) از عمّار بن ياسر نقل كرده كه گفت: از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله شنيدم به على عليه السلام فرمود: «خداوند متعال تو را به زيورى آراسته است كه هيچ يك از بندگان را به زيورى مانند آن، نياراسته. خداوند متعال دوستى بينوايان و در كنار آنان بودن را مورد علاقه تو قرار داده و تو را به پيشوايى آنان برگزيده كه تو به آنان خشنودى و برايت پيروانى در نظر گرفته كه آنان به پيشوايى تو خرسندند. پس خوشا بر آنان كه تو را دوست بدارند و تو را مى پذيرند و واى بر آنهايى كه با تو دشمنى ورزند.» و خوارزمى در المناقب (128/117) از عمر بن عبد العزيز نقل كرده كه گفت: «بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله در ميان امت آن حضرت كسى را زاهدتر از على بن ابى طالب سراغ نداريم.» نيز نك: تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 1269/3:252. و در خصوص مصاديق زهد ايشان نك: همان كتاب، 256/3:239 و 142/232 و 1238/230 و ساير كتاب ها.

68- صاحب حوض كوثر

عن أبى هريرة و جابر بن عبدالله، قالا: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:

عَليُّ بْنُ أبي طالِبٍ صاحبُ حَوْضِي يَوْمَ الْقِيامَةِ.

از ابو هريره و جابر بن عبدالله نقل شده است كه گفتند: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

در روز قيامت صاحب حوض من على بن ابى طالب خواهد بود.(1)

ص:111


1- . المعجم الأوسط الطبرانى، 162/152/1؛ كنوز الحقائق، 2، ص 17.

69- نخستين مسلمان

عن أنس، عن رسول الله صلى الله عليه وآله:

صَلَّتِ المَلائِكَةُ عَلَيَّ وَ عَلي عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ سَبْعَ سِنينَ، وَ ذلِكَ أنَّهُ لَمْ تُرْتَفَعْ شَهادَةُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللهُ إلَي السَّماءِ إلّا مِنّي وَ مِنْ عَلِيٍّ.

انس نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

فرشتگان الهى مدت هفت سال بر من و على بن ابيطالب درود مى فرستادند. و اين در زمانى بود كه هنوز شعار توحيد و كلمه لا اله الا الله جز از من و على به آسمان بر نمى خاست.(1)

ص:112


1- مناقب خوازمى، 18/53؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 114/21:81. و در كتاب مناقب آل ابى طالب، 291/1 از ابوذر نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «فرشتگان الهى هفت سال بود كه بر من و على درود نثار مى كردند قبل از آن كه فردى به اسلام گرويده باشد.» و از ابن عباس نقل شده كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «اولين مردى كه با من نماز گزارد على بود.» الفردوس، 39/1:27؛ كنز العمال، 3992؛ الخصائص نسائى، 16. و در كتاب اسد الغابة، 4:18 از ابو ايوب انصارى نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «در حقيقت ملائكه هفت سال بر من و على درود و صلوات فرستادند زيرا كه از مردان جز او همراه من كسى نماز نگزارده بود.» [تعبير «رجل» در روايت قابل تأمل است گويا از ابتداى اسلام على تا زمانى كه بر او اطلاق رجل شده يعنى پانزده سالگى، غير از او احدى مسلمان نشده است. نيز نك: شرح سنن ابن ماجه، ج 1، ص 75 و 258.]

ص:113

70- على عليه السلام برادر پيامبر صلى الله عليه و آله

عن عبدالله بن عمر. قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

عَلِيٌْ أخي فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ.

از عبدالله بن عمر روايت است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

على برادر من است در اين جهان و سراى ديگر.(1)

ص:114


1- ترمذى درسنن، 7320/5:636 از ابن عمر روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله ميان اصحابش پيمان برادرى بست (على در اين موقع تنها ماند) در اين لحظه با ديدگان اشك آلود حضور پيامبر صلى الله عليه وآله رسيد و گفت: «يا نبى الله! بين ملازمان و همراهانتان پيوند اخوت ايجاد كردى ولى ميان من و كسى پيوند برادرى برقرار نفرمودى.» حضرت فرمود: «تو برادر من در اين جهان و سراى ديگر هستى.» حاكم در مستدرك، 3:14 و سيوطى در الجامع الصغير، ح 5589. و در كتاب مناقب سيدنا على عليه السلام از زيد بن ارقم نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: «تو برادر و رفيق منى.» و در فردوس الاخبار، 4182/3:15 از آن سرور صلى الله عليه وآله نقل است كه فرمود: «على برادر و عموزاده من است». ابن عساكر از عباس روايت آورده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بهترين برادرانم على، بهترين عموهايم حمزه است.» تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 1:138 و رجوع شود به مجمع الزوائد، 111/9 باب منزلته و مؤاخاته. گفتنى است كه حديث مؤاخات از احاديث مشهور بين فريقين است. و ايجاد پيوند برادرى بيش از يك نوبت انجام شده است. در حديث ديگر از مسند زيد بن ابى اوفى در باب مؤاخات چنين آمده است: وقتى على عليه السلام از تأخير پيوند برادرى اش شِكوه كرد، نبى مكرّم صلى الله عليه وآله فرمود: «قسم به خدايى كه مرا به حق مبعوث فرمود [پيمان] تو را به عقب نينداختم مگر براى اين كه تو را برادر خود كنم. تو برادر منى و نسبت به من چون هارون نسبت به موسايى با اين فرق كه پس از من پيامبرى نخواهد بود و تو برادر و وارث من هستى.» على گفت: «از تو چه چيزى به ارث مى برم يا رسول الله؟» فرمود: «آنچه را پيامبران پيش از من ارث گذاشتند.» پرسيد: «انبياى پيشين چه چيزى به ارث گذاشتند؟» فرمود: «كتاب خدا و سنت پيامبرانشان و تو با منى در قصرم در بهشت با دخترم فاطمه و تو برادر و رفيق منى.» اين حديث را احمد در كتاب مناقب على آورده. كنز العمال، 106 13:105 ح 36345. مى گويم: چه قدر شايسته است كه دوستدار على عليه السلام به هنگام ذكر احاديث «پيوند برادرى» كه رواياتش متواتر است به ترنم اين اشعار كه منسوب به امير مؤمنان عليه السلام است بپردازد. ترجمه اشعار طبق نقل كنز العمال، 13:112 چنين است: «رسول خدا صلى الله عليه وآله برادر و پدر خانم من است و حمزۀ سيد الشهدا عمويم مى باشد.» و جعفر طيّار كه (در بهشت) بامداد و شامگاه همراه فرشتگان پرواز مى كند برادر من است. و فاطمه دخت محمد صلى الله عليه وآله همسر و آرام جان من است كه گوشتش با گوشت و خونم در آميخته است. و نواده هاى پيامبر صلى الله عليه وآله (حسنين عليهما السلام) دو فرزند من از فاطمه اند، چه كسى از شما را نصيبى همچون نصيب من هست؟ بر تمام شما در ايمان به خدا و پيامبر پيشتازم در حالى كه هنوز خُرد بودم و به مرز بلوغ جسمى نرسيده بودم.

ص:115

71- برادر و وزير پيامبر صلى الله عليه و آله

قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

أخي وَ وَزيري، وَ خَيْرُ مَنْ أتَرَكُ بَعْدي، يَقْضي ديني، وَ يُنْجِزُ وَعْدي عَلِيُّ بْنُ أبي طالِب.

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

برادر و وزير، و بهترين شخصى كه بعد از خود مى گذارم و دين مرا تأديه كرده و وعده هايم را عملى مى سازد، على بن ابى طالب است.(1)

ص:116


1- المواقف فى علم الكلام نوشته ايجى، 409 و در ص 25 آن از نبى اكرم صلى الله عليه و آله آمده است. و از بريده همان طور كه در منابع آتى نيز خواهد آمد نقل است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «براى هر پيامبر، وصى و وارثى بود و على وصى و وارث من است.» الفردوس، 5009/3:336؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 1021/3:5 و 1022؛ مناقب خوارزمى، 74/84؛ المناقب ابن مغازلى 238/200؛ فتح البارى، 150/8. و در كتاب مناقب سيدنا على 29 به نقل از ربيعه آمده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به على فرمود: «تو برادر و همراه و وصى منى.» و از سلمان نقل است: عرض كردم: «اى رسول خدا! براى هر پيامبرى وصى اى بود، وصى شما كيست؟» حضرت جواب مرا نداد. روز بعد كه مرا ديد فرمود: «يا سلمان!» با عجله خود را به حضرت رساندم و عرض كردم: «بلى.» حضرت فرمود: «مى دانى وصى موسى كه بود؟» گفتم: «آرى، يوشع بن نون.» پرسيد: «چرا او وصى موسى بود؟» عرض كردم: «چون در آن روزگار داناترين آنان بود.» فرمود: «وصى و محل راز من و بهتر فردى كه پس از خود مى گذارم كه وعده هاى مرا وفا مى كند و دين مرا مى پردازد على بن ابى طالب است.» المعجم الكبير: 6063/221؛ مجمع الزوائد، 9:113. و نيز رجوع شود به المناقب خوارزمى، 38/67؛ كنز العمال، 32956/13:611؛ مناقب سيدنا على، 39.

ص:117

72- راه على عليه السلام حق است

عن عمّار بن ياسر، سمعنا رسول الله صلى الله عليه وآله يقول:

عَلِيُّ مَعَ الْحَقُّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ، لا يَفْتَرِقانِ حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَوْمَ القِيامَةِ.

عمّار بن ياسر گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

على با حق است و حق با على است؛ اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا در رستاخيز در كنار حوض كوثر بر من درآيند.(1)

ص:118


1- المعيار و الموازنه اسكافى، 119. و در تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 1172/3:153 از ابو ثابت غلام ابوذر نقل شده كه گفت: روزى نزد امّ سلمه رفتم ديدم على را ياد كرده مى گريست و مى گفت: از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: «على با حق و حق با على است و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا در قيامت در كنار حوض بر من وارد آيند.» از عبدالرحمن بن سعيد نقل است كه گفت: ما به اتفاق گروهى از مهاجران در حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله شرفياب بوديم كه على از آنجا گذشت. پيامبر فرمود: «حق با اين است.» اين سخن را هيثمى درمجمع الزوائد، 7:234 و ابن عساكر در تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 1171/3:153 نقل كرده اند: و از ابوموسى اشعرى نقل است كه رسول اعظم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: «تو با حقى و حق با تو است.» به روايت جناب عينى در مناقب سيدنا على، 29 و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، 24/18. مانند اين كلام از عايشه در كتاب مناقب سيدنا على، 15، نقل شده است. و در مجمع الزوائد، 9:134 هيثمى از امّ سلمه نقل كرده كه او هماره مى گفت: «على بر محور حق بود، هر كسى كه از او تابعيت نمود، از حق پيروى نمود و كسى كه او را رها ساخت، حق را رها كرد. اين ميثاقى است كه پيش از اين گرفته شده است.» نيز نك: الامامة و السياسة از دينورى، 1:78؛ صحيح ترمذى، 3114/5:133؛ المستدرك على الصحيحين، 3:124؛ مجمع الزوائد، 7:233.

ص:119

73- كينه هاى پنهان

عن على عليه السلام:

بَيْنَما رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله آخِذٌ بِيَدي، وَ نَحْنُ نَمْشي في بَعْضِ سكَكِ المَدينَةِ، إذْ أتَيْنا عَلي حَديقَةٍ، فَقُلْتُ: يا رَسولَ اللهِ، ما أحْسَنَها مِنْ حَديقَةٍ! قالَ: لَكَ في الجَنَّةِ أحْسَنُ مِنْها. ثُمَّ مَرَرْنا بِاُخْري فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ، ما أحْسَنَها مِنْ حَديقَةٍ! قالَ: لَكَ فِي الْجَنَّةِ أحْسَنُ مِنْها. حَتَّي مَرَرْنا بِسَبْعِ حَدائِقَ، كلُّ ذلِكَ أقُولُ: ما أحَسْنَهَا! وَ يَقُوُل: لَكَ فِي الجَنَّةِ أحْسَنُ مِنْها.

فَلَمّا خَلا لَهُ الطَّريقُ اعْتَنَقَني، ثُمَّ أجْهَشَ باكِياً. [قالَ: قُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ، مَا يُبْكيكَ؟ قالَ: ضَغائِنُ في صُدُورِ أقْوامٍ لا يُبْدُونَها لَكَ إلّا مِنْ بَعْدي].

قالَ: قُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ، في سَلامَةٍ مِنْ ديني؟

قالَ: في سَلامَةٍ مِنْ دينِكَ.

على عليه السلام مى گويد:

روزى به اتفاق رسول خدا در حالى كه دست مرا در

ص:120

دست خود داشت در بعضى از كوچه هاى مدينه مى رفتيم. از كنار باغى گذشتيم. عرضه داشتم يا رسول الله! اين باغ چه زيبا است! فرمود: باغى كه در بهشت براى تو مهيّا شده از اين زيباتر است. سپس قدم زنان به باغ ديگرى رسيديم، گفتم: اى پيامبر خدا، صلى الله عليه وآله اين باغ نيز زيبا است!

فرمود: باغ تو در بهشت زيباتر از آن است.

تا اينكه از هفت باغ گذشتيم در همه آنها من همان سخن پيشين را و آن حضرت همان پاسخ را تكرار كرديم. هنگامى كه به پايان راه رسيديم پيامبر صلى الله عليه وآله مرا در آغوش گرفت و سخت بگريست.

عرضه داشتم: اى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله، چرا مى گريى؟

فرمود: از كينه هايى كه در سينه گروهى عليه تو نهفته شده و آشكار نمى كنند مگر پس از آنكه مرا از دست بدهند.

پرسيدم: آيا من بر سلامت دينم خواهم بود؟

فرمود: بله در سلامت دينت مى مانى.(1)

ص:121


1- مسند ابى يعلى، 561/1:285؛ تاريخ بغداد، 12:398؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 827831/2:321؛ فضائل الصحابة ابن حنبل، 2، ص 1102/652.

74- پدرم فداى شهيد تنها!

عن عائشة: رَأيْتُ النَّبِى صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الْتَزَمَ عَلِيّاً وَ قَبَّلَهُ وَ يقُول:

بِأبيِ الوَحيدُ الشهيدُ، بأبي الوحيدُ الشهيدُ.

از عايشه نقل شده است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله را ديدم كه على را به خود چسبانده و مى بوسيد و مى فرمود:

پدرم فداى آن شهيد تنها باد، پدرم فداى شهيد تنها.(1)

ص:122


1- مسند ابى يعلى، 4558/4:318؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 1376/3:285.

75- هم درجه پيامبر صلى الله عليه و آله

عن على عليه السلام: ان رسول الله صلى الله عليه وآله أخذ بيد حسن و حسين فقال:

مَنْ أحَبَّنيَ وَ أحَبَّ هذَيْنِ وَ أباهُما وَ أمَّهُما كانَ مَعِيَ في دَرَجَتي يَوْمَ القِيامَةِ.

از على عليه السلام روايت است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله دست حسن و حسين را گرفت و فرمود:

هر كس مرا و اين دو نفر و پدر و مادرشان را دوست داشته باشد، در روز قيامت با من در يك رتبه خواهد بود.(1)

[توضيح: اين بدان جهت است كه هر كس مردمى را دوست داشته باشد با آنها محشور مى شود.]

ص:123


1- سنن ترمذى، 37733/5:641؛ مسند احمد بن حنبل، 576/1:168؛ فضائل الصحابة، 1185/2:964؛ تاريخ بغداد، 13:287؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 95/52 و 96؛ اسد الغابة، 4:29.

76- پرسش در قيامت

عن أبى برزة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

لاتَزُولُ قَدَما عَبْدٍ حَتي يُسْألَ عَنْ أرْبَعَةٍ:

عَنْ جَسَدِهِ فيما أبْلاهُ، وَ عُمْرِهِ فيما أفْناهُ، وَ مالِهِ مِنْ أيْنَ إكْتَسَبَهُ وَ فيما أنْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّ أهْلِ البَيْتِ.

فَقيلَ: يا رَسُولَ اللهِ، فَما عَلامَةُ حُبِّكُمْ؟

فَضَرَبَ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِيَدِهِ عَلي مِنْكَبِ عَليٍ عَلَيْهِالسَّلامُ.

ابن برزه روايت كرده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

هيچ بنده اى [روز قيامت] گام از گام بر نمى دارد تا از چهار چيز بازخواست شود: از جسدش كه در چه راهى آن را فرسوده، از عمرش كه آن را در چه راهى صرف نموده، از مالش كه از كجا آورده و در چه راهى خرج كرده، و از دوستى با ما اهل بيت [كه در دل پرورده يا نه؟]

سؤال شد: اى رسول خدا! نشانه دوستى با شما [پس از شما] چيست؟

ص:124

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله دست خود را بر شانه على عليه السلام [كه كنارش ايستاده بود] زد.(1)

ص:125


1- المعجم الاوسط، 2191/2:348؛ المناقب خوارزمى، 59/77؛ مجمع الزوائد، 246/10.

77- دوست على عليه السلام مؤمن و دشمنش منافق است

عن أبى ذر: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول لعلى عليه السلام:

إنَّ اللهَ أخَذَ مِيثاقَ المُؤْمِنينَ عَلي حُبِّكَ، وَ أخَذَ مِيثاقَ المُنافِقينَ عَلي بُغْضِكَ. وَ لَوْ ضَرَبْتَ خَيْشُومَ المُؤْمِنِ ما أبْغَضَكَ، وَ لَوْ نَثَرْتَ الدَنانِيرَ عَلي المُنافِقِ ما أحَبَّكَ. يا عَلِيُّ، لايُحِبُّكَ إلّا مُؤْمنٌ، وَ لايُبْغِضُكَ إلّا مُنافِقٌ.

از ابوذر روايت است كه گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود:

خداوند به دوستى تو از مؤمنان پيمان گرفته و نيز بر دشمنى تو از منافقان پيمان گرفته و اگر تو (با شمشيرت) بر بينى مؤمنى ضربه وارد كنى تو را دشمن نخواهد داشت و دل آزرده نخواهد شد. و چنانچه دينارها را به پاى منافق بريزى تو را دوست نخواهد داشت.

ص:126

اى على! تو را دوست نمى دارد مگر مؤمن (به خدا و رسول) و با تو دشمنى نمى كند مگر دورو و منافق.(1)

ص:127


1- تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 695/2:204. و از عمران بن حصين نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به على فرمود: «دوستى تو را جز مؤمن بر نمى گزيند و جز منافق، دشمنى تو را به دل ندارد.» المعجم الاوسط طبرانى، 4151/4:264. و از امّ سلمه نقل شده كه نبى اكرم صلى الله عليه و آله به على فرمود: «هيچ مؤمنى تو را دشمن نمى دارد و منافق هرگز دوستدار تو نخواهد شد.» مسند ابن حنبل، 26569/10:176؛ سنن ترمذى، 3717/5:635؛ البداية و النهاية، 7:355؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 99/2:208. و از ابو سعيد خدرى نقل شده كه گفت: «ما گروه انصار هماره منافقان را به دشمنى آنها نسبت به على بن ابى طالب مى شناختيم.» سنن ترمذى، 3717/5:635؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 718/2:220؛ تاريخ الخلفاء، 202؛ فضائل الصحابة ابن حنبل، 1086/2:639. از ابن مسعود نقل است كه گفت: شنيدم نبى مكرم صلى الله عليه وآله مى فرمود: «كسى كه گمان كرده است به من و آنچه آورده ام ايمان آورده در حالى كه با على دشمنى مى كند، دروغگو و مؤمن نيست.» تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 712/2:210. نيز مراجعه شود به كتب: صحيح مسلم، 78/1:86؛ صحيح ترمذى، 3736/5:643؛ سنن ابن ماجه، 114/1:42؛ مسند ابن حنبل، 1:84 و 731/204؛ فضائل الصحابة ابن حنبل، 948/2:564؛ سنن نسائى، 117/8؛ تاريخ بغداد، 2:255 و 14؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 683/2:191، و 91/1:63.

78- به دوستى على عليه السلام فرزندانتان را بشناسيد

قال رسول الله صلى الله عليه وآله - فى صفة على عليه السلام -:

يا أيُّهَا النّاسُ، إمْتَحِنُوا أوْلادَكُمْ بِحُبِّهِ، فَإِنَّ عَلِيّاً لا يَدْعُو إلي ضَلالَةٍ وَ لايَبْعُدُ عَنْ هديً، فَمَنْ أحَبَّهُ فَهُوَ مِنْكُمْ، وَ مَنْ أبْغَضَهُ فَهُو لَيْسَ مِنْكُمْ.

رسول خدا صلى الله عليه وآله در صفت على عليه السلام فرمود:

اى مردم! فرزندانتان را به دوستى على عليه السلام آزمايش كنيد، زيرا على به گمراهى نمى خواند، و كسى را از هدايت دور نمى نمايد، هر فرزندى او را دوست داشت از شماست (حلال زاده است) و هر فرزندى او را دشمن داشت، از آن شما نيست (نامشروع است).(1)

ص:128


1- تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 730/2:225. از محبوب بن ابى الزناد نقل است كه گفت: انصار گفتند: ما فرزندان نامشروع را به سبب دشمنى با على بن ابيطالب داشتند مى شناختيم. تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 729/2:224 و 728؛ و به سند ديگر در ح 737. و از شافعى نقل است كه گفت: شنيدم مالك بن انس گفت: «ما ميزانى براى شناخت فرزندتان نامشروع جز بغض و دشمنى آنان با على بن ابى طالب در دست نداشتيم.» مناقب على بن ابى طالب، ابن مردويه، 57/76. و انس گويد: «پس از جنگ خيبر، عادت چنان شده بود كه مرد، فرزند خود را به دوش مى گرفت و سر راه على مى ايستاد، چون چشمش به آن حضرت مى افتاد صورتش را به سوى على مى نمودو با انگشت به سوى او اشاره مى كرد و به فرزند خود مى گفت: «فرزندم! آيا اين مرد كه مى آيد دوست دارى؟» اگر كودك مى گفت آرى، او را در بر مى گرفت و مى بوسيد، و اگر مى گفت: نه، او را بر زمين گذاشته و مى گفت: برو به (قوم) مادرت بپيوند. من فرزندى كه على را دوست ندارد نمى خواهم.» تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 837/2:224.

ص:129

79- راهنمايى پيامبر صلى الله عليه وآله

قال الإمام الحسن عليه السلام:

أرْسَلَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إلَي الأنْصارِ فَأتَوْهُ، فَقالَ لَهُمْ: يا مَعْشَرَ الأنْصارِ، ألا أدُلُّكُمْ عَلي ما إنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ؟

قالُوا: بَلي يا رَسُولَ اللهِ. قالَ: هذا عَلِيٌّ، فَأحِبُّوهُ بِحُبّي وَ كَرِّمُوهُ لِكَرامَتي، فَإنَّ جِبْرَئيلَ عَلَيْهِالسَّلامُ أمَرَنِي بِالَّذي قُلْتُ لَكُمْ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.

امام حسن عليه السلام فرمود:

رسول خدا صلى الله عليه و آله پيكى به سوى انصار فرستاد و آنان را فرا خواند، انصار اجابت كردند. حضرت به آنان فرمود:

اى گروه انصار! آيا مى خواهيد شما را به چيزى راهنمايى كنم كه اگر به آنان چنگ زنيد، هرگز گمراه نشويد؟

گفتند: يا رسول الله بفرماييد.

فرمود: اين شخص على (بن ابى طالب) است، او را به سبب محبت و دوستى با من، دوست بداريد و او

ص:130

را به گراميداشت من، گرامى بداريد؛ زيرا اين گفته را خداى عزّوجل به من فرمان داد تا به شما بگويم.(1)

ص:131


1- المعجم، 2749/3:88؛ حلية الاولياء، 1، ص 63. زيد بن ارقم، گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «آيا شما را راهنمايى كنم بر چيزى كه اگر درباره آن پرسش كنيد به هلاكت نمى افتيد؟ همانا ولى شما خدا است و امامتان على بن ابى طالب، پس بر اين خيرخواهى كنيد و تصديقش نماييد كه جبرئيل چنين فرمانى برايم آورد.» شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، 3:98؛ مناقب ابن مردويه، 147/120.

80- بيت رفيع على و فاطمه عليهما السلام

عن أنس بن مالك و بردة:

قَرَأ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هذِهِ الآيَةَ: (فِي بُيُوتٍ أذِنَ اللهُ أنْ تُرْفَعَ)، فَقامَ إلَيْهِ رَجُلٌ فَقالَ: أيُّ بُيُوتٍ هذِهِ يا رَسُولَ اللهِ؟

قالَ: بُيُوتُ الأنْبِياءِ.

فَقامَ إلَيْهِ ابُوبَكْرٍ، فَقالَ: يا رسولَ اللهِ، هَذا الْبَيْتُ مِنْها؟ - لَبَيْتُ عليٍّ وَ فاطِمةَ - قالَ: نَعَمْ مِنْ (أفاضِلِها).

از انس بن مالك و بريده نقل شده است كه گفتند:

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله اين آيه شريفه (فى بيوت اذن الله ان ترفع [توبه/ 36]) را در جمع ياران تلاوت فرمود، يكى از آن ميان برخاست و گفت: كدامين خانه ها مورد نظر است يا رسول الله؟ حضرت پاسخ داد: خانه هاى انبياء الهى.

ابوبكر برخاست و اشاره به خانه على و فاطمه كرد و گفت: اى رسول خدا! آيا اين خانه هم شامل اين بيوت مى باشد؟

حضرت جواب فرمود: بلى اين خانه جزء

ص:132

شرافتمندترين و با فضيلت ترين آن خانه ها مى باشد.(1)

ص:133


1- الدر المنثور 6:203؛ شواهد التنزيل، 568/1:534 و در مناقب ابن مردويه 98/99 مردى از ابن عمر تقاضا كرد برايش از على بن ابى طالب گويد: او گفت: «مى خواهى موقعيت و منزلتش را نزد نبى اكرم صلى الله عليه وآله بدانى؟ به خانه اش بنگر كه وسط خانه هاى پيامبر صلى الله عليه وآله واقع شده است.» و نسايى در الخصائص، 107/204 از سعد بن عبيده نقل كرده كه گفت: مردى نزد ابن عمر آمد و از او درباره على پرسش كرد. وى در پاسخ گفت: «درباره على از من سؤال نكن، به خانه اش بنگر كه نسبت به بيوت پيامبر صلى الله عليه وآله چه موقعيتى دارد.»

81- توصيه درباره على عليه السلام

قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

مَن سَرَّهُ أنْ يَحْيا حَياتي وَ يَمُوتَ مَماتي وَ يَسْكُنََ جَنَّةَ عَدْنٍ غَرَسَها رَبّي فَلْيُوالِ عَلِيّاً مِنْ بَعْدي وَلْيُوالِ وَلِيَّهُ، وَلْيَقْتَدِ بِالْأئِمَّةِ مِنْ بَعْدي، فَإنَّهُمْ عِتْرَتي، خُلِقُوا مِنْ طينتي، رزِقُوا فَهْماً وَ عِلْماً، وَ وَيْلٌ لِلْمُكَذِّبينَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أمَّتي، القاطِعينَ فيهِمْ صِلَتي، لا أنا لَهُمُ اللهُ شَفاعَتي.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

هر كه بدين دلشاد است كه چون من زيست كند، و چون من بميرد، و در بهشت عدن كه پروردگار درختان آن را غرس كرده است جاى گيرد، بايستى بعد از من از على هوادارى كند و هوادار هواداران او باشد، و از امامان پس از من پيروى كند؛ زيرا آنان عترت من هستند، از سرشت من آفريده شده اند و فهم و علم روزى آنان ساخته اند. پس بدا بر تكذيب كنندگان از امت من كه پيوند مرا دربارۀ آنان بگسلد، خداوند شفاعت مرا شامل حالشان نگرداند.(1)

ص:134


1- حلية الاولياء، 1:86؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 596/2:95؛ كنزالعمال، 217/6؛ منتخب كنز العمال (چاپ شده در حاشيه المسند، 945) و غير آن مثل فرائدالسمطين، كفاية الطالب؛ مسند احمد، مناقب على عليه السلام و.... نك: كتاب ديگر ما به نام امان الأمة من الضلال و الاختلاف و در كنز العمال نيز مانند آن از زياد بن مطرف، 55/6 نقل شده است.

ص:135

82- خداوند، دل عليعليه السلام را به ايمان آزموده است

عن أمير المؤمنين عليه السلام:

جاءَ سُهَيْلُ بنُ عَمْرو إلي رَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، إنَّهُ قَدْ خَرَجَ إلَيْكَ اناسٌ مِنْ أرِقّائِنا لَيْسَ بِهِمْ لِلدّينِ تَعَبُّداً فَارْدُدْهُمْ عَلَيْنا. فَقالَ ابُوبَكْرٍ وَ عُمَرْ: صَدَقَ يا رَسُولَ الله. فَقَالَ النَّبيُّ صَلَّي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ: لَنْ تَنْتَهُوا يا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ حَتّي يَبْعَثَ اللهُ عَلَيْكُمْ رَجُلاً مِنّي امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلْإيمانِ يَضْرِبُ رِقابَكُمْ عَلَي الدّينِ وَ أنْتُمْ مُتَجَفِّلُونَ عَنْهُ اجْفالَ النِّعَمِ. فَقالَ ابُوبَكرٍ: أنَا هُوَ يا رَسُولَ اللهِ؟

قالَ: لا.

قالَ عُمَرُ: أنَا هُوَ يا رَسُولَ اللهِ؟

قالَ: لا، وَ لِكَنَّهُ خاصِفُ النَّعْلِ.

قالَ: وَ كانَ في كَفِّ عَلِيٍّ نَعْلٌ يَخْصَفُها لِرَسُولِ اللهِ صَلَّي اللهُعَلَيْهِوَآلِهِ.

از على عليه السلام نقل شده كه فرمود:

ص:136

سهيل بن عمرو [همراه عده اى از قريشيان مكه] نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد و عرض كرد:

يا محمد! گروهى از فرزندان، برادران و بردگان ما نزد تو آمده اند. آنان نه به دليل علاقه به دين و نه براى فهم وانديشه آمده اند (به عبارت ديگر) نسبت به دين، هيچ التزام و تعبدى ندارند آنان را به سوى ما بازگردان.

ابوبكر و عمر بر سخنان او صحه گذاشتند اما نبى اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اى گروه قريش! شما هرگز به اصلاح نمى رسيد تا آن كه كسى را به سويتان گسيل دارم كه خداوند، دلش را به ايمان آزموده است تا شما را بر اساس آموزه هاى دينى گردن زند و شما همچون شترمرغ سركش از او فرار مى كنيد و طغيان مى ورزيد.

ابوبكر گفت: آيا آن مرد كه مى گوييد منم اى پيامبر خدا؟

فرمود: خير.

عمر گفت: آن كس منم اى پيامبر خدا؟

فرمود: آن مرد همان اصلاح كنندۀ كفش است.

سهيل بن عمر گويد: در دست على كفش رسول خدا صلى الله عليه وآله بود كه آن را وصله مى كرد.(1)

ص:137


1- تاريخ بغداد، 1:133 و 8:433؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 873/2:366؛ خصائص على عليه السلام از نسايى، 31/85.

83- علم على عليه السلام

قال أبو سعيد الخدرى: سألت رسول الله صلى الله عليه وآله عن قولِ اللهِ تَعالى: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»؟ قال:

ذاكَ أخي عَلِيُّ بْنُ أبي طالِبٍ.

از ابوسعيد خدرى روايت شده كه گفت: من دربارۀ آيه شريفه (و من عنده علم الكتاب) (و كسى كه علم كتاب نزد اوست) از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله سؤال كردم، حضرت فرمود:

آن شخص برادرم على بن ابى طالب است.(1)

ص:138


1- شواهد التنزيل، 422/1:400. نيز رجوع كنيد: توضيح الدلائل، 161؛ تفسير القرآن قرطبى، 9:236.

84- حكمت امام على عليه السلام

عن حميد بن عبدالله بن يزيد المدنى: ذكر عند النبى صلى الله عليه وآله قضاء قضى به على بن أبى طالب، فأعجب النبى صلى الله عليه وآله، فقال:

اَلْحَمْدُ لله الَّذي جَعَلَ فينا الحِكْمَةَ أهْلَ الْبَيْتِ.

از حميد بن عبدالله بن يزيد مدنى روايت شده: على قضاوتى كرده بود و در نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله سخن از آن قضاوت رفت، رسول اكرم صلى الله عليه وآله بسيار خوشحال شد و فرمود:

حمد و سپاس ويژۀ خداوندى است كه حكمت را در ما خاندان قرار داد.(1)

ص:139


1- فضائل الصحابة احمد بن حنبل، 1113/2:654. و در روايت ديگرى فرمود: «سپاس خداوندى را كه در بين اهل بيت كسى را قرار داد كه به طريقۀ داود عليه السلام به قضاوت مى پردازد.» مناقب ابن مردويه، 90/92. نيز رجوع شود: المسند، حميدى، 785/2:345؛ الجامع الكبير، 406/15:636.

85- رسول خداصلى الله عليه و آله در مبارزه است با دشمن عليعليه السلام

عن أبى هريرة: نظر النبى صلى الله عليه وآله إلى على و حسن و حسين و فاطمة عليهم السلام، فقال:

أنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُم، وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ.

از ابوهريره روايت است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله به على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام - كه بر آنان درود خدا باد - نگريست و فرمود:

من در جنگم با كسى كه با شما در جنگ باشد و آشتى هستم با هر كه با شما در صلح و سلامت باشد.(1)

ص:140


1- مسند احمد بن حنبل، 9704/3:446؛ المستدرك على الصحيحين، 473/3:161 و 4714؛ تاريخ بغداد، 7:137؛ المعجم الكبير، 2621/3:40؛ البداية و النهاية، 8:36. از زيد بن ارقم نقل است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله در بيمارى اى كه به رحلتش منجر شد با مهربانى رو به سوى على و فاطمه و حسن و حسين كردو فرمود: «من در جنگم با كسى كه با شما بجنگد، و صلحم با كسى كه با شما از در آشتى درآيد.» تهذيب تاريخ دمشق، 319. نيز رجوع فرماييد به: سنن ترمذى، 3870/5:699؛ سنن ابن ماجه: 145/52. از ابو سعيد خدرى نقل است كه گفت: بعد از ازدواج على با فاطمه، نبى مكرم صلى الله عليه وآله چهل روز صبحگاهان به در خانه فاطمه مى آمد و مى فرمود: «من سرا پا جنگم با هر كه با شما بجنگد و سرا پا دوستم با فردى كه با شما دوستى نمايد.» فضائل سيدة النساء از ابوحفص عمر بن شاهين، 29. و در كنزالعمال از زيد بن ارقم نقل است كه پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله به فاطمه و على و حسن و حسين فرمود: «من در نبردم با كسى كه با شما بستيزد و در صلح و آشتى ام با كسى كه با شما در صلح و صفا باشد.» متقى هندى اين روايت را از شمارى از كتاب هاى عامه نقل كرده است: 37618/13:640.

ص:141

86- اولين از اولوا الامر

قال أمير المؤمنين عليه السلام: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

شُرَكائِيَ الَّذينَ قَرَنَهُمُاللهُ بِنَفْسِهِ وَ بي وَأنْزَلَ فيهِمْ: «يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أطيعُوا اللهَ وَأطِيعُوا الرَّسُولَ» الآيةَ، فَإنْ خِفْتُمْ تَنازُعاً في أمْرٍ فَأرْجِعُوهُ إليَ اللهِ وَ الرَّسُولِ وَ اوُلِي الأمْرِ، قُلْتُ: يا نَبِيِّ اللهِ، مَنْ هُمْ؟

قالَ: أنْتَ اوَّ لُهُمْ.

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: نبى مكرم صلى الله عليه وآله فرمود:

شركاى من آنان اند كه پروردگار به خود و من، نزديكشان ساخته و در خصوص ايشان اين آيت را فرو فرستاده (اى ايمان آورندگان! از خدا اطاعت كنيد و از رسول خدا نيز فرمانبردارى نماييد) تا آخر آيه. پس اگر از درگيرى و كشمكش بيمناك شديد آن را به خدا و رسول و اولوالامر ارجاع دهيد.

گفتم: اى رسول خدا صلى الله عليه وآله اولوا الامر كيان اند؟

ص:142

فرمود: تو اولين شان هستى.(1)

ص:143


1- شواهد التنزيل، 202/1:89. مى گويم: «ايشان نخستين امام از امامان دوازده گانه است و دومين آنها حسن و حسين تا امام دوازدهم حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف كه زمين را آكنده از عدل و داد خواهد كرد پس از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد. ائمه دوازده گانه همانان هستند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در نصوص معتبر به امامتشان تصريح فرموده براى دريافت اطلاع گسترده به كتاب منتخب الاثر، ج 1، مراجعه فرماييد.»

87- وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله لعبد الرحمن بن عوف:

يا عَبْدَالرَّحْمنِ، أنْتُمْ أصْحابي وَ عَلِيُّ بْنُ أبي طالبٍ مِنّي وَ أنَا مِنْ عَلِيٍّ، فَهُوَ بابُ عِلْميَ وَ وَصيّي، وَ هُوَ وَ فاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ هُمْ خَيْرُ الأرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ كَرَماً.

از ابن عباس، روايت شده كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله به عبدالرحمن بن عوف فرمود:

اى عبدالرحمن! شما ملازمان و همراهان من هستيد و على بن ابى طالب از من است و و من از او هستم. او باب علم من و وصى من است. او و فاطمه و حسن و حسين بهترين اهل زمين هستند در اصالت و شرافت و كرامت.(1)

ص:144


1- ينابيع المودة، 973/2:333؛ مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى، 1:60.

88- پيشى گيرندگان

عن ابن عباس عن النبى صلى الله عليه وآله قال:

السبقُ ثَلاثَةٌ: السابِقُ إلي مُوسي، يُوشَعُ بْنِ نُون وَ السّابِقُ إلي عيسي، صاحِبُ ياسين، وَ السابِقُ إلي مُحَمَّدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيُّ بْنُ ابِي طالِبٍ.

ابن عباس از رسول اعظم صلى الله عليه وآله نقل كرده است كه حضرت فرمود:

سبقت جويان خلق [در ايمان به پيامبران] سه نفرند: كسى كه به سوى موسى سبقت گرفت و او يوشع بن نون است. و پيشى گيرنده در امت عيسى صاحب ياسين است. و سبقت گيرنده در امت محمد صلى الله عليه و آله، على بن ابى طالب است.

[نكته 1: مراد از سابقون، كسانى هستند كه در پذيرش دين حق از ديگران پيشى گرفتند.

نكته 2: مناوى گفته: راستى اين چه فضيلت بزرگى براى على عليه السلام است و چه بسيار صفات برجسته اى است كه در او وجود داشت و ديگران از آن برخوردار نبودند.](1)

ص:145


1- مجمع الزوائد، 9:102 به نقل از طبرانى.

89- برترين انسان ها

قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

خَيرُ رِجالِكُمْ عَلِيُّ بْنُ أبي طالِبٍ، وَ خَيْرُ شَبابِكُمْ الحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ، وَ خَيْرُ نِسائِكُمْ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحمدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِمْ.

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: بهترين مردان شما على بن ابى طالب، و بهترين جوانانتان حسن و حسين هستند، و بهترين بانوان شما دخت محمد عليهم السلام است.(1)

ص:146


1- تاريخ بغداد، 2280/4:392.

90- بهترين انسان

عن حذيفة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

عَلِيٌّ خَيْرُ الْبَشَرِ فَمَنْ أبي فَقَدْ كَفَرَ.

از حذيفه نقل است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

على، برترين انسان است؛ هر كه نپذيرد، كافر است.(1)

ص:147


1- تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 963/962/2:444؛ كنز العمال، 33045/11:625؛ و در الفردوس، 3175/3:62 چنين ثبت شده است: «على بهترين انسان است هر كس در اين شك نمايد كافر است.» ابن عساكر از عطاء نقل كرده است كه گفت: از عايشه دربارۀ على عليه السلام پرسيدم، او گفت: «او بهترين بشر است و در آن شك نمى كند مگر كافر.» در همان منبع (تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 972/2:488) نيز مراجعه شود به موضح اوهام الجمع و التفريق، 1:394. كنوز الحقائق، به نقل از ابو يعلى: «على بهترين بشر است، كسى كه در آن شك نمايد كافر است» و در كفاية الطالب، اثر گنجى شافعى، ص 119 از عطاء نقل است كه از عايشه از على پرسيدم، گفت: ذلك خيرا لبشر لا يشك فيه الا كافر (او بهترين بشر است و در آن شك نمى كند مگر كافر.) و محدث بزرگ و امين ابو محمد جعفر بن احمد بن على قمى ساكن رى كتابى مستقل در اين زمينه دارد به نام (نوادر الاثر فى على عليه السلام خير البشر صلوات الله عليه) و در اين كتاب نزديك به هفتاد و پنج طريق براى اين حديث نوشته است.

91- نخستين مسلمان

عن سلمان الفارسى قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

أوَّ لُكُمْ وارِداً عَلَيَّ الْحَوْضَ أوَّ لُكُمْ اسْلاماً عَلِيُّ بْنُ أبي طالبٍ.

از سلمان فارسى نقل شده است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

اولين فردى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شود نخستين كسى است كه اسلام آورد و او على بن ابى طالب است.(1)

ص:148


1- تاريخ بغداد، 2:81؛ المناقب ابن مغازلى، 22/16؛ الفردوس، 93/41/1؛ المستدرك على الصحيحين، 4662/147/3؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام) 115/1:82. و از عمر نقل شده كه گفت من و ابو عبيده و ابوبكر و گروهى از انصار با يكديگر بوديم كه رسول خدا صلى الله عليه وآله دست بر شانه على زد و فرمود: «اى على! تو نخستين گرونده اى كه ايمان آورد و مسلم نخستى كه اسلام را برگزيد و تو نسبت به من منزلت هارون نسبت به موسى را دارى.» مراجعه شود به جواهر المطالب اثر باعونى شافعى، 1:37.

92- هم نشينان پيامبر صلى الله عليه وآله در بهشت

عن ابن مردويه: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

في الجَنَّةِ دَرَجَةٌ تُدْعي «الوَسِيلَةَ» فَإذا سَألْتُمُ اللهَ فَاسْألُوا لِيَ الْوَسيلَةَ، قالوُا: يا رَسُولَ اللهِ، مَنْ يَسْكُنُ مَعَكَ فِيها؟ قَال: عَلِيٌّ وَفاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ.

از ابن مردويه نقل است كه گفت: نبى مكرم صلى الله عليه وآله فرمود:

در بهشت درجه اى «وسيله» نام است. پس وقتى كه از خداوند چيزى براى من مى خواهيد، «وسيله» را درخواست كنيد.

افراد حاضر پرسيدند: چه كسى در جوار شما در آن درجه سكونت خواهد گزيد؟ فرمود: على و فاطمه و حسن و حسين.(1)

ص:149


1- تفسير ابن كثير 2:68؛ كنز العمال، 34195/12:103، و 37616/13:639؛ مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى، 67/141، سيوطى در مسند على بن ابى طالب عليه السلام، 1:350، مسند فاطمه سلام الله عليه، 69؛ الجامع الكبير 8070/16:305 حديث را روايت كرده. المناقب ابن مغازلى، 295/247.

93- اطاعت عليعليه السلام، اطاعت پيامبرصلى الله عليه و آله

قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

مَنْ أطاعَني فَقَدْ أطاعَ اللهَ وَ مَنْ عَصاني فَقَدْ عَصَي اللهَ، وَمَنْ أطاعَ عَلِيّاً فَقَدْ أطاعَني، وَ مَنْ عَصي عَلِيّاً فَقَدْ عَصاني.

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

هر كس از من پيروى نمايد در حقيقت از خدا فرمانبرى كرده است و هر كس نافرمانى من كند در واقع نافرمانى خدا كرده است و هر كس از على اطاعت كند، در حقيقت از من پيروى كرده و هر كس از على نافرمانى كند از من نافرمانى كرده است.(1)

ص:150


1- المستدرك، 3:121. حاكم نيشابورى مى گويد: «اين حديث، سندش صحيح است و نويسنده كنز العمال از ابوذر چنين نقل كرده كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: هر كس از تو جدا شود، از من جدا شده و هر كس از من جدا شود در حقيقت از خدا جدا شده است.» 60:156.

94- خصال سه گانه

عن سعد، سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول لعلى عليه السلام ثلاث خصال لأن يكون لى واحدة منها أحب إلى من الدنيا و ما فيها، سمعته يقول:

أنْتَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسي إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: لَاُعْطِيَنَّ الرايَةَ غَداً رَجُلاً يُحِبُّ اللهَ وَالرَّسُولَ وَ يُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ لَيْسَ بِفَرّارٍ. وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ.

از سعد نقل است كه گفت:

سه جمله (خصلت) است كه اگر يكى از آنها در من بود از دنيا و آنچه در آن است بيشترش ارج مى نهادم.

شنيدم پيامبر صلى الله عليه وآله به على مى گويد:

منزلت تو به من همان منزلت هارون به موسى است با اين تفاوت كه ديگر بعد از من نبوت نيست.

و شنيدم در روز فتح خيبر درباره او فرمود:

فردا بيرق جنگ را به كسى خواهم سپرد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند و هيچ گاه به دشمن پشت نمى كند و نمى گريزد.

ص:151

و شنيدم فرمود:

هركس كه من مولاى اويم على مولاى اوست.(1)

ص:152


1- كنز العمال 13، ح 36595 به نقل از ابن جرير. نيز رجوع فرماييد به ح 36493 و 36496. مى گويم: «اين احاديث از روايات متواتر و قطعى الصدور است.»

95- حديث كساء

قال أمير المؤمنين عليه السلام:

جَمَعَنا رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله في بَيْتِ امِّسَلَمَة، أنَا وَفاطِمَةَ وَحَسَناً وَحُسَيْناً، ثُمَّ دَخَلَ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله في كِساءٍ لَهُ، وَأدْخَلْنا مَعَهُ، ثُمَّ ضَمَّنا، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيْتي، فَأذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً.

فَقالَتْ امُّ سَلَمَة: يا رَسُولَ اللهِ، فَأنا؟ - وَ دَنَتْ مِنْهُ - فَقالَ: أنْتِ مِمَّنْ أنْتِ منْهُ، وَأنْتِ عَلي خَيْرٍ. أعادَ رَسولُ اللهِ، ثَلاثاً يَصْنَعُ ذلِكَ.

امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

رسول خدا صلى الله عليه وآله من و فاطمه و حسن و حسين را در بيت ام سلمه گرد آورد و زير رداى خود رفت؛ ما را هم به زير عبا برد و در آغوش خود جاى داده آن گاه فرمود: خدايا! اهل بيت من اينها هستند؛ رجس و ناپاكى را از ايشان زائل فرما و طهارت و پاكى را نصيب آنان قرار ده.

ام سلمه گفت: يا نبى الله! پس من چه؟ - و او

ص:153

نزديك رسول اقدس صلى الله عليه وآله واقع شده بود.

پيامبر فرمود: تو از همانى كه تو از آنى و تو در مسير خير هستى [اما از ما اهل بيت و اين جماعت پنج تن نيستى]. رسول خدا اين كار را سه بار تكرار نمود.(1)

ص:154


1- شواهد التنزيل، 672/2:52؛ نيز رجوع فرماييد به المناقب ابن مغازلى، 346/302؛ المستدرك على الصحيحين، 4802/3:188؛ المناقب خوارزمى، 32/63؛ فضائل الصحابه ابن حنبل، 978/2:577؛ مسند ابن حنبل، 16985/6:45؛ المصنف از ابن ابى شبيه، 40/7:501. سنن ترمذى، 3787/5:663 و غير آنها. احاديث اين باب بسيار و در حد تواتر مى باشد و در غير مصادر ياد شده در مجامع روايى و تفاسير و كتب تاريخى نقل شده است.

96- على و فاطمه عليهما السلام از من هستند

عن ابن عباس فى حديث زواج فاطمه و على عليهما السلام: ثم التزمهما [رسول الله صلى الله عليه وآله] فقال:

اللّهُمَّ إنَّهُما مِنّي وَ أنَا مِنْهُما، اللّهُمَّ كَما أذْهَبْتَ عنِّي الرِّجْسَ وَطَهَّرْتَني فَطَهِّرْهُما.

از ابن عباس در ضمن روايت ماجراى ازدواج على و فاطمه عليهما السلام آمده است:

رسول خدا صلى الله عليه وآله زوجين را در بغل گرفت و فرمود:

بار الها! اين دو تن از من هستند و من از ايشان هستم همچنان كه رجس و پليدى را از من زدودى اين دو را نيز پاك گردان.(1)

ص:155


1- المعجم الكبير، 312/24:134، و 1022/22:412؛ المصنف از عبدالرزاق، 479 9782/5.

97- فضائل ويژه على عليه السلام

عن عمرو بن ميمون: إنى لجالس إلى ابن عباس إذ أتاه تسعة رهط فقالوا: يا ابن عباس، اما أن تقوم معنا و إما أن تخلو بنا من بين هؤلاء.

فقال ابن عباس: بل أنا أقوم معكم، و هو يومئذ صحيح قبل أن يعمى.

قال: فأبتدؤوا فتحدّثوا، فلا ندرى ما قالوا، قال: فجاء ينفض ثوبه و يقول: أفّ و تفّ! وقعوا فى رجل له بضع عشرة فضائل ليست لأحد غيره، وقعوا فى رجل قال له النبى صلى الله عليه وآله:

لَأبْعَثَنَّ رَجُلاً لا يُخْزِيهِ اللهُ أبَداً، يُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ - إلي أنْ قالَ -: وأخَذَ رَسُولُ اللهِ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثَوْبَهُ فَوَضَعَهُ عَلي عَليٍّ وَ فاطِمَةَ وَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ وَ قالَ: «اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهيراً».

عمرو بن ميمون گويد: در حضور ابن عباس بودم كه هفت تن(1) نزد او آمدند و گفتند: يا قيام كن و از مجلس فاصله بگير (تا در جاى خلوت با هم گفتگو كنيم) يا از هم نشينان

ص:156


1- ظاهراً متشكل از هفت طايفه بوده اند.

خود كناره گير و با ما خلوت كن.

ابن عباس گفت: با شما هستم. (راوى گويد) وقوع اين جريان در ايامى بود كه ابن عباس هنوز نابينا نشده بود.

ابن ميمون گويد: آنها به گوشه اى رفته و سخن آغاز كردند. ما نفهميديم چه سخنانى بين آنان رد و بدل شد. ابن عباس در حالى كه ناراحت به نظر مى رسيد و جامه هايش را مى تكاند مى گفت: اف و تف بر شما! به مردى ناسزا مى گويند كه ده ها فضائل ويژه دارد. به شخصيتى بدبين اند و بدگويى مى كنند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله [در جنگ خيبر كه ديگران رفتند و عاجزانه برگشتند] دربارۀ او فرمود:

كسى را براى مبارزه مى فرستم كه خداوند هرگز او را خوار و ذليل نكرد؛ او دوستدار خداوند و رسول است تا جايى كه ابن عباس گفت: رسول خدا جامۀ خويش را روى على و فاطمه و حسن و حسين قرار داد و فرمود:

جز اين نيست كه خداوند اراده كرده تا آلودگى را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاك گرداند پاك گرداندنى....(1)

ص:157


1- المستدرك على الصحيحين، 4652/3:123؛ مسند احمد بن حنبل، 3062/1:708؛ خصائص الامام امير المؤمنين عليه السلام، 23/70؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 250/1:185.

98- خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله

عن سعد بن أبى وقّاص: لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الآيَة: «فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَكُم» دَعا رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه وآله عَليّاً وَ فاطِمَة وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً، فقال:

اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهْلي.

از سعد بن ابى وقاص نقل است كه: وقتى آيه «فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم (يعنى بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم و شما فرزندان خود را)» نازل شد، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله على و فاطمه و حسن و حسين را صدا زد و به درگاه الهى عرضه داشت:

بارالها! اينان اهل و خانواده من هستند.(1)

ص:158


1- صحيح مسلم، 32/4:1871؛ سنن ترمذى، 2999/5:225؛ مسند ابن حنبل، 1608/1:391؛ المستدرك على الصحيحين، 4719/3:163؛ السنن الكبرى، 13392/7:101؛ الدر المنثور، 2:233؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 271/1:207. اين حديث از احاديث متواتر است.

99- معلم و مربى امام على عليه السلام

عن أمير المؤمنين عليه السلام قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

إنَّ اللهَ أمَرَني أنْ ادْنِيَكَ وَلا اقْصِيَكَ وَ أنْ اعَلِمَّكَ، وَ أنْ تَعِيَ وَ حَقٌّ لَكَ أنْ تَعِيَ. قالَ: فَنَزَلَتْ هذِهِ الآيَهُ: «وَتَعِيها اذُنٌ واعِيَةٌ».

از امير مؤمنان عليه السلام روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله به من فرمود:

خداوند مرا امر كرده كه تو را نزديك كنم و [از خود] دورت نسازم و اين كه بياموزم تو را، و تو نيز فراگيرى و سزاوار توست كه بياموزى و حفظ نمايى.

ايشان گفت: پس اين آيه نازل شده (و تعيها أذن واعية) (1)[و بدينسان اذن واعيه را گوش تو قرار داد.](2)

ص:159


1- الحاقة: 12. و گوش هاى شنوا آن را نگهدارى مى كنند.
2- حلية الاولياء، 1:67؛ كنز العمال 616/6:408 و مانند آن در تفسير طبرى، 35/29. نيز الدرالمنثور، در تفسير آيه 12 الحاقة؛ اسباب النزول واحدى، 329؛ المناقب ابن مغازلى، ص 265، ح 312 و ص 319، ح 364 و باب النقول، 225. و رجوع شود به كشاف وروح المعانى 43:9، مجمع الزوائد، 1:131؛ كنز العمال، 6:398، 408. براى دريافت اطلاع بيشتر نك: شواهد التنزيل

100- قرين قرآن

قال رسول الله صلى الله عليه وآله فى مرض موته:

أيُّهَا النّاسُ يُوشَكُ أنْ اقْبَضَ قَبْضاً سَريعاً فَيَنْطَلِقُ بي، وَقَدْ قَدَّمْتُ إلَيْكُمْ الْقَوْلَ مَعْذِرَةً إلَيْكُمْ: ألا إنّي مُخْلِفٌ فيكُمْ كِتابَ رَبّي عَزَّوَجَلَّ وَعِتْرَتِي أهْلَ بَيْتي ثُمَّ أخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَرَفَعَها فَقالَ: هذا عَليٌّ مَعَ الْقُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَ عَلِيٍّ لايَفْتَرِقانِ حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَاسْألْهُما ما خَلَّفْتُ فيهِما.

رسول خدا صلى الله عليه وآله در مرض موتش فرمود:

اى مردم! احتمال دارد به زودى قبض روح شوم و مرا ببرند. من از اين سخن در اين حال به شما مى گويم تا ديگر عذرى نداشته باشيد. آگاه باشيد كه من كتاب خداى با عزت و جلال و عترتم را جانشين خود در بين شما مى گذارم. آن گاه دست على را گرفته بلند كرد و فرمود: اين على با قرآن است و قرآن با على است هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا كنار حوض بر من در آيند، آن گاه از آن

ص:160

دومى مى پرسم درباره عمل به توصيه ام درباره دو جانشينم.(1)

ص:161


1- الصواعق المحرقه، ص 124. و در روايت ديگرى كه حاكم نيشابورى آن را به شرط شيخين صحيح دانسته مانند اين روايت نقل شده است كه در آن بعد از آن پيامبر فرموده: «اهل بيتى عترتى» سپس فرمود: «آيا مى دانيد من نسبت به مؤمنان از خود آنها شايسته ترم؟» و اين سخن را سه بار تكرار كرد گفتند: «آرى.» فرمود: «هر كس را كه من اولاى به نفس و مولايم على مولاى او است.» المستدرك، 109/3. و آنچه نسايى از زيد بن ارقم صحابى نقل كرده اين گونه آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: «خدا مولا و سرپرست من است و من اولاى به نفس و مولاى هر مؤمنم.» آن گاه دست على را در دست گرفت و فرمود: «هر كس را كه من مولاى او بودم اين ولى اوست. خداوندا كسى كه پذيراى ولايت على شد دوست بدار و با هر كه بااو خصومت داشت دشمن باش.» خصائص امير المؤمنين عليه السلام از نسايى، ص 21.

101- امام على عليه السلام بهترين امت

قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

أنْتَ خَيْرُ امَّتي في الدُّنْيا وَالآخِرَةِ.

رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:

تو بهترين امتم در هر دو سرا مى باشى.(1)

ص:162


1- مناقب سيدنا على عليه السلام، 28 به نقل از ابن مردويه. مناقب ابن مردويه، 129/111.

102- سرانجام ما و شيعيان

قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

اِذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ أخَذْتُ بِحُجْزَةِ اللهِ وَأخَذْتُ أنْتَ بِحُجْزَتي. وَ أخَذَ وُلْدُ كَ بِحُجْزَتِكَ، وَ أخَذَتْ شِيعَةُ وُلْدِكَ بِحُجْزَتِهِمْ فَتَري أيْنَ يُؤْمَرُبِنا.

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

چون رستاخيز برپا شد به خدا متوسل خواهم شد و تو به من متوسل مى شوى و فرزندانت به تو متوسل مى شوند و پيروان ذريه ات به آنها متوسل مى شوند و خواهى ديد كه ما را به كجا هدايت خواهند كرد.(1)

ص:163


1- اساس البلاغه از زمخشرى، 155 و مانندش در ربيع الابرار در باب خير و صلاح و ذكر اخبار صلحا ثبت شده است و در نظم درر السمطين، ص 243 در حديثى چنين است و امت خود را به چنگ زدن به اهل بيتش سفارش نمود، و توضيح داد كه خاندانش دامن پيامبرشان را (در رستاخيز) خواهند گرفت و....

103- خدا با على عليه السلام راز گفت

عن جندب بن ناجية (أو ناجية بن جندب) لَمّا كانَ يَوْمُ غَزْوَة الطائِفِ قامَ النَّبِى صلى الله عليه وآله مَعَ عَلِى عليه السلام مَلِياً ثُمَّ مَرَّ فَقال لَهُ أبُوبَكْرٍ: يا رَسُولَ اللهِ، لَقَدْ طالَتْ مُناجاتُكُ عَلِياً مُنْذُ اليوم، فَقال صلى الله عليه وآله:

ما أنَا انْتَجَيْتُهُ وَ لكِنَّ اللهَ انْتَجاهُ.

از جندب بن ناجيه (يا ناجية بن جندب) نقل است كه: در روز جنگ طائف رسول خدا صلى الله عليه وآله مدتى با على به راز سخن گفت و چون گفتگوها طولانى شد ابوبكر به حضرت گفت: اى رسول خدا! گفتمان و راز گوييتان به درازا كشيد. حضرت فرمود:

من با او راز نمى گفتم بلكه خداوند با او راز مى گفت.(1)

ص:164


1- كنز العمال، ح 36438، ص 139، ح 13 به نقل از طبرانى. و ابن مغازلى در المناقب، 164/125 از جابر نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در جنگ طائف با على در گوشى سخن گفت و اين گفتگو به درازا كشيد. يكى از آن دو مرد گفت: «جدّ اً رازگويى درازى با پسرعمّش داشت.» اين كلام به آن حضرت رسيد فرمود: «من با او راز نگفتم بلكه خدا بود كه با او راز گفت.» و مانند اين از انس نقل شده است. مناقب سيدنا على عليه السلام، 34. نيز مراجعه فرماييد به سنن ترمذى، 639/5.

104- مهرورزى به امام على عليه السلام

عن سلمان قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

مَنْ أحَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ أحَبَّني وَ مَنْ أبْغَضَ عَلِيّاً فَقَدْ أبْغَضَني.

از سلمان فارسى نقل است كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

كسى كه به على مهر بورزد و محبت كندچنان است كه به من محبت ورزيده، و كسى كه به او كينه توزى نمايد در حقيقت با من دشمنى كرده است.(1)

ص:165


1- الجامع الصغير، ج 2، 160 به نقل از المستدرك (به طور صحيح). و در همان اثر ص 173، ح 2 چنين ثبت است: «هركه به على ناسزا گويد به من ناسزا گفته و هر كه به من ناسزا گويد در حقيقت به خدا ناسزا گفته است.» از احمد در المسند و حاكم نيشابورى در المستدرك (به طور صحيح). ودر كتاب كنوز الحقائق، ج 2، ص 193 به نقل از طبرانى چنين آمده است. «يا على، محب تو دوستدار من است و دشمنت دشمن من خواهد بود.»

105- همانند انبيا عليهم السلام

عن الحارث الأعور: أن النبى صلى الله عليه وآله قال:

مَنْ أرادَ أنْ يَنْظُرَ إلي آدَمَ في عِلْمِهِ، وَ نُوحٍ في فَهْمِهِ، وَ إبْراهيمَ في حِلْمِهِ، وَ يَحْيي في زُهْدِهِ، وَ مُوسي في بَطْشِهِ، فَلْيَنْظُرْ إلي عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ.

از حارث اعور نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

هر كس دوست مى دارد كه مشاهده كند علم آدم ابوالبشر را، و فهم نوح عليه السلام را و حلم ابراهيم عليه السلام را و زهد يحيى عليه السلام را و دلاورى موسى عليه السلام را، پس به سوى على بن ابى طالب بنگرد.(1)

ص:166


1- مناقب سيدنا على عليه السلام، 49؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 811/2:280؛ ذخائر العقبى 93 به نقل از ابى حمراء؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، 168/9.

106- جوان مردى جز على عليه السلام نيست

عن جابر: قال رسول الله صلى الله عليه وآله يوم بدر:

هذا رِضْوانُ، مَلَكٌ مِنْ مَلائِكَةِ اللهِ يُنادي: لا سَيْفَ إلّا ذُوالْفَقارِ، وَ لا فَتي إلّا عَليٌ.

از جابر بن عبدالله نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله در جنگ بدر(1) فرمود:

اين رضوان، يكى از فرشتگان خداست كه از آسمان ندا مى دهد: هيچ شمشير (برّنده اى) جز ذوالفقار، و جوان مردى جز على نيست.(2)

ص:167


1- [مطابق رواياتى كه از طريق شيعه رسيده اند اين ندا در غزوۀ احد بلند شد كه شمشير على عليه السلام شكست و جبرئيل ذوالفقار را آورد و اين ندا را هم سر داد.]
2- المناقب خوارزمى، 200/167؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، 1:158197. و ابن هشام در السيرة النبويه، 2:100، ابن جوزى درتذكرة الخواص، 30. در اين اثر روايت است كه حسان بن ثابت (شاعر رسول خدا صلى الله عليه وآله) از حضرت، اجازه خواست دراين خصوص شعرى بسرايد. ايشان اجازه فرمود و اشعارى سرود كه ترجمه آن چنين است: «جبرئيل آشك -- ار ن -- دا داد، در حالى كه خودش ديده نمى شد؛ و مسلمانان حلقه زده بودند، به گِرد پيامبر فرستاده؛ شمشيرى جز ذوالفقار، و جوان مردى جز على نيست»

107- امام اولياى خدا

عن أنس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

إنَّ ربَّ العالَمينَ عَهِدَ إلَيَّ عَهْداً في عَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ فَقالَ: إنَّهُ رايَةُ الهُدي، وَ مَنارُ الإيمانِ وَ إمامُ أوْ ليائي، وَنُورُ جَميعِ مَنْ أطاعَني.

يا أبا بَرزَةِ، عَلِيُّ بْنُ أبي طالِبٍ أميني غَداً فِي القِيامَةِ وَ صاحِبُ رايَتي في القِيامَةِ عَلي مَفاتيحِ خَزائِنِ رَحَمَةِ رَبّي.

از انس نقل است كه رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

پروردگار جهان دربارۀ على بن ابى طالب عهدى بسته است كه او عَلَم هدايت، منار ايمان و امام دوستان وپيروان من است. او روشنايى كسانى است كه مرا اطاعت كنند.

اى ابو برزه! على بن ابى طالب در روز رستاخيز امين من خواهد بود. و او در قيامت صاحب علم و پرچمدار من است [و امين] بر كليدهاى گنجينه هاى رحمت(1) پروردگارم.(2)

ص:168


1- [در تاريخ بغداد، به جاى «رحمت»، «جنت» آمده است]
2- حلية الاولياء، 1:66؛ المناقب خوارزمى، 311/311. نيز مراجعه شود به مناقب سيدنا على عليه السلام، ص 62.

108- امير نيكوكاران

عن حذيفة: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

عَلِيٌّ أميرُ الْبَرَرَةِ، وَقاتِلُ الفَجَرَة، ِ مَنْصُورُ مَنْ نَصَرَهُ، مَخْذُولُ مَنْ خَذَلَهُ، ألا وَ إنَّ الحَقَّ مَعَهُ وَيَتْبَعُهُ، ألا فَميلُوا مَعَهُ.

از حذيفه نقل است كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:

على، فرمانرواى نيكان، و كُشندۀ بدان و پست فطرتان است؛ كسى كه ياريش كند، پيروز و كسى كه به او پشت كند و خوارش نمايد مخذول و خوار خواهد شد به هوش باشيد كه حق با اوست و او را دنبال مى كند. آگاه باشيد كه گرايش و حركتتان با محوريت او باشد.(1)

ص:169


1- المناقب خوارزمى، 215/177؛ الجامع الصغير سيوطى، ح 5591. حاكم در المستدرك، 3:129 از جابر بن عبدالله نقل كرده است كه گفت: شنيدم رسول خدا صلى الله عليه وآله در حالى كه بازوى على بن ابى طالب را گرفته بود با صداى بلند فرمود: «اين على امير ابرار، كُشنده فاجران است؛ كسى كه به يارى اش برخيزد پيروز و كسى كه او را خوار كند خوار خواهد شد.» و در الجامع الصغير، 2:66 آمده است: «على امام ابرار، قاتل تبهكاران است؛ كسى كه به او كمك كند يارى مى شود و هر كس او را سرافكنده كند، سرافكنده خواهد شد.» به نقل از حاكم (به عنوان حديث حسن)

109- پيروان على عليه السلام

عن ابن عباس: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:

إنَّكَ سَتَقْدِمُ عَلَي اللهِ وَ شيعَتُكَ راضينَ مَرْضينَ.

از ابن عباس نقل است كه گفت: نبى مكرم صلى الله عليه وآله به على عليه السلام فرمود:

تو در پيشگاه خدا حاضر خواهى شد و شيعيانت خرسند (از پيشوايى ات) و مورد رضايت حق تعالى خواهند بود.(1)

ص:170


1- مناقب سيد نا على، 25؛ محمع الزوائد، 131/9؛ كنز العمال، 36483/13:156.

110- خداوند او را بيشتر دوست دارد

قال ابنُ عباس كنتُ أنَا وَ أبِيَ الْعَبّاسُ بْنُ عَبْدِ المُطَلِّبِ جالِسَيْنِ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه وآله إذْ دَخَلَ عَليُّ بْنُ أبي طالِبٍ فَسلَّمَ فَرَدَّ عَلَيْهِ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله وَ بَشَّرَ بِهِ وَ قامَ إلَيْهِ وَ اعْتَنَقَهُ وَ قَبَّلَ بَيْنَ عَيْنِيهِ وَ أجْلَسَهُ عَنْ يَمينِهِ.

فَقالَ الْعَبّاسُ: يا رَسُولَ اللهِ، أتُحِبُّ هذا؟

فقال النَّبِى صلى الله عليه وآله:

يا عَمَّ رَسُولِ اللهِ، وَاللهِ لَلّهُ أشَدُّ حُبّاً لَهُ مِنّي، إنَّ اللهَ جَعَلَ ذُرِيَّةَ كُلِ نَبِيٍّ في صُلْبِهِ وَ جَعَلَ ذُريَّتِي في صُلْبِ هذا.

ابن عباس گفت: من و پدرم (عباس بن عبد المطلب) در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله شرفياب بوديم در اين هنگام على بن ابى طالب وارد شد و سلام داد. پيامبر صلى الله عليه وآله بعد از جواب سلام با چهره اى گشاده در حالى كه خوشحال به نظر مى رسيد برخاست؛ او را در بغل گرفت و پيشانى اش را بوسه داد و او را در طرف راست خود نشانيد.

عباس (كه ناظر جريان بود) گفت: اى رسول خدا! آيا او را دوست مى دارى؟

ص:171

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: عمو جان! به خدا سوگند خدا او را از من بيشتر دوست دارد؛ خداوند نسل هر پيامبرى را از پشت همان پيامبر قرار داد و نسل مرا در صلب اين شخص نهاده است.(1)

ص:172


1- تاريخ بغداد، 317 1:316 ح 206. خطيب بغدادى اين حديث را از منصور از پدرش محمد بن على از پدرش على بن عبدالله از پدرش عبدالله بن عباس و از جابر اين گونه روايت كرده است: «خداوند ذريه هر پيامبرى را در پشت همان پيامبر قرار داد و ذريه مرا درصلب على بن ابى طالب نهاده است.» الفردوس، 643/1:172؛ كنز العمال، 32892؛ امالى شجرى، 1:152. *** [سپاس بى كران خداى يگانه را كه توفيق ترجمه اين اثر ارزشمند را به بنده ناچيز ارزانى داشت. اميد آن كه خداوند به ما توفيق دهد كه در مسير زندگى خود همواره پيرو خاندان رسالت باشيم و آنان را اسوه و الگويى شايسته براى خود بدانيم. آل النبى ذريعتىو هم اليه وسيلتىارجوا بهم اعطى غداًبيدى اليمين صحيفتى (ينابيع المودة، ص 307) خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله دست آويز من هستند و آنان وسيله (تقرّب) من به خدا هستند. آرزو مى كنم به خاطر آنها، فرداى قيامت نامه عملم را به دست راستم بدهند. بفضله و كرمه]

فهرست منابع

1. القرآن الكريم.

- الف -

2. ارجح المطالب، عبيدالله امرتسرى.

3. الاربعين المنتقى من مناقب المرتضى، رضى الدين ابو الخير احمد بن اسماعيل طالقانى شافعى (م 590 ق) (چاپ شده در مجلة تراثنا، عدد اول، سال 1405 ق).

4. أساس البلاغه، ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشرى (م 538 ق).

5. أسباب نزول القرآن، ابوالحسن على بن احمد واحدى نيشابورى (م 468 ق).

6. الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، يوسف بن عبدالله ابن عبدالبر قرطبى مالكى (م 363 ق)، (چاپ شده در حاشية الاصابة).

7. اسد الغابة فى معرفة الصحابة، عز الدين على بن ابى المكرم محمد بن محمد بن عبدالكريم شيبانى معروف به ابن اثير جزرى (م 630 ق)، بيروت: داراحياء التراث العربى.

8. الاصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على ابن حجر عسقلانى شافعى (م 812 ق)، قاهره: 1328 ق.

9. الامالى الخميسية (امالى شجرى)، يحيى بن حسين شجرى (م 499 ق).

10. الانباء المستطابة، ابن سيد الكل.

11. انساب الاشراف، احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى (م 279 ق).

ص:173

- ب - ت -

12. البداية و النهاية، اسماعيل بن عمر بن كثير دمشقى (م 774 ق).

13. تاريخ بغداد (مدينة السلام)، احمد بن على بن ثابت خطيب بغدادى (م 463 ق).

14. تاريخ الخلفاء، جلا ل الدين عبد الرحمن سيوطى (م 911 ق).

15. تاريخ مدينة دمشق (ترجمة الامام على عليه السلام)، ابوالقاسم على بن حسن بن هبة الله شافعى (ابن عساكر دمشقى).

16. تاريخ مدينة دمشق (ترجمة الامام الحسن عليه السلام)، ابن عساكر دمشقى، (م 571 ق).

17. التدوين فى أخبار قزوين، عبدالكريم بن محمد رافعى قزوينى (623 ق).

18. تراثنا، مجلة مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم

19. تفسير روح المعانى (تفسيرآلوسى)، محمودبن عبدالله آلوسى (م 1270 ق).

20. تفسير طبرى (جامع البيان فى تفسير القرآن)، ابوجعفر محمد بن جرير طبرى (م 310 ه ق).

21. تفسير قرطبى (الجامع لاحكام القرآن)، محمد بن احمد انصارى قرطبى (م 671 ق).

22. تنزيه الشريعة المرفوعة عن الاحاديث الشنيعة الموضوعة، ابوالحسن على بن محمد ابن عراق الكنانى (م 963 ق).

23. تهذيب تاريخ دمشق (ابن عساكر)، عبدالقادر بدران (م 1346 ق)

24. توضيح الدلائل، شهاب الدين ايجى.

- ج - ح - خ -

25. الجامع الصغير، جلال الدين عبدالرحمن سيوطى (م 911 ق).

ص:174

26. الجامع الكبير، جلال الدين عبدالرحمن سيوطى (م 911 ق).

27. جمع الجوامع، تاج الدين سبكى.

28. جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب عليه السلام، (المناقب لابن الدمشقى)، محمد بن احمد دمشقى باعونى شافعى، (م 871 ق).

29. حلية الاولياء و طبقات الأصفياء، ابو نعيم احمد بن عبدالله اصفهانى (م 430 ه).

30. خصائص الامام اميرالمؤمنين عليه السلام، احمد بن شعيب نسايى (م 303 ق).

- د - ذ - ر - ز -

31. الدر المنثور فى التفسير المأثور، جلال الدين عبدالرحمن سيوطى (م 911 ق).

32. ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، محب الدين احمد بن عبدالله طبرى، (م 694 ق)، مصر: 1352 ق.

33. رشفة الصادى، ابوبكر حضرمى.

34. الرياض النضرة فى مناقب العشرة، محب الدين طبرى (م 694 ق).

35. زهر الرياض.

- س -

36. سنن ابن ماجة، محمد بن يزيد بن ماجه قزوينى (م 275 ق).

37. سنن الترمذى (الجامع الصحيح)، محمد بن عيسى بن سورة ترمذى، (م 297 ق).

38. سير اعلام النبلاء، ابو عبدالله محمد بن احمد ذهبى، (م 748 ق).

39. السيرة النبوية، عبدالملك بن هشام بن ايوب حميرى، (م 218 ق).

ص:175

- ش -

40. شرح المقاصد، سعد الدين مسعود بن عمر تفتازانى شافعى (م 793 ق).

41. شرح نهج البلاغه، عز الدين عبدالحميد بن محمد بن ابى الحديد معتزلى، (م 656 ق).

42. شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، حاكم حسكانى: عبيد الله بن عبدالله بن احمد حنفى نيشابورى (قرن 5).

- ص -

43. الصواعق المحرقة، احمد بن حجر هيثمى مكى (م 974 ق).

- ط -

44. طبقات الحنابلة، ابو الحسين محمد بن يعلى، (م 527 ق).

45. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد كاتب واقدى: (ابن سعد)، (م 230 ق).

- ع - غ -

46. عبقات الانوار، علامه مير حامد حسين نيشابورى لكنهوى (م 1036 ق).

47. العلل المتناهية فى الاحاديث الواهية، ابوالفرج عبدالرحمان بن على (ابن جوزى) (م 597 ق).

48. العلل الواردة فى الاحاديث النبوية، ابوالحسن على بن عمر دار قطنى (م 385 ق).

49. الغدير فى الكتاب و السنة و الأدب، عبدالحسين امينى (م 1390 ق).

- ف - ق -

50. فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، احمد بن على بن حجر عسقلانى (م 852 ق).

ص:176

51. فتح القدير، محمد بن على بن محمد شوكانى (م 1250 ق).

52. فتح الملك العلى بصحة حديث باب مدينة العلم على. احمد بن محمدبن الصديق الغمارى الحسنى.

53. فرائد السمطين فى فضائل المرتضى والبتول والسبطين والائمة من ذريتهم عليهم السلام، ابراهيم بن محمد جوينى حموينى (م 730 ق).

54. فردوس الاخبار، شيرويه بن شهردار بن شيرويه ديلمى همدانى (م 509 ق).

55. فضائل امير المؤمنين عليه السلام، ابوالعباس احمدبن محمد كوفى (ابن عقده).

56. فضائل الصحابة، احمد بن محمد بن حنبل شيبانى (م 241 ق).

57. الفوائد المجموعة فى الأحاديث الموضوعة، محمد بن على بن محمد شوكانى، (م 1250 ق).

58. فيض القدير، محمد عبدالرئوف مناوى (م 1031 ق).

59. القول الجلى، ابن تيميه حرانى (م 728 ق)

- ك -

60. الكشاف، محمد بن عمر زمخشرى (م 538 ق).

61. كشف الخفاء و مزيل الألباس عما اشتهر من الاحاديث على ألسنة الناس، اسماعيل بن محمد عجلونى (م 1162 ق).

62. كفاية الطالب فى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام، محمد بن يوسف بن محمد گنجى شافعى (م 658 ق).

63. كنز العمال فى سنن الأقوال و الأفعال، علاء الدين على متقى بن حسام الدين هندى (م 975 ق).

64. كنوز الحقائق فى احاديث خير الخلائق، عبدالرؤف مناوى (م 1031 ق).

ص:177

- ل -

65. اللآلى المصنوعة فى الاحاديث الموضوعة، سيوطى (م 911 ق).

66. لسان الميزان، احمد بن على بن حجر عسقلانى (ابن حجر) (م 807 ق)

- م -

67. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، على بن ابوبكر هيثمى (م 817 ق)

68. المستدرك على الصحيحين، ابو عبدالله محمد بن عبدالله حاكم نيشابورى (م 407 ق)

69. مسند على بن ابى طالب عليه السلام، سيوطى.

70. مسند فاطمه سلام الله عليها، سيدحسين شيخ الاسلام تويسركانى.

71. المسند، احمد بن محمد بن حنبيل شيبانى (م 241 ق).

72. المسند، ابن ابى حاكم.

73. المسند، أبى يعلى موصلى احمد بن على بن مثّنى تميمى (م 307 ق).

74. المصنف، ابوبكر عبدالله بن محمد ابن ابى شيبة كوفى (م 235 ق)

75. المصنف، ابوبكر عبدالرزاق بن همام صنعانى (م 211 ق).

76. المعجم الاوسط، سليمان بن احمد طبرانى (م 360 ق)

77. المعجم الكبير، سليمان بن احمد طبرانى (م 360 ق).

78. معرفة الصحابة، ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهانى (م 430 ق).

79. المعيار و الموازنة، محمد بن عبدالله معتزلى اسكافى (م 240 ق).

80. مقتل الحسين عليه السلام، موفق بن احمد مكى خوارزمى (م 568 ق).

81. ملحقات احقاق الحق، آيت الله سيد شهاب الدين نجفى مرعشى رحمة الله عليه.

ص:178

82. مناقب الامام على بن ابى طالب عليه السلام، على بن محمد بن محمد واسطى ابن مغازلى شافعى (م 482 ق).

83. مناقب سيدنا عليعليه السلام، عينى.

84. المواقف فى علم الكلام، قاضى عضدالدين ايجى.

85. موضح أوهام الجمع و التفريق (ذيل التاريخ الكبير)، ابوبكر احمد بن على بن ثابت خطيب بغدادى (م 463 ق).

86. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، محمد بن احمد ذهبى (م 275 ق).

- ن -

87. نظم درر السمطين فى فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطين، محمد بن يوسف بن حسن بن محمد زرندى حنفى مدنى (م 750 ق).

88. النهاية فى غريب الحديث و الاثر، ابن اثير مبارك بن محمد جزرى (م 606 ق).

89. نوادر الاثر فى على عليه السلام خير البشر، جعفر بن احمد بن على رازى (قرن 4).

90. نور البراهين؛ سيد نعمة الله موسوى جزائرى (م 1112 ق).

- ى -

91. ينابيع المودة لذوى القربى، سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى (م 1294 ق).

ص:179

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109